سید مجتبی و من از اینجا به بعد کمی سعی کردیم بیشتر با هم آشنا شویم گرچه ممکن است نهایتا به نتیجه ای از این آشنایی نرسیده باشیم. اما حوصله کنید تا آخرین گزارش از این ایمیل ها:
مجتبی می نویسد:
سلام،
نمیدانم تا چه حد با ادبیات فقهی آشنا هستید، بنده قریب ۷ سال است که طلبه درس خارج فقه هستم. آنچه از آن به مصلحت تعبیر میشود در فقه شیعه ملاکات احکام است که شارع مقدس برای استیفای آن مصالح احکام را جعل کرده است. در بسیاری از موارد تزاحم در مقام امتثال و در برخی تزاحم ملاکی پدید میآید، که تشخیص ملاک یا حکم اهم در این موارد از شئون فقیه است. اما در فقه اهل سنت به جهت انکه خود را محدود به روایات نبوی کردهاند، بسیاری از مسایل بدون پاسخ مانده بود و این به شکل گیری روشهایی در افتاء انجامید مانند مصالح مرسله، سد ذرایع و قیاس.
با توجه به مقارنت این روش استنباط با عهد صادقین(ع) این مبادی استنباط در معرض نقد و ردع این بزرگواران قرار گرفت و از این رو در فقه شیعه هیچ گاه پذیرفته نشده است. درباره حکم عقل به جز اخباریین افراطی که منکر حجیت هرگونه مقدمه عقلی در استنباط احکام شرعی بودند، عمده فقهای شیعه به حجیت مستقلات عقلیه در مقام کشف احکام شرعی قائلند. اما در میراث فلسفه اسلامی ظاهرا عقل را حاکم نمیدانند و آن را تنها کاشف میدانند، لذا وجود احکام عقلی در برابر احکام شرعی محل بحث فراوانی قرار گرفته است.
نظارت خبرگان بر رهبری طبق قانون در حد تداوم صلاحیتهایی است که از روز اول برای تصدی مقام رهبری لازم بوده است، یعنی علم، عدالت، تدبیر، مدیریت و شجاعت. بررسی عملکرد رهبری تا جایی که مربوط به این مسایل باشد در حیطه اختیارات مجلس خبرگان است و نظارت خبرگان با رهبری با نظارت مجلس بر نهادها اساسا متفاوت است.
موفق باشید.
این هم پاسخ من به معرفی کوتاه او از خود و آرای اصلی اش:
سلام بر شما
من در آغاز جوانی سالهایی را تحصیل فقه و قرآن و اصول کرده ام و نه به عنوان طلبه اما به عنوان علاقه مند کتابخوان و محقق در تاریخ و تمدن اسلامی با فقه آشنایی دارم. نگاه من به فقه فقیهانه نیست اما فرهنگ شناسانه به معنای مطالعات فرهنگی است. این به من اجازه می دهد تحولات فقه را ببینم و دنبال کنم. به نظر من مساله اصلی فقه در دوران ما مساله عقل است و در این موضوع انقلاب اسلامی طبعا بسیار موثر بوده و هست. اما این عقل گرایی در نزد کسانی چون هاشمی و خاتمی و شبستری و قابل و بجنوردی و صانعی با واکنش شدیدی از سوی نقل گرایان و سلفیون شیعی مواجه شده است. بالاخره ما همسایه پاکستان و افغانستان ایم! در داخل هم با تفکر وهابی در حواشی مرزهامان رقابت داریم. احمدی نژاد محصول چنین تفکری است و در حوزه هم از سوی چنان کسانی حمایت می شود. برخورد و تضاد عمیق او با هاشمی هم از همین جا ست و باقی مسائل بهانه و صورت است. و گرنه محصولی در دستگاه احمدی نژاد خوب است چون با او هم افق است.
در باره خبرگان رهبری جای بحث بسیار است به یک دلیل ساده که در این باره هنوز بحث جدی آغاز نشده است! من به عدالت آقای خامنه ای باور ندارم چنانکه به مدیریت او. در باره هر دو هم یک استدلال واحد دارم. اینکه ایشان جامعه را تقسیم کرده است و برخی را به خود نزدیک کرده و امتیاز بخشیده و مصونیت داده و بسیاری را رانده و نادیده گرفته و به زندان نشانده است. اقای خامنه ای مظهر تبعیض است و در این نه عدالت است و نه مدیریت و نه شجاعت. در باره علم ایشان هم قائل به نظر آیت الله منتظری هستم که ایشان اهل فتوا نیست.
در واقع رهبری آقای خامنه ای نمونه روشنی از همان مصلحتی است که شما هاشمی را مظهر آن می دانید و آن را نمی پذیرید.
جواب مجتبی چنین بود:
سلام،
با این نظر شما که چالش اساسی فقه در جامعه ما جایگاه عقل است، با کمی تصحیح موافقم. چالش بنیادین ما مناسبات دو منبع اصلی معرفت است؛ وحی و عقل .
عقل گرایی بی ضابطه و غیر قاعده مند تقریبا به همان اندازه خطرناک است که مسدود ساختن این منبع معرفتی.
درباره مصداق خارجی (آقای خامنهای) اگر حوصله زیادی داشته باشید، آماده تداوم مباحثات هستم.
من چندان طلبه متحجری نیستم، با رتبه یک رقمی، دانشجوی فیزیک شدم و بعد از پایان مقطع کارشناسی وارد حوزه شدم. از آنجا که افکار متجددین جامعه ما به وفور در کتابها و نشریات منتشر شده تا حدودی از آن آگاهم. در برابر، افکار جریانهای متمایل به سنت کمتر تبیین و ارائه شده که ناشی از عوامل متعددی از جمله ناآگاهی ایشان از اهمیت آن است.
به هر حال شما مسیر آشکاری در زندگی خود پی گرفتهاید و من بر این باور نیستم که بتوانم افکار شما را تغییر دهم. اما شاید باعث شوم در نقد جریان فکری موسوم به سنت آگاهانه تر و دقیق تر عمل کنید. این خود خدمتی است به هر دو جریان فکری جامعه ایرانی.
لذا اگر شما بپسندید میتوانیم در حوزه نظری یا مصداقی صحبت هایمان را ادامه دهیم، شاید هم بهتر باشد به صورت آنلاین باشد.
در پناه حق موفق باشید.
من نوشتم:
همین طور هم آنلاین است! شما هم مثل من سریع ایمیل را پاسخ می دهید. اما چت اگر منظور است آدم را پابند می کند و حتما همان لحظه باید جواب دهی. اما میان ایمیل ها می شود به کارهای دیگر هم رسید.
من خود زمانی بشدت سنتگرا بوده ام و در خانواده ای مذهبی رشد کرده ام. برادری دارم که از بس سنتی است و سنتی مانده رابطه اش را با من هم قطع کرده است! با این مقولات ناآشنا نیستم. اما به دلیل دوری ۱۴ ساله از ایران طبعا آنقدر که باید ارتباط ام دیگر ملموس نیست. طبعا خوشحال می شوم کسی از این زاویه بحث کند و به بحث و آداب آن هم مقید باشد. من اصلا مخالف سنت نیستم. اصلا. من مخالف قشریگری و اخباریگری و افراطیگری هستم. سنت معدن جواهر ما ست. اما قشری هم که نباشیم باز در سنت ماندن کفایت نمی کند. باید بتوانیم بین سنت و دنیای امروز خود گفتگویی برقرار کنیم. ما خواه ناخواه حتی اگر قشری هم باشیم از انواع محصولات مدرن که محصول فکر تازه ای است بهره مند می شویم. باید فکر کنیم که از این فکر مدرن چه می توانیم برای خود بیاموزیم. محروم کردن خود از این منبع عمومی و جهانی خردمندانه نیست.
من مسیرم مشخص است و آن حریت نفس و بیان و آزادی فکر است. باقی همه ذیل این ماجرا ست. من می توانم رهبران کشورم را نیز ببخشم اگر خطاهای خود را تصحیح کنند. دنبال بگیر و ببند و انقلاب نیستم. اما اگر وضع همین باشد که هست البته موضع من بروشنی در نفی مدیریت و رهبری آقای خامنه ای است. من زبان سیاسی را خوب می فهمم اما بشرطی که توجیهات آن در مسیر مردم و آزادی و رفاه و امنیت ایشان باشد. در عین حال حتی اگر مخالف ارتدوکس هم باشم اگر یک رای گیری عمومی امانتدارانه به سود ایشان تمام شود آن را می پذیرم.
اگر شما بتوانید نه برای اقناع من بلکه برای موجه ساختن دفاع از ایشان خاصه از انتخابات به بعد استدلال کنید خوشحال می شوم بشنوم.