جمع پریشان آقای خامنه ای

تردیدی نیست که ابوابجمعی آقای خامنه ای همه تلاش شان را کرده بودند تا جمعی که برای تنفیذ به محضر آقا شرفیاب می شوند جمعی از نخبگان و بزرگان و صاحب منصبان و چهره های محبوب و ملی باشند تا نمونه کوچکی از آن ۲۴ میلیون رای کذایی در روز تنفیذ دیده شود. اما بیش از همین جمع پریشان نتوانسته بودند گرد آورند و وزنه غایبان بزرگتر از وزن حاضران بود. آقای خامنه ای اگر به جمع کوچکی که به این بهانه عمدتا به موجب موقعیت و منصب خود شرکت کرده بودند نگاه کند درخواهد یافت که اوضاع از آنچه

چه باید کرد؟ − مشارکتی در بحث تجهیز رسانه‌ای جنبش

نوشته محمدرضا نیکفر  مهدی جامی، که از کاردانان پهنه‌ی رسانه است، بحثی گشوده است درباره‌ی "رسانه‌ی ملی" و در آن تأکیدها دارد بر اینکه بایستی کمر به تأسیس چنین رسانه‌ای بست. این وجیزه را من به دعوت او می‌نویسم. خلاصه‌ی حرفم این است که بایستی کار رسانه‌ای را سخت جدی گرفت و به فکر رسانه‌ یا رسانه‌هایی توانمند بود، ولی با "رسانه‌ی ملی" مخالفم. هم با عنوان آن مخالفم، هم با فکری که در پس آن است. رسانه و جنبش  زمانی رسانه و جنبش مترادف هم بودند. رسانه‌ای تأسیس می‌شد و گرد آن جنبشی پا می‌گرفت. و اگر جنبش رو

دکترین شوک به سبک ایرانی-ولایی

مقدمه کتاب دکترین شوک را اکنون بسیاری خوانده اند و می شناسند. نوآمی کلاین از کسی یاد می کند که تحت رژیم شوک خاطره اش را از دست داده است. او از قول طراحان رژیم شوک می گوید از نظر انها با شوک های پی در پی می توان مغز را به لوح سفیدی تبدیل کرد و سپس بر آن هر چه لازم است نوشت. نام فصل اول کتاب او هست: لوح ساده زیبا ست (Blank is Beautiful).  جریان اعتراف گیری مثل روزه ماه رمضان است. برای اینکه به خدا برسی باید اندرون از طعام خالی داری. پس یک دوره

رسانه ملی صدای ملت است نه دولت

رسانه ای که می خواهیم و هنوز نداریم چگونه رسانه ای باید باشد – این نوشته در باره صدا و سیمای تبلیغاتچی نیست در جمعی پالتاکی از دوستان وبلاگی صحبت از رسانه بود و هست و گرم و گیرا هم هست. گفتم خوب است که مثل بازی های وبلاگی از یک کنار شروع کنیم و همه بنویسیم و دیگران را هم دعوت کنیم بنویسند. قرار نبود به این زودی نوبت به من برسد. ولی اسد جان عزیز دعوت کرده (+) و رد نمی توان کرد. من پیشاپیش می گویم که مشغول کاری مفصل هستم در باب رسانه ملی. آنچه اینجا

در اسلام ستم به قاتل امیرالمومنین هم جایز نیست

یادداشت محمد مطهری* که پیداست فرزند صالح فقیه شهید مرتضی مطهری است نمونه روشنی از عدالت خواهی اسلامی است. اسلامی که آلوده هوای نفس و شهوت قدرت نشده باشد یا در کندی و کوری بصیرت گرفتار نباشد. صدای او صدای حق خواهی متین دین و دینداران است که دین را وسیله قتل و آزار و تحمیل نمی خواهند. صف امروز و فردای ما در برابر همه کسانی است که به تحمیل رای خویش می اندیشند دینی یا غیردینی و هرکس را که با ایشان نباشد دشمن می پندارند. یادداشت نفیس این خلف صالح را در زیر می خوانید: به جرأت

فراموشخانه کهریزک یا آغل انسانی

تعطیلی بازداشتگاه کهریزک گویی نشانه ای از رافت اسلامی معرفی می شود و از ما انتظار می رود که از تصمیم خردمندانه رهبر معظم تشکر کنیم که اینقدر به فکر ملت مظلوم است. کهریزک دست کم ۸ سال است بازداشتگاه است. و خدا می داند که چند صد نفر در آن از زندگی محروم شده اند و اگر زنده مانده اند چطور از آن فراموشخانه عدالت اسلامی که از آغل گوسفند هم بدتر است جان به در برده اند. توصیفاتی که از شرایط غیرانسانی این بازداشتگاه می شود با هیچ دین و منطق و اخلاقی سازگاری ندارد. آقای خامنه ای

معنای کشمکش احمدی نژاد و خامنه ای

باز کردن سرای قدرت به روی دار و دسته احمدی نژاد (که همه ناشناس اند و تازه کار و طبقه تازه ای از مثلا رجال) چهار سال بعد به جایی رسیده است که ملیجک آقا به روی آقا ناخن می کشد. و در این اسراری است: ۱. احمدی نژاد دیوانه ای است که فرجام یک نظام خردگریز به او منتهی شده است. اگر همه بزرگان این نظام از روی ریا و تظاهر هم دم از عقل و خرد سیاسی می زدند و مثل خود آقا از حکمت و عزت و مصلحت می گفتند، او یکسره و آشکارا بی خیال این

خود را برای دوره بعد از نظام ولایی آماده کنیم

امروز دو خبر مرا به این فکر انداخت که جریان مذهبی هم دارد از نظام ولایی سرخورده می شود. نه اینکه مساله تازه ای باشد اما این روزها قد و قواره شاخصی پیدا کرده است. خبر اول در قالب ویدئوی کوتاهی بود از تجمع خانواده های زندانیان در مقابل اوین. اینکه زنان چادری در کنار زنان مانتویی صف اعتراض واحدی تشکیل داده باشند موضوع بسیار معناداری است. خبر دوم متن تکان دهنده ای بود که سردار علایی نوشته بود در شرح چگونگی شهادت محسن روح الامینی فرزند یکی از صاحب منصبان جمهوری مقدس. بازیافتن آن یقین گمشده  مساله برای اهل

جنبش رسانه خود را می خواهد

به اکبر گنجی و همراهانش ما مردم در سی سال گذشته چیزهای بسیار یاد گرفته ایم. بحرانهایی که از سر گذرانده ایم به ما نشان داده است چقدر مهم است که دستگاه قضا مستقل از سیاست باشد که نبوده است. بر قوانین خردمندانه و بی تبعیض و روزآمد اتکا داشته باشد که نداشته است. چقدر مهم است که صف بندی های سیاسی در قالب تشکل های شفاف کار کنند که نکرده اند. چقدر مهم است که امکانات کشور به گروههای معینی از جامعه اختصاص داده نشود و جامعه بیهوده در سهمیه بندی های بی پایان گفته و ناگفته غرق نشود که

مصباح: مردم حق حاکمیت ندارند  مصباح به «مشروعیت مردمی» نه‌تنها معتقد نیست، بلکه «مقبولیت» را نیز از آن مردم نمی‌داند؛ فقط معتقد است که مردم به ولی فقیه «عینیت» می‌بخشند: «مردم هیچ مشروعیتی به حکومت فقیه نمی‌دهند، رای و رضایت آنان باعث به وجود آمدن آن می‌شود… با این تحلیل، انتخابات زمینه‌ای برای کشف رهبری می‌شود، نه اینکه به او مشروعیت ببخشد(۷)… مردم اصلا حق حاکمیتی از خودشان ندارند تا به کسی اعطا کنند (۸)… حاکم را باید خدا تعیین کند و مشروعیت حکومت از طرف اوست. مردمی که اختیار خود را ندارند، چگونه می‌توانند اختیار خلق خدا را به

از منبر موعظه تا کارنامه بیست ساله

آقای خامنه ای ۲۰ سال است عادت کرده متکلم وحده باشد. آقا خودش را مثل مراجع می داند. حرف را می زند تا مستمع هم گوش کند و یاد بگیرد و مساله اش حل شود. اما فراموش می کند که او مسئول است. مسئول هم به زبان ساده یعنی کسی که از او سوال می شود در باره کارهایی که می کند. او سهم امام در اختیار ندارد. پول نفت و مالیات قانونی مردم است که بخواهند یا نخواهند باید بدهند. کارش دین خلق و حل مشکلات فقهی نیست. دنیا و سیاست است. آقای سیستانی حق دارد اگر یکطرفه حرف

خبررسانی به ملت بر اساس مصلحت دولت

آیت الله جعفر سبحانی از علمای قم روز شنبه دردیداری با مسئولان خبرگزاری فارس نکاتی را در باره خبر و شیوه اطلاع  رسانی از دید اسلامی خودمطرح کرد   که خوب است در آن درنگ کنیم. در دیدگاه آقای سبحانی خبر اصلا از آن رهبر کشور و مقامات است و باقی مردم اگر مصلحت باشد باید باخبر شوند. با اینهمه نیاز نیست همه جوانب راست و درست خبر هم به مردم منتقل شود. بر اساس این دیدگاه اطلاع رسانی همگانی بی معنا می شود؛ پنهانکاری ارزش شمرده می شود؛ و مردم به اندازه ای که مسئولان امور مصلحت بدانند در جریان

تظاهرات: بازیگوشی، بی نظمی و سرخوشی

در باره نتایج و پیامدهای خطبه های رفسنجانی زیاد بحث شد امروز و خواهد شد. فشار خردکننده ای بر آخرالزمانی ها گذاشته شده و آنها بزودی خود را با بن بست هایی روبرو می بینند که دیگر از پس اش برنخواهند آمد. حرکت خامنه ای با همه طراحی ها و پشتیبانی ها به آخر رسیده و در چنته چیز تازه ای ندارد. از این پس بازی به دست گروههایی است که هنوز برگهای زیادی برای رو کردن دارند. خطبه رفسنجانی آغاز آن بود. موید حرف من رفتار بازیگوشانه و سرخوشانه تظاهرات کنندگان و خاصه جوانان از ایشان است. این سرخوشی

تحلیل دو-پایه و پیش بینی حرکت رفسنجانی

بیشتر آنچه این روزها در باره نماز جمعه ۲۶ تیرماه می خوانم حاوی انتظارات از رفسنجانی است. گروهی از دوستان نیز هشدار می دهند که نباید انتظار زیادی از رفسنجانی داشت. من تلاش می کنم وضعیت را برای حرکت رفسنجانی در صفحه شطرنج ایران آنچنان که خود می فهمم ترسیم کنم. محور کلیدی سخن من این است که موازنه قدرت در جمهوری اسلامی وقتی صحبت از اختلاف رجال و نیروهای داخل حاکمیت می کنیم به دلیل دو-پایه بودن همیشه فرسایشی و فاقد قاطعیت به سود این یا آن سوی سیاسی است. بعید است در ادامه تنش فعلی این قاعده تغییر

عدم خشونت یعنی طرد اوباشیگری، حزب الله بازی و کیهان نویسی

اینطور نیست که ادعا کنیم طرفدار عدم خشونت ایم و یکباره از خشونت عاری شده باشیم. اینطور نیست که چون در راه جنبش سبز و سفید قدم می زنیم هر کار خواستیم می توانیم بکنیم. از ما کسی قبول نمی کند اگر ادعای دموکراسی خواهی داشتیم اما رفتارمان تکروانه و آسیب رسان و هتاکانه بود. عدم خشونت فقط سکوت در راهپیمایی نیست. فقط مبارزه منفی نیست. نافرمانی مدنی نیست. عدم خشونت شناسایی روشهای حریفان و پرهیز از آن هم هست. هر چیزی که رنگ و بوی هوچیگری داشته باشد و دسته راه انداختن برای ساکت کردن حریفان و حرف خود را

بی بی سی را بی اعتبار نکنیم

دوستان جوان نباید خام تندروی ها شوند و نباید ابزار کودتاچی هایی شوند که از رسانه متنفرند. از بی بی سی انتقاد کنید اما آن را متهم و محکوم و رد و طرد نکنید. این خطای بزرگی است. آنها که بی بی سی را به کوتاهی و بی اعتنایی به جنبش مردم ایران متهم می کنند لزوما همه دلسوز رسانه و مردم نیستند. مراقب باید بود که کودتاچیان به دست و زبان ما مهمترین رسانه فارسی را بی اعتبار نکنند. شماری از بهترین فرزندان ایران و بهترین رسانه پردازان و روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان اسم و رسم دار ایرانی

فرقه آخرالزمان

یادداشت سرسخن برای شماره ۱۹ روزنامه نگاران ایرانی    این نوشته را به عنوان سرمقاله و سخن نخست یاد می کنند اما واقعیت این است که آخرین مقاله از نوشته ها و بنابرین سخن آخر است البته برای شما که ممکن است از این یادداشت خواندن را شروع کنید همان سخن نخست است ولی توصیه می کنم این را آخر بخوانید چون من همه نوشته های دیگر را خواندم و بعد شروع به نوشتن کردم. شاید خوب بود در این آخرنوشت گزیده ناب ترین بخش های هر نوشته را که خوانده ام می آوردم. هر کدام نکته یا نکته های مرکزی

روزنامه نگاران ایرانی: تحلیل وضعیت و چه باید کرد

سرانجام این هم شماره تازه روزنامه نگاران ایرانی. فعلا بنا به سنت شماره های قبلی نشریه در وبلاگ سردبیر مهمان، این بار سیبستان، منتشر می شود تا خود سایت نشریه (+) هم به روز شود. از همه دوستانی که دعوت مرا پذیرفتند و یادداشت و مقاله و تحلیل فرستادند سپاسگزارم. روی هر صفحه کلیک کنید تا صفحه را در اندازه بزرگ ببینید. فهرست در صفحه اول دیده می شود از این قرار:  فرقه آخرالزمان – آخرنوشت یا مقدمه من در صفحه ۲  نگاهی به آنچه در ایران می گذرد – داریوش آشوری در صفحه ۳ تا ۴ گام بعدی چیست؟ – پرشین

بهار خبر و آفت های آن

برای خبر نوشتن مثل زمین فوتبال باید به میدان رفت و توپ زد. در این یادداشتها تلاش می کنم در احترام به موج خبر-نگاری جدید تجربه های خودم را با دوستان جوانترم مطرح کنم. نیوزبان که سایتی برای نقد خبر است محل انتشار این یادداشتها خواهد بود: برای هیچ روزنامه نگاری چیزی بدتر از خماری بی خبری نیست. مثل دکان کسادی که فروشنده روی چارپایه ای بیرون در انتظار نشسته باشد در عصری دلگیر و کشدار. اما هیجان خبر و رونق و ترافیک خبر هم مثل رسیدگی به یک دکان شلوغ و پرمشتری کار آسانی نیست. همه باید به چیزی

عدم خشونت کافی نیست؛ …بسیار خوب! اما فقط یک پای دویدن است

من وارد بحث شورای نگهبان نمی شوم. به نظر من این آخرین فرصتی بود که آقای خامنه ای برای ترمیم بحران اعتماد می توانست از ان استفاده کند اما از دست داد. حالا بهتر است گامهای بعدی را بررسی کنیم. بازی در میانه راه است. فعلا شورای نگهبان می تواند به رختکن برود. در یک نگاه، نظام ولایی-سلطانی برای مهار بحران دو کار کرده است: اول اسلحه مردم را از دست شان جمع کرده است و دوم اسلحه را به دست ماموران خود داده است. روش پاسخ ما قاعدتا در خلاف این حرکت شکل می گیرد. به طور خلاصه: عدم خشونت پاسخ اسلحه

از طناب دروغ به آسمان نمی توان رفت

دوستان مان را بازداشت می کنند، مردمان مان را از زن و مرد و کوچک و بزرگ لت و کوب می کنند، ملت مان را سوگوار کرده اند، چشم در چشم ما می دوزند و دروغ می گویند، ستمگری را با اوباشیگری آمیخته اند و رجاله ها را به جان مردم انداخته اند. امنیت کار و خانه و زندگی و محله مردم را به بازی گرفته اند. بچه هامان را در سلول انفرادی نگاه می دارند بی انکه جرمی کرده باشند. هر کس را سخنی به اعتراض و مخالفت بگوید سرکوب می کنند. دین محمدی را به گروگان گرفته و

نسل دوم بیت سیاسیون یا جنگ فائزه و مجتبی

زمانی معمای کوچکی را با دوستان مطرح می کردم در باره اینکه آینده ایران دست چه کسانی خواهد بود. شماری از آنها فکر می کردند منظور اپوزیسیون خارج از کشور است و جوابی در آن راستا می دادند. شماری دیگر اصلاح طلبان را دارای آینده می دیدند. و هر کسی بر اساس تحلیل خود که خارج از عرف سیاسی نبود پیش بینی می کرد. اما سوال بعدی من بی جواب می ماند: نقش نسل دوم نخبگان سیاسی چه خواهد بود؟ جواب آن این روزها روشن تر شده است. در طول صد ساله گذشته هر نسلی از نخبگان سیاسی که رفته است

آنها که تحمیل کردند و آنها که تحمل کردند این روزها گذشته از «گفتگو»هایی که در بالا وجود دارد درگیریهای کلامی بین مردم هم زیاد است. ظاهرا بین طرفداران احمدی نژاد و طرفداران موسوی. برای ما مردمی که فرهنگ شنیدن صدای مخالف بینمان رواج ندارد و کمتر نهاد یا فردی در تولید چنین فرهنگی می کوشد مسلما آسان نیست که بشنویم کسی حرفی غیر از حرف ما می زند. داغ می کنیم. خودم هم اولیش. از روی چیزهای که در وبلاگها مختلف می خوانم می توان حدس زد که مردم چگونه در پی همین جدالها دو دسته شده اند. یک موردش اینجا.  دو

خامنه ای در صد سال پیش

  تاریخ ما به نحو شگفت آوری همچنان با تاریخ عهد قاجاری پیوند دارد و اینجا و آنجا آن را تداعی می کند. هنوز آنچه صد سال پیش شروع کرده ایم ناتمام مانده است. هنوز دشمنان قدیم ما در کارند و دست در دست دشمنان جدید دارند. امروز تمام روز به مساله رفسنجانی و خامنه ای فکر می کردم. اینکه رفسنجانی خود را با امیرکبیر همنشین می داند و بارها نیز به این صفت خوانده شده است که امیرکبیر ایران است مرا منتقل کرد به اینکه با خود فکر کنم  اگر از رجال عهد قاجاری کسی را معادل خامنه ای بخواهیم بنشانیم

رای من کو؟ – یعنی: نمی توانی مرا حذف کنی

سی سال پیش وقتی نسل ما در گرماگرم انقلاب بود ایده های دیگری داشت. دنبال حکومت اسلامی بود. دنبال نابودی امپریالیسم بود. می خواست پرولتاریا بر جهان حکم براند که تعبیر اسلامی اش می شد مستضعفین. به خیال خودمان معادل قرآنی ایده انقلابی مارکس را پیدا کرده بودیم. نسل ما مسلمان بود اما زیر سایه مارکسیسم رشد کرده بود. مخالفت با جهان سرمایه برایش اهمیت داشت. در کاپیتال چیزی پست و فرومایه و دنیاطلبانه می دید. نسل ما به عرفان ماتریالیستی گرایش داشت. از  دل آن اندیشه ها که باید روزی به شرح از ان گفت چیزی حاصل شد که

ناظران روسی در انتخابات ریاست جمهوری

در این چند روزه این خبر خیلی برای من جای سوال داشته است: بر اساس خبری که ریانووستی خبرگزاری روس منتشر کرده است روسیه بر انتخابات ایران نظارت داشته است. ایران همواره در مقابل درخواست مخالفان برای حضور ناظران خارجی در انتخابات مقاومت کرده است. ریانووستی می گوید ناظر روس "پاول زریفولین" سردبیر سایت خبری "ژئوپلتیکا" بوده و از شیوه برگزاری انتخابات اظهار رضایت کرده است. آقای رزیفولین به این خبرگزاری گفته است: من بعنوان ناظر در بسیاری از انتخابات مانند بلاروس و مولداوی شرکت داشتم اما چنین انتخابات آزادی مانند ایران را در هیچ کجای دیگر ندیده بودم. وی

شرم

در مورد آن دختری که برادران غیور اسپری فلفل توی چشمش پاشیدند و وقتی سرش را به سنگ‌های پیاده‌روی پارک لاله می‌کوبید گفتند "چشمت کور؛ می خواستی پررو بازی درنیاوری" چیزی نمی‌نویسم. در مورد آن پسری که سر خیابان کارگر گریه می‌کرد و می‌گفت دو تا تیر توی کمر برادرش زده‌اند هم چیزی نمی‌نویسم. خشم و نفرتی که در چشم برادران بسیجی موج می‌زد هم که به بیان نمی‌آید… این هلی‌کوپتری که دم به دقیقه از روی سر ما رد می‌شود و هراس در دل‌ها می‌اندازد هم که اصولا نوشتن ندارد. آن پسرک چفیه به‌گردن و اسلحه به‌دستی که وقتی گفتم

پایان یک رهبر، آغاز رهبران

آقای خامنه ای با سخنرانی خود از ولایت جمهور مردم خارج شد. او دیگر رهبر ایران نیست. او رهبر پاره ای از مردم ایران است که ما باور داریم در اقلیت اند. از امروز ایران رهبران تازه ای به خود خواهد دید. رهبرانی که با مردم خود رابطه ای تازه دارند. این پایان رهبری آقای خامنه ای و آغاز دوره ای است که در آن رهبران نقش بازی خواهند کرد. سخن او دیگر برای ما فصل الخطاب نیست. چون او سخنی از سخنان ما را نمی شنود. سخنی از انچه ما می خواهیم نمی گوید. او با زبان گروهی خاص

حزب الله و حزب شیطان: نمونه ای برای راستی آزمایی

از میان دهها خبر امروز یک خبر خیلی جالب است: حزب الله ایران می گوید که کسانی که به مردم حمله می کنند از ما نیستند و از حزب شیطان هستند(+). این از آن دسته خبرهایی است که در چند روز گذشته برای تسکین آلام عمومی و طغیان خشم و نفرت از کودتاچیان و عوامل آنها و سبعیتی که دربرخورد با مردم و حمله به خانه و زندگی و آنها نشان داده اند در حال طراحی و انتشار است. کسانی که امور رسانه ای این آقایان را مدیریت می کنند روشهای مختلفی را تاکنون آزموده اند تا به نوعی آشوب

چه باید کرد؟ – مانیفست ۵ دقیقه ای

خواندن متن زیر چند دقیقه ای بیشتر وقت نمی گیرد اما نکاتی اساسی را مطرح می کند. ما این روزها به متن هایی از این دست که باطل السحر شعبده بازان صدا و سیما و دولت کودتا باشد نیازمندیم. نظرات تکمیلی یا شواهد تاییدی را به صورت کامنت مطرح کنید و هر قدر می توانید این متن را تکثیر کنید: این متن در صفحه ویژه میرحسین موسوی در فیس بوک منتشر شده است – یکی از رسانه های اصلی در جنبش سبز ایرانیان: استراتژی دشمنان مردم ترسیدن و ترساندن است. می خواهند جمهوری اسلامی را با حکومت ترس جایگزین کنند. بیهوده نیست که شعار میرحسین