چه کسی باور خواهد کرد؟

اگر همه چیز همینطور پیش برود که تا الان رفته است معنایش این است که چوپان دروغگوی قدیم و پینوکیوی جدید ما بزرگترین دروغ خود را گفته است. طبیعی هم هست. وقتی رکسانا صابری را بتوان به دروغ جاسوس نامید، رامین جهانبگلو را دست در کار براندازی نرم شمرد، ادعای هاله نور احمدی نژاد را از بیخ منکر شد، وقتی چهل کشور نمایندگان شان سخنرانی دوربان را ترک می کنند ادعا کرد فقط دو سه نفر رفتند،  تورم را ظرف چند روز ده درصد کاهش داد، طرحهای نیمه تمام را تمام وانمود کرد و افتتاح فرمود، طرحهای دولتهای قبلی را به اسم خود نوشت، خدمات دیگران را خیانت جلوه داد، وزیر کذاب به وزارت کشور گماشت و وقتی دروغ اش رو شد همه را دروغگو دانست تا گناه او پوشیده شود، از قول مراجع دروغ گفت که آنها حامی دولت اند، پولها را حیف و میل کرد و جواب سربالا داد، آنقدر دروغ گفت و آمارها را دستکاری کرد که موسوی بی پرده پوشی بگوید این آقا توی چشم آدم نگاه می کند و دروغ می گوید و … ادعای پیروزی در انتخابات آنهم نه با چند درصد بالاتر از رقیب که با تراز ۷۰-۳۰ باید از این دروغزنان قابل انتظار باشد.

اما چه کسی باور خواهد کرد؟ وقتی کسی خبرهای دیگری را که بعید به نظر می رسد باور نمی کند چگونه ممکن است خبر پیروزی احمدی نژاد را باور کند؟ آنهم وقتی اینهمه مردم در طول این هفته های پرالتهاب به خیابان آمدند تا بگویند احمدی نژاد را نمی خواهند. آنها این تجربه را خود از نزدیک از سر گذرانده اند و به چشم سر دیده اند شور و شتاب مردم و جوانان و همسایگان شان را. در صف که ایستاده اند دیده اند موسوی چقدر رای دارد و احمدی نژاد چقدر. این را که دیگر نمی توان به مردم قبولاند.

آماری که تا کنون برای ۱۵ میلیون رای اعلام شده است واقعا مضحک است و بیشتر تصویر خواسته های برگزارکنندگان است تا رای دهندگان. یعنی واقعا کروبی در ۱۵ میلیون بیش از ۱۰۰ هزار رای نداشت؟ چه کسی باور می کند جز همانها که به دستکاری بیمارگونه عدد و رقم معتاد شده اند و می خواهند قائلان به شعارهای کروبی را معدود جلوه دهند.

بازی را نمی دانم چگونه طراحی کرده اند. اما اعلام پیروزی احمدی نژاد را کسی باور نخواهد کرد. همه خردمندان فکر می کردند با انتقال آرام قدرت به کسی مثل موسوی ایران یک گام بزرگ به جلو برخواهد داشت در حل مسائل بحران زایی که از شکاف دولت و ملت ایجاد شده است. موسوی رابطه دولت با ملت را تقویت می کرد و ایران را بدون وارد شدن به یک دوره بحرانی به دوره ای از امنیت روانی و سیاسی عبور می داد. بازگشت احمدی نژاد بی هیچ تردیدی بحرانی را دامن خواهد زد که پایان آن پایان جمهوری اسلامی است به شکلی که می شناسیم. تاسف بسیاران بسیار از مردم ما این خواهد بود که می شد کشور را با کمترین هزینه به دوره بهتری از مدیریت سیاسی عبور داد اما در بیت رهبری و سایر بیوت صاحب نفوذ در ایران کسی صدای خرد و عقلانیت را نشنید تا زمانی که دوباره صدای انقلاب را بشنود. در برابر دروغ و اصرار بر دروغ چه می توان کرد جز سرکشی و عصیان و نافرمانی؟ بازگشت احمدی نژاد لگدمال کردن عزت مردم است مردمی که صداقت و شرافت و اخلاق برایشان به کنار زدن او گره خورده بود. مردمی که به خیانت وزارت کشور در امانت رای شان باور نداشتند. امید داشتند با رای می توانند صدای خود را به گوش مسئولان کر و کورشده برسانند. این می توانست آشتی مردم با جمهوری اسلامی را در پی داشته باشد. اما رهبر ایران و نظامیان او راه قهر و قهاریت و مقابله و سرکوب را انتخاب کرده اند. آنها با ایستادن در برابر رای آشکار مردم به کنار گذاشتن احمدی نژاد تمام مشروعیت خود را با بی خردی تمام از دست داده اند.

صبح نزدیک است. من هنوز اندک امیدی دارم برای بازگشت به خرد روشن مردم. این صبح صادقان خواهد بود یا صبح کذابان؟ خواهیم دید.

—————————–
در باره حکومت دروغ:

سرزمین ناشاد دروغ: رئیس جمهوری ایران فکر می کند مردمی که در جمهوری زندگی می کنند چگونه مردمی هستند که می توان در مقابل آنها چنین دروغهایی گفت و بی خیال بود؟
چه کسی باور می کند رامین؟: چه کسی جهانبگلو را وادار کرده بود تا به جای رفتن به خانه به خبرگزاری برود تا اعتراف کند؟ جهانبگلو در محضر کدام کشیش و برای رهایی از کدام عذاب اعتراف می کند؟ ماموران امنیتی را نمی دانم ولی جهانبگلو آدم باهوشی است. می داند که کسی برای این دست اعتراف ها واقعا اعتباری قائل نیست.
تقصیر ما نیست که باور نمی کنیم: «درست» آن است که رهبر و رهبران بگویند و تشخیص بدهند و «نادرست» آن است که آنها نشان می دهند. این مبتذل ترین و منحط ترین نوع تعریف حقیقت و دروغ است. 

مطالب دیگر

انقلاب؛ افسانه و آسیب خلقی شدن

در میان افسانه های سیاست در دوران مدرن کمتر افسانه ای به جذابیت و فراگیری و ویرانگری «خلقی شدن» است. تجربه های انقلابی قرن بیستم

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و