آن نیمه غایب

از نیمروز شبکه پرس تی وی باز است و دارد انبوه جمعیت گردآمده در دو میدان تهران را نشان می دهد. این تصویرها شاید ده سال پیش و پیشتر معانی دیگری داشتند اما دیگر همان معانی خود را ندارند. چرایش را می گویم.
من نمی گویم که این جمع را کله گنده های بازار و رانت خواران جمع کرده اند. نمی گویم موسساتی که به قول گزارش مجلس «فعالیتهای عظیم اقتصادی» دارند مثل آستان مقدس شاه عبدالعظیم حسنی و ستاد اجرایی فرمان امام و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی پشت این کارهایند و این کمترین کاری است که برای حاکمیت می کنند. نمی گویم اینها همه کارمندهای نهادهای انقلابی و نیمه انقلابی و اقتصادی و مطالعاتی و بنیادهای دولتی و نیمه دولتی بزرگ اند که از ترس مقام و موقعیت شان با خانواده اینجا جمع شده اند. نمی گویم اینها خانواده و بستگان سپاهی ها و لباس شخصی ها و امثال آنهایند. نمی گویم اینها چشم و گوش بسته اند و به تبلیغات صدا و سیما که مبتنی بر تحریک و تحریف و تحمیق است جواب داده اند. نمی گویم اینها اصلا تهرانی هم نیستند و از گوشه و کنار به وعده وعید جمع آوری شده اند. نه اینکه نتوان اینها را گفت. نه اینکه این گزاره ها همه نادرست باشد. نه اینکه این جور کارها اصلا به نظام مقدس نمی آید. نه. اما من فکر می کنم اینها هر که باشند و با هر انگیزه ای جمع شده باشند بخشی از مردم ما هستند که یا عقاید دیگری دارند یا منافع شان در حمایت از دولت و نظام سیاسی حاکم است. منافع داشتن هم فحش نیست. داشتن منافع حق عمومی است. من از این حق دفاع می کنم. طبیعی هم هست که آنها که منافع شان همسو ست به هم در اینجور روزها و گردهمایی ها کمک کنند. مشکل جای دیگری است.

بازی جمع کردن انبوه مردم یک بازی قدیمی جمهوری اسلامی است و آن را خوب بلد است. اما اگر دیروزه روشن نبود امروزه روشن شده است که فکر جمهوری اسلامی شبیه والدین سنتی است که از میان چند فرزند خود یکی را سوگلی می کردند. همه توجه شان به او بود. همه آرزوهاشان را به او می بستند. همه حمایت شان را از او می کردند. به این امید که در پیری دستگیرشان شود یا از بی پناهی نجات شان دهد. یا ماخوذ به حیا شود و چون محبت بیشتری دیده مخالفت کمتری بکند و به جان والدین نازنین غر نزند. نوعی سرمایه گذاری بود. یا اصلا بینش بود. قرار نبود همه فرزندان یکسان باشند. و نبودند. مساله یکسان دیدن فرزندان غیرممکن و بی معنا بود.

جمهوری اسلامی از روز اول یک عکس خانوادگی بزرگ بوده است که هر روز گوشه ای از آن را که فرزند ناخلفی ایستاده بوده کنده یا سیاه کرده و محو کرده و انکار کرده است. مثل قدیمی ها که مثلا دختر را اصلا جزو شمار بچه ها حساب نمی کردند. می پرسیدی چند تا بچه داری می گفت سه تا. معلوم می شد ۶ تا ست اما فقط ۳ تایش پسر است. همان سه تا گفته می شد. داشتن دختر شرم آور بود. نبود هم افتخار نبود. جمهوری اسلامی سال به سال فرزندی از فرزندان انقلاب را عاق کرده است و داغ کرده است. برای جمهوری اسلامی تنها کسانی وجود دارند که به مرکز قدرت نزدیک باشند و او را تایید کنند. از این بابت جمهوری اسلامی نظامی کاملا پدرسالار است. و این هفت ماه اخیر آن را کاملا آشکار و عریان کرده است.

جمهوری اسلامی گفتمان سیاسی خود را حول نادیده گرفتن آن نیمه غایب شکل داده است. برای من جالب بود که در گزارش اخیر تلویزیون ایران از حوادث عاشورا می شنیدم که از زبان مردمی که مصاحبه می شدند می گفت اینها مردم ما نیستند! این عجیب ترین و پرتناقض ترین گزاره ای است که می توان ساخت: مردمی که مردم نیستند. این نوع درک از حضور دیگری تنها در همان چارچوب استعاری-خانوادگی معنا دارد که گفتم. مثل اینکه پدر بگوید این پسر دیگر فرزند من نیست. این میل غریب به انکار کردن دیگری محور اصلی فکر نظام مقدس است.

انکار دیگری است که موجب می شود مردم فقط «مردم موافق با ما» باشند. موافقت با پدر است که به ما هویت می دهد. مخالفت با پدر شما را از مردمی می اندازد. در نتیجه حتما می شوید فتنه گر و اراذل ناس و بی دین و آلت دست اسرائیل و موساد و آمریکا و انگلیس خبیث. حتما این رسانه هایی که در غیاب یک رسانه ملی و غیرحزبی خبرهای شما را پوشش می دهند می شوند خط دهنده به شما. اصلا همین رسانه ها هستند که مشکل اصلی اند و گرنه پدر، خوب می داند چگونه فرزندانش را بدرد و خفه کند و این حق او ست و کسی را نرسد به او چون و چرا کند و نه فقط به او که به پلیس او و وکیل او و سفیر و نماینده او. مشکل رسانه است که مزاحم پدر می شود. این رسانه های بی پدر.

کوتاه کنم. دوباره رسانه های پدر تعداد هواداران را خواهند شمرد. تلویزیون قاب خود را از انبوه مردم پر خواهد کرد. مجری می گوید اینها آمده اند تا نظام را تایید کنند و و رهبر معظم را و ولایت فقیه را. یعنی پدر را. یعنی «این ها مردم اند». باقی که یقه پدر را می گیرند مردم نبودند. دوباره جمعی از این ها که مردم نیستند می روند عکسها را می شمارند و معیارهای تازه ای برای اندازه گیری پیدا می کنند و با حساب متراژ میدان های تجمع هواداران پدر نتیجه می گیرند که بله اینقدر نبود و اینقدر بود و چیزی نبود. صریح بگویم که این خطای افتادن به دام طرف مقابل است. این بازی او ست نه ما. اینها مردم اند. شک نکنید. اما ما هم مردمی هستیم. حرف ما ساده است. شمارش عکسها و پر شدن قاب دوربین ها را بگذاریم کنار. صندوق های را بشماریم.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن