بر شماست که حرمت این مکان های مقدس را حفظ کنید!

دریدا، چامسکی و تنک تی وی: دیروز در انستیتو/سینمای هنرهای معاصر لندن ( ICA ) سرانجام مستندی آمریکایی در باره ژاک دریدا را دیدم. بار قبل سفر آمریکا پیش آمد و اکران اش را از دست دادم. شاید چیزی در باره فیلم نوشتم. فیلمساز از آن آوانگاردیست هایی است که من هم از کارشان بیزارم هم چیزهای جالبی در کارشان می بینم. فعلا به گذاشتن لینک سایت فیلم بسنده می کنم: ژاک دریدا-فیلم. فیلمی هم از فعالیت های نوآم چامسکی تا دو هفته دیگر در همین آی سی ای به نمایش در می آید. حتما خواهم دید. چامسکی از جدی ترین منتقدان سیاست

حکمت سیاسی سیستانی

از صبح که خبرهای نجف را شنیده ام دارم فکر می کنم که آنچه آیت الله سیستانی کرد تنها از یک مرد خردمند متکی به حکمت شرقی برآمدنی است. او هم از نجف حمایت کرد هم قوای اشغالگر را تحقیر کرد هم پوچی الدرم بلدرم های دولت دست نشانده را وانمود و هم مبارزانی را که جان بر کف با اشغالگر جنگیدند نجات داد و هم مقتدی صدر را ساکت کرد.آنچه در گره گشایی بحران نجف اتفاق افتاد اگر به سرانگشت تدبیر آمریکایی ها شده بود تا حال رسانه های غربی دنیا را روی سرشان گذاشته بودند. اما آنها ساکت اند.

دانشوران آسیای میانه: اگر به ادبیات فارسی علاقه مندید و کنجکاوید که بدانید آشنایی با آسیای میانه و دانشوران و زبانهایش چقدر برای ما و دانشکده های ما در ایران مهم است این مقاله را بخوانید:خوانش تازه ای از سرود اهل بخارا، نوشته دادخدا سیم الدین اف رئیس پژوهشگاه زبان و ادبیات در فرهنگستان علوم تاجیکستان.او با تکیه به دانش و سرمایه زبانی خود یکی از معضلات در بررسی های زبان کهن فارسی و سندهای پراکنده اش را به آسانی حل کرده است. اگر دانشجوی ادب بوده اید یا هستید این بیت بسیار کهن را می شناسید:کور خمیر آمدخاتون دروغ کندهمقاله

آخر شاهنامه شعر

دیشب به اتفاق، واقعا به اتفاق، کتابی نازنین به دستم افتاد از اخوان ( و امروز متوجه شدم که سالگرد درگذشت اوست). کاغذ سفیدش آنقدر خوب است که هنوز پس از  37 سال رنگ نباخته. کاغذ سفید مرغوب با سطحی صاف و کمی براق. چاپ مروارید است. به سال ۱۳۴۵ به بهای ۶۰ ریال. آخر شاهنامه طرح ساده ای روی جلد دارد یا در واقع طرح ندارد. این از بهترین مجموعه شعرهای اخوان است: ” نادر یا اسکندر؟” همان که می گوید: مشتهای آسمانکوب قوی/ واشده ست و گونه گون رسوا شده ست/ یا نهان سیلی زنان یا آشکار/ کاسه پست گدایی

اگر شوخی فتوشاپ نباشد عجیب ترین عکسی است که از ماشین دیده ام. – از مجموعه عکس های هرات در : بی بی سی فارسی

در ستایش آشکارترین هنرها

صحنه هایی از ژیمناستیک المپیک را می بینم چند دختر نوجوان و تین ایجر به اصطلاح در حرکات زمینی و یک مرد ورزشکار بیست و چند ساله روس روی بارفیکس. تحسین مرا و هم اعجاب مرا برمی انگیزند. با خود می گویم واقعا چیزی بلدند. در کار اینان ادعا جایی ندارد. هر چه هست عیان و عینی است. هنری است آشکار که همگان می بینند و تصدیق می کنند. چقدر از چیزهای مشکوک بیزارم. از ادعاهای پوچ بیزارم. از خودفریبی بیزارم. شعر سهراب را با خود زمزمه می کنم که کاش این مردم هم دانه های دلشان و استعدادشان پیدا بود.

از اوراق بازیافته متون سغدی مسیحی در تورفان چین ( عکس از: آرشیو دیجیتالی تورفان)

شاخه زرین (پژوهشی در جادو و دین) نوشته جیمز جرج فریزر، ویرایش و مقدمه: رابرت فریزر، مترجم: کاظم فیروزمند ،۸۶۱ص، جلد سخت، تهران: انتشارات آگاه، ۲۰۰۴، چاپ اول. کتاب «شاخه زرین»، یک پژوهش فرهنگی و تطبیقی وسیع در اسطوره و دین است. مولف آن، «جیمز جرج فریزر»، اگر چه وابسته و معتقد به ارزش های سنتی جامعه بریتانیاست و تربیت و تحصیلات عمیق کلاسیک دارد، آن جا که دین را چون پدیده ای فرهنگی، و نه در متن الهیات، بررسی می کند، مدرنیست است. انتشار این کتاب در اوایل قرن بیستم، تحولی بزرگ در نگرش مطلق بینانه جامعه ویکتوریایی انگلستان پدید آورد. «شاخه زرین»،‌اثری

پای استدلال جهانبگلو چوبین بود: جهانبگلو معلوم نیست که به چه دلیل می‌گوید روشنفکر سکولار و دینی ندارد. اصطلاح روشنفکر سکولار که در متون انگلیسی فراوان است، اصطلاح «روشنفکر دینی» هم. آیا کسی می‌تواند «به طور پیشینی» تعیین کند که روشنفکر چیست؟ خب شاید کسی بخواهد چنین کاری کند، ولی کار او نمی‌تواند علمی باشد، چون واقعیاتی وجود دارند که باید مدلول اسامی باشند و وقتی سکولاریسم وجود داشته باشد «روشنفکر سکولار» هم وجود دارد و وقتی «دین» وجود داشته باشد «روشنفکر دینی» هم وجود دارد. اگر کلمه‌ی «روشنفکر» به تنهایی به معنای «روشنفکر سکولار» است دلیلی جز آن ندارد

خشت و آینه وبلاگ

پرویز جاهد همیشه در گروه ما لندنی های ملکوت بوده است. ولی اینکه تا امروز به حلقه ملکوت نپیوسته بوده حکایت از مقاومت کم نظیرش در ورود به عالم مجازی شبکه جهانی است. به درس و کارش می رسید و نمی خواست آلوده این اعتیاد شود که ما شده ایم!  پیوستن او به حلقه نویسان ملکوت اما نشان می دهد که حتی تردید کنندگان در وبلاگ هم باید وبلاگی باشند (با وام گیری از آن جمله مشهور که می گوید هر که می خواهد در فلسفه تردید کند باید فلسفی باشد – با کمی دستکاری و روزآمد کردن!) و تا

جنگ سرد: حمله رمضان زاده، سخنگوی دولت، که روز قبلش بعضی رفتار ها را در مورد طرح جدا کردن زن و مرد را رفتار طالبانی دانسته بود، بیش از هر چیز مجلسی ها را ناراحت کرده بود. اما این اتفاق یک خوبی داشت که سبب شد همه شان از این حرف تبری کنند. و ضمن بد و بیراه گفتن به رضان زاده، نسبت به اینکه اهل خشونت نیستند و می خواهند در جامعه طرفدار آزادی باشند حرف زدند. چه بهتر از این. خدا کند که این نظرات مجلس تاثیری هم بر نیروی انتظامی که با این هجوم گسترده در خیابانها

گلریزان

تا حال مشغول بازبینی عکس هایم از تاجیکستان و ازبکستان بودم. هنوز به نیمه هم نرسیده ام. بیش از ۳۵ حلقه فیلم است. دارم آنها را موضوع بندی می کنم. بزودی چند گزیده موضوعی را در ایرانیان دات کام منتشر می کنم. و همینجا هم. تا از این شب دراز شما نیز بی نصیب نمانده باشید چشمتان را به این گلریزان رقص مهمان می کنم. عکسی از مجموعه کاری است که در باره دو گروه از گروههای رقص دوشنبه کرده ام: گلریز و لاله. این یکی از اجرای گروه گلریز است که رقصندگان چرخنده زیبایش در فیلم چرخ و فلک هم رقصیده اند.

از مجموعه کارت پستال هایی از تاجیکستان ، عکس های زائور دخده

ان هو الا ذکر للعالمین و لتعلمن نبآه بعد حین. سوره الزمر. بسم الله الرحمن الرحیم تنزیل الکتاب من الله العزیز الحکیم.

جمکران اروپا

نزدیک به ۳۰۰ هزار زائر مسیحی این روزها در لورد ( یا لوردس Lourdes) جمع شده اند. نزدیک به ۱۰ هزار نفر از آنها بیمارانی هستند که روی صندلی چرخدار یا مستقیما روی بستر در مراسم مذهبی لورد شرکت می کنند. امروز می گفتند در میان خطابه پاپ تنها صدایی که سکوت را می شکست آژیر آمبولانس هایی بود که باید بدحال ترین بیماران را به بیمارستان باز می گرداند یا به آنها خدمات پزشکی می رساند.آنها جمع شده اند تا شفا بطلبند.سالانه ۶ میلیون نفر از شهرک لورد در فرانسه ( در جنوب غرب تولوز) زیارت می کنند. این مقدس ترین

اسطوره های مدرنیته: عقلانیت، سکولاریسم و آزادی فردی

این ارزشگذاری بسیار در مورد‌ عقلانیت جدید و اینکه آن را تنها ستون معرفی می‌کنند که تمدن جدید بر آن استوار است، دو ایراد‌ اساسی دارد که پاره‌ای از اندیشمندان غرب هم به آن پرداخته اند: یکی آنکه موتور حرکت تمدن غرب تنها عقلانیت آن هم عقلانیت سرچشمه گرفته از عقلانیت فلاسفه یونانی نیست. تمدن موجود غرب همانقدر وام دار آن عقلانیت است که وام دار ایمان و باورهای دینی خود که ریشه در فرهنگ و تمدن بین النهرین دارد. آن هم بخش مسیحی آن که حتی در حد اسلام هم سر آشتی با عقل ندارد. ماکس وبر موتور حرکت

 آینده از نگاه مردم ایران:۷۱% معتقدند در آینده صفات اخلاقی کمتر خواهد شد ۸۷% معتقدند در آینده صفات اخلاقی منفی رواج خواهد داشت۶۹% معتقدند مردم در گذشته بیشتر نماز می خواندند۷۹% معتقدند مردم نسبت به گذشته غیر مذهبی تر شده اند۷۴% معتقدند که مردم در آینده غیر مذهبی تر خواهند شد۸۸% معتقدند فاصله طبقاتی بیشتر شده است۸۷% معتقدند که در آینده فاصله طبقاتی بیشتر می شود. به نقل از: وب نوشت. همه گزارشی را که ابطحی آورده بخوانید و بعد از خود بپرسید: جامعه ما به کجا می رود؟ روشنفکران سکولار و دینی هیچ فکر روشنی کرده اند؟ آکادمیسین ها، نخبگان،

به یاد روزهای نوجوانی و عاشق شدن بر نادیا کومانچی ژیمناست رومانیایی. در غیاب نادیا حال النا گومز. خوشا نوجوانان امروز که هنوز می توانند عاشق شوند. برای من اما هر النایی هنوز نادیا را به یاد می آورد!  (عکس از سایت مجله تایم)

من از برخی رفتارهای جامعه ایرانی در شگفت می شوم. مثل بی اعتنایی عمومی اش به آنچه در نجف می گذرد. چنان به آتشی که اشغالگر در خانه همسایه می سوزاند بی اعتناییم که انگار همیشه همسایه است که خواهد سوخت و ما در امان می مانیم. رفتاری داریم که نه از خرد سیاسی در آن نشان هست نه از علایق مذهبی مان و نه از عواطف انسانی. (عکس از: گاردین)

چه خوش باغی است باغ زندگانی گر ایمن بودی از باد خزانیچه خرم کاخ شد کاخ زمانه گرش بودی اساس جاودانهاز آن سرد آمد این کاخ دلاویز که چون جا گرم کردی گویدت خیزچو هست این دیر خاکی سست بنیاد  به باده ش داد باید زود بر بادز فردا و  ز دی کس را نشان نیستکه رفت آن از میان وین در میان نیستیک امروز است ما را نقد ایامبر او هم اعتمادی نیست تا شامبیا تا یک دهن پر خنده داریم به می جان و جهان را زنده داریمبه ترک خواب می باید شبی گفتکه زیر خاک می باید بسی خفتاز:

دردسر ایرانی بودن: تلویزیون دارد فیلم زمانی برای مستی اسبها را نمایش می دهد. دوباره فردا صبح باید به این جماعت در و همسایه توضیح بدهیم که مردم ایران همه کردی حرف نمی زنند. تازه همان تعدادی هم که کرد هستند همه شان فقیر نیستند و بیشترشان روزگار خوبی دارند؛ ما معمولا نیازی به واردات دفتر مشق و تایر تراکتور آنهم از عراق نداریم چون خودمان بهترش را داریم یا از کشورهای پیشرفته با کشتی و هواپیما وارد می کنیم؛ ایران نزدیک قطب شمال نیست و اصولا زندگی در هیچ جای عالم به این تلخی وتیرگی نیست. … نمی دانم

شوخی با نیچه: گشتی در وبلاگ ها می زدم دیدم چندین و چند وبلاگ احتمالا وطنی داریم که جوانترهایی با ذهن و پرسمان های فلسفی می نویسند و نیچه چقدر در بین شان نفوذ دارد. از آن میان کامنتی در وبلاگ دیونیسوس اسباب تفریح خاطر شد: همه با این جمله نیچه آشنا هستند: «خدا مرده است…امضاء نیچه» …می گویند روزی که نیچه مرد… مردم با نوشته ای روبرو شدند با این مزمون (کذا در اصل منظور همان مضمون): «نیچه مرد…امضاء خدا».

متن مدرن چیست؟

یکی دو روزی است داریوش آشوری در لندن است. امشب در کتابخانه مطالعات ایرانی به دعوت مدیر آن دکتر آجودانی در باب زبان و مدرنیت سخن گفت. جماعتی از مشتاقان و فرهیختگان ایرانی جمع بودند. عمده بحث اش به صناعت واژه سازی یا مهندسی زبان علم گذشت و اینکه اروپاییان چگونه فضای باز و آزادی ایجاد کرده اند که در آن براحتی از سرمایه زبان های یونانی و لاتینی برای گزارش مفاهیم و مسائل مدرن استفاده می برند. آشوری سالهاست که در عرصه واژه سازی و ترجمه کار کرده و تجربه فعال و دست اولی در این زمینه دارد که حرفهایش

منطق الطیر جدید: نوشتن فراموش کردن است. اگر نمی نوشتیم دیوانه می شدیم. پس می نویسم حلف الفضول. می نویسم نیاز به حمایت دیدن. غریزه حمایت کردن. عمیق ترین حس. پشتوانه بی پشتوانان بودن. علی. دلتنگی. دوست. و اینکه اگر خدا نبود حس اینهمه کوته بینی و خودبینی باید انسان را می کشت. خوبی خدا این است که امید به اخلاقی بودن جهان را در من زنده نگه می دارد. … وقتی می نویسم سبک می شوم. فراموش می کنم. غفلت بن جهان انسانی است. نوشتن قدم گذاشتن آگاهانه در مسیر غفلت است. غفلت فراموشی است. آگاهی دایمی کشنده است. در نوشتن پارادوکس عجیبی

رابطه اندیشه بهداشتی با نوار بهداشتی: در کشور ما از دموکراسی زیاد دم زده می‌شود، اما آیا شما تا به حال دموکرات هم دیده‌اید؟ من کمتر کسی را سراغ دارم که دموکرات باشد، به ویژه وقتی این گونه سخنان (جلوگیری از اندیشه های غیربهداشتی) را از زبان برخی روشنفکران‌مان می‌شنوم. اما این تعبیر «بهداشتی» برای من یادآور یک لطیفه‌ی مردانه و خنده دار نیز هست: «گفت: می‌دانی نوار بهداشتی را اگر بگذاری توی ضبط چه می‌خواند. گفتم: نه. گفت: … شعر.»  آیا اندیشه‌های بی‌خاصیت و بی‌خطر غیر از این هستند؟ – در باره اندیشه های بهداشتی، از فل سفه