دردسر ایرانی بودن: تلویزیون دارد فیلم زمانی برای مستی اسبها را نمایش می دهد. دوباره فردا صبح باید به این جماعت در و همسایه توضیح بدهیم که مردم ایران همه کردی حرف نمی زنند. تازه همان تعدادی هم که کرد هستند همه شان فقیر نیستند و بیشترشان روزگار خوبی دارند؛ ما معمولا نیازی به واردات دفتر مشق و تایر تراکتور آنهم از عراق نداریم چون خودمان بهترش را داریم یا از کشورهای پیشرفته با کشتی و هواپیما وارد می کنیم؛ ایران نزدیک قطب شمال نیست و اصولا زندگی در هیچ جای عالم به این تلخی وتیرگی نیست. … نمی دانم اینها چرا وقتی فیلم وسترن می بینند خیال نمی کنند همه جای آمریکا عین غرب وحشی آخر قرن هجدهم است. یا وقتی فیلم هندی می بیند فکر نمی کنند همه از نخست وزیر تا صاحبان صنایع و اعضای شوراهای محلی صبح تا شب دارند قر می دهند و غمزه می آیند. اما تا یک فیلم ایرانی می بینند، آنقدر دل شان به حال ما می سوزد که می خواهند به آدم اعانه بدهند. از: فانوس خیال
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و