انسان متوقع
می خواهم زندگی کنم وزندگی کردن شامل نفس کشیدن آسوده، راه رفتن آسوده در خیابان، معاشرت آسوده با دوستان ونزدیکان وهمکاران، فکر کردن، داشتن یک رایانه شخصی است که خودم آنها را فقط پرینت بگیرم، کپی کنم یا از بین ببرم، یک کتابخانه است که کتاب هایش را خودم انتخاب کنم، یک آرشیو نوار یا سی دی است که خواننده هایش را دوست داشته باشم، خوردن دو یا سه وعده غذاست که از فرط حال به هم زنی در آن استفراغ نکنم و بتوانم به اندازه کافی به دستشویی بروم. (تا اینجاش هرم مازلو)
بعدش هم می خواهم بتوانم روزی چند روزنامه ، هفته ای یک کتاب، ماهی یک تئاتر، وسالی یک مسافرت بروم وهمیشه از اکسیژن پاک استفاده کنم وهر وقت دلم خواست بتوانم آسمان وستاره هایش را ببینم. آیا من به نظر شما آدم متوقعی هستم؟
من می خواهم وقتی یک راز در دلم دارم آن را بتوانم نگهش دارم وجوری نشود که رازهای دلم را بر کاغذ بنویسم و بدهم به دیگران که آن را بخوانند. دوست دارم عکس های خانوادگی ام را فقط خانواده ام ببینند. دوست دارم وقتی در شهر قدم می زنم دائم پشت سرم را نگاه نکنم وبا صدای هر موتور سیکلت از جای نپرم. می خواهم وقتی پیتزا می خورم وریشم را می زنم یا از فروشگاه شهروند به جای بازار تهران خرید می کنم، شب ها خواب های بدبد نبینم. می خواهم کار کنم ووقتی کار می کنم دائم در فکر تاریکی شب نباشم وچند بار دور زدن آپارتمان. می خواهم وقتی شب خسته ومرده به خانه می روم ،کوتاهترین مسیر را انتخاب کنم. آیا من انسان متوقعی هستم؟
از: امید معماریان
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و