عاشورا و اشقیای نظام

آنقدر نکته های کوچک و بزرگ هست که گفتن اش حول یک محور آسان نیست. شاید باید یک نظام بیانی تازه رقم زد تا بتوان از این شبکه تو بر توی نکته ها و نتیجه ها و پیامدها و تعیین نقشه راه و چشمدید افق آتی به شیوه بسنده ای سخن گفت. ما از جهاتی بنیادین در حال زیر و رو شدن ایم و بیان این آسان نیست. زبان تازه ای باید پیدا کرد. می کوشم چند نکته را که در این فرصت نیمه شب با ذهنی پر از تصویرهای عاشورا و خوانده ها از شاهدان عینی و خبرها مقدور می افتد ساده بگویم. این نوشته های ارتجالی زیر این فشار خبر و تصویر و تحلیلهای متعارض از هر سو آسان نیست. اصلا. پس سرنخ هایی را طرح می کنم باقی را خود کامل می کنید. نوشته ها هم این روزها با مشارکت عمومی است که تکمیل می شود. نه حرف آخری در میان است و نه نکته تازه مکشوف شده ای. اما با هم همفکری می کنیم.

نظام تصلب یافته 

 وقتی مدل برخورد نظام مقدس را با عاشورای سبز کنار مدل برخوردش در روزهای قدس و ۱۶ آذر و ۱۳ آبان می گذاریم یا اصلا آن را با رفتار نظام مقدس در همه روزهای بحرانی شش ماهه گذشته می سنجیم یک نتیجه ساده می گیریم: اینها یک الگو بیشتر ندارند. به عبارت دیگر نظام مقدس فاقد هرگونه نوآوری و انعطاف در مقابل شرایط و وضع گرفتن مناسب نسبت به حادثه است. و باز هم به عبارت دیگر یعنی نظامیان و امنیتی های ارشد بیت رهبری و دستگاه ولایت و خلافت در این شش ماهه دارند و داشته اند یک عمل را تکرار می کرده اند به این امید که نتیجه بگیرند. نگرفته اند و نخواهند گرفت. اما قدرت بازاندیشی روش و منش خود را دارند؟ این جماعت چنین پیداست که مستهلک در زورگویی شده است چنان که عقل و درایتی برایش باقی نمانده است. اگر می دانست که چه اتفاقی افتاده و دارد می افتد و هر روز ژرف تر می شود بی تردید تجدیدنظر می کرد. اما گمانم آن است که نمی داند و نمی فهمد. و نخواهد دانست تا وقتی که دیگر خیلی دیر شده باشد. هر نظام سیاسی تا وقتی زنده است که می تواند مساله های اش را حل کند. وقتی فاقد قدرت حل مساله شد رفتنی است. استثنا ندارد.

کلیشه های اتاق فکر نظامی

 اتفاقی که افتاده است این است که در طی شش ماه طومار ادعاهای مختلف نظام مقدس در هم پیچیده شده است. تمام آن ادعاها که سی سال آن را به کار برده و توسعه داده و خود را با آن توجیه کرده است یک به یک بر باد رفته و مصداق هبائا متثورا شده است. به زبان دیگر در این شش ماهه نظام مقدس مرتب ما را شگفت زده کرده است زیرا کارهایی کرده که از قرار اصلا نباید از او سر می زده است. هتک حرمت زنان و مردان در زندان نمونه روشن آن است. در واقع نظام مقدس در این شش ماه مرتب با آن مساله دوره جنگ روبرو شده که بالاخره باید موشک زد یا نزد. و مثل جنگ که سرانجام تصمیم گرفت فارغ از اینکه موشک جان مسلمانان بیگناه را در کشور همسایه به خطر می اندازد باید آن را به کار گرفت، در طول این دوره هم مرتب همان تصمیم را تکرار کرده است. بیگناهان هتک شوند و مصدوم شوند و زندان شوند و به مردم مسلمان وهن وارد شود و زن مسلمه هتک حیثیت شود اینها همه جایز است زیرا جنگ است. آن یکی جنگ سخت بود این یکی جنگ نرم. این با منطق نظامی افسران ولایت نیز جورتر است. اینهمه سخن از جنگ و جنگ و انواع و اقسام آن گفتن هیچ معنایی ندارد جز اینکه صاحب سخن نظامی است و دیدش دید نظامیان است و در اتاق فکرش نظامیان نشسته اند. 

نظام را پوست کنده ایم
شش ماه گذشته مردم به عبارتی جمهوری اسلامی را پوست کنده اند و عریان اش ساخته اند. و نیز به عبارتی دیگر نظام استریپ تیز کرده است. قدم به قدم تکه ای را که به تن داشته کنده و دور انداخته است. اینک عجوزه ای روبروی ما ست که عریان شده است. این نظام نشان داده که به هیچ اصل و قاعده دینی و اخلاقی و سیاسی حتی آن که خود وضع کرده پای بند نیست. یعنی اصلا به هیچ پیمانی پای بند نیست. نظام مقدس دل در گرو قدرت عریان دارد و برای آن حاضر به هرنوع عهدشکنی است.

 اتفاقی که در تاسوعا و عاشورا افتاد اوج برهنگی نظام است. نظامی که برای پاره کردن عکس خمینی اشک تمساح می ریخت وقت حمله به حسینیه جماران هیچ تردیدی به خود راه نداد. نظام وقتی لازم باشد برای یک عکس یقه درانی می کند و پرونده سازی می کند اما اگر خودش و نیروهای اش به معبد قدرت رهبر انقلاب اش حمله کرد خم به ابرو نمی آورد. بنابرین اینکه به قول دوست نازنین ما دیگر نمی توان پشت تمثال امام موضع گرفت (+) اگر از این زوایه نگریسته شود طور دیگری دیده خواهد شد. مساله اصلا این نیست. یا باشد هم این اهمیت اصلی ان نیست. اهمیت اساسی حمله به حسینیه جماران باز شدن مشت نظام مقدس است. اوراق شدن کتاب مدعیات او ست.

پیوستن نظام به صف اشقیا

اما عاشورا که امروز بود شکستن حرمت مقدس ترین روز شیعه به دست تنها حکومت مدعی شیعیگری در جهان اسلامی را شاهد بود. تمام رذایل نظام امروز آشکار بود. این بزرگترین دستاورد جنبش سبز و عاشورای سبز است. اگر دیروز نظام مقدس با حمله اش به جماران بنیان سیاسی خود را تمام و کمال نفی کرد امروز دار و ندار دینی و شیعیگری اش را به باد داد. در تاریخ نزدیک کسی به یاد ندارد عاشورا چنین بی حرمت شده باشد. عاشورا در فرهنگ ما تعریف و کارکرد خاصی داشته است که حاکمی را یارای دست زدن به ترکیب آن نبوده و همین را هم  کروبی در پیام نیمه شب خود (+) بروشنی بازگفت که حتی شاه در برخورد با شورش هواداران خمینی عاشورا را حرمت کرد. راه دور نرویم. همین نظام جمهوری اسلامی با راهپیمایی عظیم عاشورا در نظام شاهنشاهی (+) به پیروزی معنوی دست یافت. حرمت عاشورا و عزاداری حسین مثل بست نشینی در حرم امامان است. همانطور که کسی نمی تواند بست را بشکند نمی تواند از گردآمدن مردمان در عزای حسین در عاشورا جلوگیری کند. این مقایسه از این باب اهمیت دارد که ولو حکومت قائل باشد که مردمی که جمع می ایند بحق نیستند باز هم نمی تواند ایشان را بازدارد چنانکه در بست نشینی هم اگر کسی که به بست پناه پرده مجرم هم باشد نمی توان او را از بست بیرون کشید.

وقتی «امان» مردم را بریده باشی
و همچنان به عبارت دیگر هر حکومتی که خرده خردی داشته باشد می داند که باید حرمت هایی را حتی علیرغم میل خود نگه دارد. هر حکومتی باید جایی در عرف و آداب و مکانها و زمانها برای مردم در نظر بگیرد که آنها در وضعیت «امان» باشند در حریم باشند. حکومتی که هیچ جا و هیچ بهانه ای را برای امان بودن مردم و شکایت و اعتراض آنها به رسمیت نشناسد مظهر بی خردی و جنون سیاسی و نادانی و سفلگی است. و برای یک حکومت شیعه البته پایبند نبودن به محرم الحرام و حرمت عزای حسینی نه همان سفلگی که مظهریت تام شقی است. یعنی همان صفتی که به شمر دی الجوشن داده اند شیعیان و درست در چنین روزی از او اعراض می جویند. اینکه در روز اعراض از اشقیا دولتی به نام دین و شیعه به صف اشقیا بپیوندد دلیل اش هیچ نیست مگر اینکه بر دل و گوش و چشم اش مهر سقوط زده باشند. نظامی که با عاشورا آمد تا هر روزش عاشورا و اعراض از اشقیا باشد سرنوشت اش این است که چون امانی باقی نگذاشت برای مردم در همان عاشورا به سرنوشت اشقیایی که به آنها پیوسته گرفتار شود. اشقیا همان کسان اند که به دین شان امید نیست و احتمال آزادگی هم ندارند.


*بخشی از پرده عاشورای ۸۸ کار مانا نیستانی

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن