مشاهده دیدن ندیدنی هاست
در مانهاتان، در مونپارناس، حتا در دشت و دمنهای نورماندی هم که میرفتم، در میان مزارع اطراف هر جا میدیدم کمی از طبیعت را با کمی سیمان و مقداری بتون حذف کردهاند. امروز فکر میکنم اگر همین باقیماندهی طبیعت را به شیوهی دیگری غیر از روایت کشف کنیم غنیترش میکنیم. ندیدنیهای او را میبینیم، و رو میکنیم، که کسی نمیتواند حذف کند. او هم دیگر ما را حذف نمیکند. انکار او طرح دیگر اوست. این همان نگاه حجمی است. نه روائی، نه تمثیلی، و نه تشبیهی. چرا که توصیف طبیعت تعریف طبیعت نیست. تعریف شرح نیست، موشکافی نیست. تعریف عارف کردن است، عارف شدن است. ما باید با تعریف عرفان کنیم یعنی به جستجوی شناختن ناشناختهها باشیم، شناخت حقایق مرموز، رمزها. و اگر رمزی در آنچه میبینیم نمیبینیم آنچه میبینیم را مرموز کنیم. ما باید یاد بگیریم که مدام به امر واقع خیانت کنیم، به چشم خود خیانت کنیم. می خواهی شاهد عصر خود باشی؟ مشاهده این نیست که دیدنیها را ببینی، که سطح را بخوانی، که پوست خودت را بخوانی، و تبارت را بخوانی، و تخم و ترکهات را، و جایت را، و کجایت را. مشاهده، دیدن ندیدنیهاست.
از: یدالله رویایی
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و