Search
Close this search box.

اصل آبادی ایران است

این روزها آنقدر مطلب خوب در وبلاگها می خوانم که نیازی به نوشتن خود نمی بینم. این را بی تعارف می گویم. درجه کار تحلیلی و سرعت واکنش نشان دادن به حوادث و خبرها و قدرت اوراق سازی تناقضها و نوعی جامع نگری که در وبلاگستان پیدا شده است سخت مایه امیدواری است (اگر در گوگل خوان نیستید «دستچین سیبستان» – ستون کناری – را ببینید). وبلاگ به رسانه ای تبدیل شده است که بسیاری از ادعاها و دروغگوییها و کژرویهای مدعیان و تندرویهای دوستان را اصلاح می کند. مهم نیست که دایره وبلاگها به مخاطبان محدودی بسته می ماند. این سرمایه عقلانی که در حال شکل گرفتن است پریرویی است که تاب مستوری ندارد و منتشر می شود. در مجموع می توان بروشنی دید که وبلاگستان فارسی نسبت به انتخابات ۴ سال پیش بسیار رشد کرده است.

اما دلیل نوشتن این یادداشت این بود که دیدم کمتر کسی به حرفهای درخشان موسوی خوئینی ها توجه کرده است. خوئینی ها که آدم بسیار معتبری است و از شخصیت های قرص و محکم در جمهوری اسلامی در دیداری با دانشجویان به سوالات آنها پاسخ گفته است و متن پاسخها را سایت مجمع روحانیون مبارز منتشر کرده است. متن را دراینجا ببینید. در حرفهای او نکته های خوب کم نیست که دوستان اگر خواستند به آن می پردازند. اما یک نکته نغز در آن هست که از نظر من محل اصلی نزاع بین دو نگاه در سیاست ایران و بلکه اخلاق و سنت ایرانی است. و آن این است:

«اصولگرایان عقایدی را برای خود به عنوان اصل در نظر گرفته اند ومی گویند به هیچ عنوان از آنها عدول نمی کنیم و برایشان هم فرق نمی کند که کشور چه وضعی پیدا خواهد کرد. اگر کسی بگوید وضع اقتصادی ما بد است آنها می گویند عیبی ندارد مهم این است که ما از اصولمان عدول نکنیم. اگر بگویید با این اصول ممکن است اوضاع سیاسی کشور به هم بریزد و مشکلی ایجاد شود می گویند عیبی ندارد. اصول آن ها یک دسته عقاید دینی است که چنان برایشان قطعی است که هرکس خلاف آن بگوید کفر است و باطل. یعنی یک دسته عقاید را با استنباط خودشان چنان اصل می گیرند که به هیچ وجه از آن عدول نمی کنند حتی اگر کشور از دست برود. بحث ما با اصولگرایان این نیست که مسلمان باشیم یا نباشیم. اصلاح طلبان هم به دنبال کشور اسلامی هستند، اما کشوری که عقب مانده وفقیر باشد را به هیچ عنوان اسلامی نمی دانند. ما می خواهیم مسلمان باشیم اما مسلمان پیشرو و توسعه یافته، نه مسلمان عقب افتاده ای که فاصله اش با دنیای امروز یک فاصله تاریخی باشد.»

در واقع آنچه خوئینی ها می گوید بحثی قدیم است. در اسطوره های یونان مثلا هست. مهمانخانه مهمان کش را به یاد بیاورید با تختی که مسافر حتما باید اندازه اش می شد و نمی شد اندازه اش می کردند! این ماجرا در جهان متمدن امروز حل شده است. انعطاف پذیری اصل شده است. در آخرین دستاوردهای نرم افزاری اکنون شما می توانید بسیاری از چیزها را تعریف شخصی کنید و چیدمان خاص خود را داشته باشید. جهانی که این امکان شخصی کردن را به من و شما می دهد جهانی نیست که همه چیز را از منظر تنگ اصلهای تغییرناپذیر ببیند. این جهان نگران آن نیست که تغییر اصل ها را دگرگون می کند. می فهمد که تغییر به تناسب بخشی من و جهان و درک تازه من از آن کمک می کند. در این صورت می توان باز هم دیندار بود یا اخلاقی زیست. چنانکه در دنیای قدیم هم می شد دهری و بیخدا زندگی کرد. راه دور نرویم در همین چارچوب ارتدوکسی اصولگرایی هم لزوما خدا و معنویت و اخلاق بیشتر رعایت نمی شود. نمونه واضح اش خود احمدی نژاد و تمام دولت اوست. نمونه کردان نمونه تیپیک است در این دولت و نمونه منحصر به فرد نیست. در واقع مساله اصلی اینجا ست که کدام نظام فکری و کدام نگرش به انسان انعطافی را می بخشد که لازمه رشد او ست. اگر اصولگرایان همه آدمهای پرهیزکاری از آب در می آمدند که حق الناس را سخت مراقبت می کردند می شد گفت با وجود همه مشکلاتی که دارند از این بابت که حق مردم را پاس می دارند سزاوار احترام و تحسین و در صورت لزوم تحمل شدن اند. اما انچه از کارنامه این نگرش باقی مانده است جز روسیاهی نیست. مردمی که نه دین را پاس داشته اند و نه به اخلاقی پای بندند و نه حرمتی را باقی گذاشته اند و نه خردمندی را قدر شناخته اند. نگاه سفت و سخت آنها به جهان تنها در خدمت عمومی کردن جهل و خرافه و ستم قرار گرفته است و به مضیقه افتادن مردم. آنها نمونه کت و شلواری طالبان اند که به هر دلیلی امروزه در بخشهایی از مردمان منطقه ما گرمی بازاری یافته اند. اما راهی که می روند به چاه است. این را دوستان خود ایشان هم گفته اند. از نظر من نفی این نگاه بزرگترین نتیجه ای است که می شود از انتخابات پیش رو گرفت.

برای ما اگر آینده ای وجود داشته باشد و امکانی برای گفتگو با جهان امروز و رابطه فعال با آن تنها از منظر آن نگاهی است که ایران را پیشرفته و آباد می خواهد. اصل برای اش این است. این اصلی یقینی است. باقی همه اصولی است که می توان در آن تشکیک کرد و بحث آورد و نفی و اثبات کرد. اگر در گروهی از اسلامیون ما و روحانیون ما این درک وجود دارد که دارد باید آن را قدر شناخت و حمایت کرد. این انعطاف و خرد سیاسی و تشخیص مصلحت گوهر ارزشمندی است. باعث تقابل ما با واقعیت های ایران و جهان هم نمی شود تا به جبران آن بر حجم دروغ و اعوجاج تصویر واقعیت بکوشیم. هر کسی با هر لباس و هر دین و آیین و عقیده ای آنگاه خواهد توانست به آبادی ایران کمک کند. دینی که برای آبادی باشد دین است. انسانی که برای آبادی کشورش مرز نشناسد آینده دارد. آنگاه می توان امید داشت در مهمانخانه ایران ما هم مهمانان از هر قد و قامت و اندازه و پسند محترم بمانند و از شکنجه مهماندار مصون باشند. دریغ است ایران به دست این ابلهان ویران شود. آنها ممکن است برای جمع کردن رای و ماندن در مقام رشوه دهند و پول تقسیم کنند و سیاهی لشکر جمع آورند. اما از آباد کردن ایران چنان که خرد روشن می شناسد ناتوان اند. هر چه خون به جگر ایرانیان کردند کافی است. این طالبان را باید از پایتخت راند و بر خر خودشان نشاند.    

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن