مرکز نشر دانشگاهی، رصدخانه مراغه ما

دکتر نصرالله پورجوادی از آن مردانی است که بسیار ستایش کرده ام. حالا شاید از یادها رفته باشد که او در چه دوران عسرتی کوشید از جریان هجوم به دانشگاه در عصر انقلاب فرهنگی سید حسین موسوی و همفکران تندروش چیزی بسازد که در عمل به ساختن دانشگاه برسد. ویران کردن دانشگاه های آبادی که از عصر پهلوی به ارث رسیده بود اگرچند پیش از آن آغاز شده بود و صحن دانشگاه به صحنه جنگ نفرت انگیز گروههای سیاسی تبدیل شده بود اما ویرانی آن را انقلاب فرهنگی به اوج رساند. گروههاگروه استاد دانشگاه که سرمایه های بزرگ انسانی بودند یا اخراج شدند

 گیشا ندیمه سنتی است که آواز می خواند و می رقصد و با مشتریانی که معمولا مرد هستند گپ می زند. در باره این سنت ژاپنی حرفها بسیار است. اما یک چیز مسلم است و آن اینکه گیشا بخشی از راه حل های اخلاق جنسی ژاپنی است. حتی اگر نظر این گیشا را بپذیریم که می گوید هیچ گیشایی در عمل با مشتری نمی خوابد، اما تخلیه روانی و عاطفی حضور در خانه گیشا انکار نشدنی است. فهمیدن گیشای سنتی که تا امروز ادامه یافته شاید به اعتماد به نفس از دست رفته ایرانی کمک کند تا راه حل های خانگی را

آرزو بر باد – انتشار در وب

من این روزها دیگر از شعر لذتی نمی برم. شاید دیگر شعر خوبی نمانده است که بخوانم. شاید دیگر شعر آن نقش قدیم خود را برای من از دست داده است. شاید هم برای همه ما. نه، درست همین است که برای من. می دانم که هنوز بسیاری به شعر دلبسته اند. من تنها چیزی را در فضا می شمم. شامه من شاید  اشتباه می کند. که دیگر از شعر امیدی نیست.شاید هم نا امیدی من است که خود را اینگونه نشان می دهد. وقتی چیزی را زیاد دوست داشته باشی ولی آنی نباشد و نشود که می خواهی آن

از آرزو بر باد

  گوزن   اکنون می فهمی که چگونه یک گاو می تواند در چراگاه سوزانِ دریا بی خیال علف هرز چرا کند اکنون که از خواب هراسان برخاسته ای و در وحشت یک کابوس می لرزی و به معنای هر چه غریب است و گنگ پیوند خورده ای   می اندیشی: « چرا شفافیت یک شیشه فاصله بود؟ » اکنون که اکنون بی معنی است اجساد مردگان مثله شده ریخته بر کف خیابانها   از خواب که بر خاستی گوش هایت شعله می کشید حسی غریب تو را غرق می کرد به بوی نابودی چون لحظه گذرای انفجاری مهیب                             

دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خجند: این بار از جاده سمرقند یک چیز به خاطرم می ماند: عسل فروشهای کنار راه. در یک فاصله ده پانزده کیلومتری در نیمه نزدیک تر به سمرقند دهها ایستگاه عسل فروشی پراکنده است. همه از تولید به مصرف. منظره با آن جاده بیابانی و هوای داغ و چشم اندازهای خشک کویرگون و کلاه های مکزیکی وش عسل فروشان آدم را به یاد فیلمهای جاده ای آمریکا می اندازد.با شیشه بزرگی از عسل که به ثمن بخس خریده ایم ( دو دلار -یک سوم آن در لندن نزدیک ۵ دلار است) به سمرقند می

جای چه کسانی در وب خالی است؟

بحث های بسیاری به دنبال علنی شدن ماجرای قتل کودکان در حاشیه تهران در روزنامه ها و رسانه های داخلی مطرح شده و افراد بسیاری با صلاحیت های مختلف وارد بحث شدند و اظهار نظر کردند. امشب یکی از روزنامه نگاران گمان کنم رویا کریمی مجد بود که در مصاحبه ای با بی بی سی از نقش روزنامه ها در پیشگیری از چنین حوادثی می گفت یا دست کم جلوگیری از گسترش آن با اطلاع رسانی بهنگام و برانگیختن افکار عمومی و واداشتن مسئولان بی مسئولیت به اینکه تا کار از دست نشده دست به کاری بزنند. ولی می گفت روزنامه ها

برای مهدی کاتب کتابچه به بهانه زادروزگان او  و به یاد نمایشگاه شگفت آثار استاد جلیل رسولی در موزه هنرهای معاصر تهران که هنوز عطرش در دماغم تازه است. مرغی از مرغان مبارک عرش نشین، طیری از طیور. با آرزوی منطق بلند برای مهدی. با دوستاری و مهر – اهالی سیبستان و باغات حومه   ( نقاشیخط استاد رسولی از: ققنوس)

ارزش های رسانه ای سایت های اصلاح طلبان

من با تصویر سیاه و سفیدی که سایت های سیاسی از جامعه و گرایش های سیاسی می سازند موافقتی ندارم. امروز چنین سایتی است. سایتهای اینچنینی دایره گزینش خبر محدودی دارند. زبان آنها چیزی شبیه به شب نامه است تا زبان سیاسی در شبکه جهانی. به آنها نمی توان اعتماد کرد. آنها بشدت جانبدارانه رفتار می کنند.سخن من در موضع سیاسی آنها نیست. من از این بابت فرق زیادی بین “امروز” با سایتهای مخالفش- طیفی مثلا از  “بازتاب” تا “دریچه”- نمی بینم. اینکه به کدامیک باور دارید به توانایی های ژورنالیستی آنها برنمی گردد بلکه بسادگی ناشی از ترجیح سیاسی شماست.

The death of intimacy: A selfish, market-driven society is eroding our very humanity It has become almost an article of faith in our society that change is synonymous with progress. The present government has preached this message more than most, while it is a philosophy that most people seem to live by. It is nonsense, of course. Change has never always been good. And recent surveys indicating that we are less happy than we used to be suggest a profound malaise at the heart of western society and modern notions of progress.The findings are not surprising. The very idea of

حاشیه نشینی بزودی بزرگتر از متن شهرنشینی ما خواهد شد

قتل ۲۶ کودک طى دو سال از نگاه مسئولان دور مى ماند، چنانکه اقشار کم درآمد و فقیر از نظام برنامه ریزى کشور حذف مى شوند. جنایات پى درپى بدون کالبدشکافى اجتماعى هر روز گسترده تر مى شود چنان که مهار بحران هاى اجتماعى از برنامه هاى کلان حکومت داران قلم مى خورد. بحران حاشیه شهرها را درنوردیده و همچنان مسئولان خاموشند. طبقه «تهى دستى» که پس از انقلاب نام «مستضعف» گرفت همچنان به حال خود رها شده و دیگر حتى در بسیج توده ها براى برنامه هاى سیاسى و انتخابات به کار نمى آید. طبقه اى که مردان سیاسى مشروعیت شان را از آنها مى گرفتند و انقلاب اسلامى ایران را محصول فریاد «انقلاب پایمال شده ها» و «انقلاب

پیشنهاد حمایت از سایت های اصلاح طلبان: جنگ تمام عیاری که مرتضوی با اینترنت شروع کرده، آخرین جنگ او است که اگر آنرا برنده شود، دیگر اثری از آزادی بیان در سرزمین ایران نخواهد ماند. اما خوشبختانه ما می‌ توانیم به کمک همدیگر به آسانی او را شکست دهیم.او می‌خواهد صدای وب‌سایت‌های اصلاح‌طلب به گوش کسی در داخل ایران نرسد و اگر از پس این کار برنیاید شکست خورده است. پس بهترین راه کمک به این موضوع پخش کردن خبرهای وب‌سایت‌های امروز و بامداد، به هر شکل ممکن، است. ساده‌ترین راه آن کپی و پیست کردن عین مطالب آنها یا

تصویر مخدوش مسلمانی ما: امروز ما چه تصویری از مسلمانی در ذهن داریم؟ کسانی که به عنوان «مسلمان» می‌شناسیم چگونه کسانی‌اند؟ چهره‌هایشان و بدنهایشان چگونه است؟ رفتارشان چگونه است؟ آداب‌شان چگونه است زبان‌شان چگونه است؟ خوی شان چگونه است؟ پوشاک‌شان چگونه است؟ گاهی به آدم می‌گویند «به تو نمی‌آید که مسلمان باشی!» و آن وقت آدم از خودش می‌پرسد مگر مسلمان چگونه است؟ تصویر قالبی «مسلمان مکتبی» امروز که بی‌شباهت به «خمرهای سرخ» در فیلم کشتزارهای مرگ، رولان جافی، نیست تصویری تهوع‌آور است و شگفتا که مدعیان مسلمانی نیز چه بسیار کوشیده‌اند که همین تصویر را در اذهان جایگزین کنند.

استعاره های ۲۲ تجاوز و قتل

اولین چیزی که خبر قتل ۲۲ کودک به دست دو جوان همسن انقلاب به ذهن تداعی می کند آشوب جنسی است در ایران سالهای اخیر. این را خیلی ها گفته اند. درست هم هست. اما مساله دارای لایه های مختلفی است. قتل و تجاوز یکی از سنگین ترین جنایتهاست و اگر موضوع آن کودکان باشند در واقع کمتر جنایتی بالاتر از آن می توان تصور کرد. اما پرسش دشوار این است که چرا چنین جنایت هولناکی چنین آسان و ارزان و در کمال خونسردی انجام شده است؟جامعه ایران مستعد خشونت است. در حقیقت در آن به حد فوق العاده خطرناکی خشونت

دستگیری خانوادگی: اواخر هفته گذشته، من خبر دستگیری چند روزنامه نگار حوزه اینترنتی و نیز یکی از سینما گران قدیمی کشور که می گفتند به جرم وبلاگنویسی فرزندش که در خارج است دستگیر شده را دریافت کردم. به هر کجا که دستم می رسید مطلب را منتقل کردم.روز پنجشنبه گذشته رفته بودم منزل آقای موسوی لاری که بخصوص در مورد دستگیری خانوادگی حرف بزنم. او هم قول داد که پی گیری کند. در آن جلسه بحث مفصلی شد. به نکته ای دوستان اشاره کردند که خیلی جالب بود. می گفتند که موسوی اردبیلی خاطره ای نقل کرده که منتشر شده. وی

خاتمی، انار و خلعت

این تاجیکها را برای همین مهماندوستی شان دوست دارم. ببین که چگونه رحمانوف پیش دست انار را برای مهمانش به دست گرفته تعارف می کند. در جای دیگر باشی حتما پیشخدمتی برای هر دو می آورد. اما تاجیک می گوید مهمان نوازی این است که با دست خود به مهمان پیشکش کنی حتی اگر رئیس جمهور باشی:                     و چه عجیب است این تصویر. تاجیکان را مقالی است که می گویند تاجیک مهمان را هم تاجیک می کند. خاتمی در این لباس هیچ شباهتی به رئیس جمهور ندارد. “شبیه پادشاهان شده است.” یکی از دوستان تاجیکم می گوید. چه درست! فرهنگ تاجیکی هنوز

بالاخره مجموعه ای از عکس های سفر اخیرم به ازبکستان و تاجیکستان در آمد. کار انتخاب و قطع کردن سایز و حجم و زیرنویس گذاری و نمونه بندانگشتی درست کردن و از همه بدتر ایمیل کردن آن نفس گیر است. ولی خوشحالم که نتیجه اش پنجره ای است به روی شهرها و مردمی که دوست می دارم: از سمرقند تا دوشنبه. این مجموعه ۵۱ عکس از مردم و مکانهای عمومی است که امروز در ایرانیان دات کام منتشر شد. به لطف و همکاری جهانشاه جاوید – خانه مجازی و واقعی اش هر دو آباد باد!

سبک شناسی ابتذال در زبان و شعر – گام اول

دوست نادیده علیرضا بهنام که وبلاگ همهمه را می نویسد پای مطلب پیشین پیشنهاد کرده است که من تعریف خود را از ابتذال بدهم تا معلوم شود به چه جهت کارهایی از آن دست که از مریم هوله در همهمه آمده را نمونه شعر مبتذل می دانم. پرسش از ابتذال بسیار مهم است. مدتها پیش سید خوابگرد هم بحثی در این باب مطرح کرد که ظاهرا به جایی نرسید . ولی ایده هایی مطرح شد. من در آن بحث شرکت نکردم حال نیز  نمی خواهم پاسخی به چنان پرسشی به دست دهم که تاملی همه جانبه می طلبد. اما تا تاملات

مستندهایی که هرگز نمی سازیم: با شنیدن خبر مرگ دلکش، نخستین سوالی که در ذهنم نقش بست این بود که آیا کسی توانسته فیلم مستندی در باره او بسازد ؟ این پرسش البته ریشه ای تاریخی دارد واز این پرسش اساسی تر نشا ت می گیرد که اصولا چرا ما در باره هنرمندان ، نویسندگان، شاعران و همه کسانی که آنها را به نوعی در زمره مفاخر تاریخ و فرهنگ مان محسوب می کنیم، فیلم نمی سازیم و یا به ندرت فیلم ساخته ایم. آیا شما در میان مستند های ایرانی، فیلمی سراغ دارید که مثلا در باره ویگن، شجریان،

اشتیاق به هر آنچه ممنوع است؛ ایدئولوژی نسلی شورشگر

بهتر است همین اول بگویم که من شعرهای مریم هوله را دوست ندارم. اما این را هم اضافه کنم که خواندن آنها را برای هر کسی که می خواهد صدای نسل امروز را بشنود ضروری می دانم. چند روز پیش می خواستم به آخرین شعری که از او در وبلاگ همهمه منتشر شده ( یا لینک داده شده – به هرحال من اول آنجا دیدم) به عنوان نمونه ای از ابتذال در شعر اشاره کنم. اما در جستجوی آثار دیگر او در اینترنت به یکی دو مجموعه قابل خواندن تر برخوردم مثل همان تنها مجموعه ای که در ایران منتشر

آرامگاه مسیح: نیمه شب از کانال ۴ بی بی سی فیلم مستندی می بینم در باره تاریخی بودن مسیح. این بحث پردامنه ای است در ادبیات دینی و ضد دینی غربیان. اما نکته ای که در پایان فیلم مطرح شد برای من تازگی داشت و آن اینکه مسیح پس از مصلوب شدن و جان به در بردن از آن، در واقع از حیطه فرمانروایی رومیان به سمت شرق گریخت و در کشمیر استقرار یافت و از پس سی سال هدایت و شفابخشی جان به جان آفرین تسلیم کرد. مقبره ای در سریناگار را هم نشان می داد که مردم محلی

این عنوان فیلم الکساندر مقدونی است که بزودی راهی بازار می شود. ولی عجیب نیست که نام فیلم روی نشانه نامدار زرتشتیان نقش بندی شده است؟ در باره این نقش بحث های زیادی شده ولی هیچ کدام به الکساندر مربوط نیست. اشتباهی در تحقیق تاریخی فیلم شده یا نشانه ای از غلبه الکساندر بر هخامنشیان است؟ هر چه هست آدم را آزار می دهد. چیزی برخورنده در آن هست. شنیدم که زرتشتیان هند به این عنوان بندی اعتراض کرده اند. (تصویر عینا از سایت آگهی فیلم الکساندر نقل شد)

 بیچاره پدیدارشناسی شعر: پرداختن به چیستی شعر سعی در پدیدارشناسی شعر است. برای ورود به این سعی، بحث تعریف کیفی شعر بر اساس بستر ماهیتی آن یعنی زبان را مد نظر قرار می دهیم و سپس مرزهای تعین شعر به عنوان یک پدیدار را نام گذاری می کنیم.شعر از زبان شکل می گیرد و ساخته می شود لذا به منظور تعریف کیفی شعر باید مفهوم زبان را به عنوان یک بستر ماهیتی برای شعر نشانه گذاری کرد. زبان کانتینوم مورد استفاده بشر (در زمان و مکان معین) برای ایجاد ارتباط با بشری دیگر است. زبانشناسی مدرن تعریف این کانتینوم را

تلخ تر از گریستن بر مرگ پوچ هیچ نمی شناسم. (عکس از: مجموعه سوگواران بسلان در بی بی سی آنلاین)

کنفورمیسم و مدرنیسم

دوست کتابچه نویس من از ترجمه نظری که من در سیبستانک آورده بودم و در آن یک آمریکایی بی حجابی تحمیلی در فرانسه را خلاف اصول دولت سکولار دانسته بود، ظاهرا برآشفته و خطاب به من نوشته است:دوست سنت‌گرایِ مدرن‌ستیز من! واقعاً از این‌که گاهی از زبان غربی‌ها سخنی در نکوهش احوال و اطوار جامعه‌های مدرن بشنویم و صد بانگ شوق برآوریم که هان و هان ببینید که این‌ها چگونه علیه خود اعتراف و اقرار می‌کنند، چه طرفی خواهیم بست؟این سخن که «فرانسه هرگز آزاد نبوده است» البته سخنی است بی‌پایه و سست با هر معیاری که بسنجی. اگر آن

کودکانی که دیگر بزرگ نمی شوند

یک دقیقه سکوت یا ۱۰۰ دقیقه سکوت؟ یا مبادا ۱۵۰ دقیقه سکوت؟ آمار واقعی نشان خواهد داد. ولی سکوت شرمساری را درمان نیست. سیاست شغل کثیفی است چه گروگانگیر باشی چه کماندو یا رئیس جمهور پوتین. سیاست مشت آهنین یعنی خاتمه بحران به هر قیمت به نفع ما. اگر ۱۰۰ کودک یا ۱۵۰ کودک و بزرگسال نابود شدند اصلا مساله ای نیست. به قول شهزاده، که بزرگ شده شوروی است، آنچه در روسیه امروز ارزش ندارد جان آدمیزاد است. یاد قطار نیشابور خودمان می افتم. یاد بم شهری که هم نابود شد هم دیگر ساخته نشد. اما گیرم ده مدرسه دیگر هم در بسلان ساختند. لبخند و

برای او هنوز آغوشی هست. برای همسالان همکلاس اش که دیروز زنده بودند تنها آغوش خالی مانده حسرت است و ناباوری ابدی. (عکس: از مجموعه انتشاریافته در بی بی سی آنلاین)

France was never free. With the new law, they have begun the official conversion from a state of Orthodox Catholicism to one of orthodox secularism. A pluralistic and free society does not enforce conformity, even for the sake of the “secular and free state” itself. Jeff, Cleveland, USA فرانسه هرگز آزاد نبوده است. با این قانون جدید آنها دارند رسما از یک دولت ارتدوکس کاتولیک گرا به یک دولت ارتدوکس سکولار تبدیل می شوند. یک جامعه آزاد و کثرت گرا هم-شکلی (کنفورمیسم/ متحدالشکل شدن عهد بوق رضاشاهی!) را به دیگران تحمیل نمی کند، حتی بخاطر خود “دولت سکولار و آزاد”.

روشنه و منوره، طراحان مد تاجیک

منوره و روشنه مادر و دختر تاجیک هر دو در کار طراحی لباس اند. روشنه البته از مادر آموخته است و حالا در دانشگاه طراحی می خواند. با کمک مادرش و با حمایت سازمانهای بین المللی فعال در تاجیکستان تا حال دو نمایشگاه مد در دوشنبه برپا کرده است. در اینجا برای من با دو بادبیزن از کارهای دستی خودش برای دانشگاه مدل شده است: مادر مرا به اتاق کار روشنه می برد تا کارهایش را نشان دهد. اینها همه اتودهای او برای لباس های تازه اند: یکی از آنها را از نزدیک ببینید: و بعد چای هست و میز چیده

جایزه: در دایره چاپ و نشر گرفتار عجب بلبشویی شده‌ایم. به حرف و حدیث هیچ‌کس نمی‌توانی گوش بسپاری. اینک، هیچ فیلمی را، هیچ کتابی را، هیچ مطلبی را، طبق نقد بهمان و فلان، نمی‌توانی برای دیدن و خواندن انتخاب کنی. به حرف ایکس که می‌گوید فلان کتاب شاهکار است، نمی‌توانی گوش بسپاری همانطور که به حرف وای که می‌فرماید فلان کتاب بد است.اینک، دو کتاب مشابه، یکی‌شان با هیاهو تبدیل می‌گردد به شاهکاری که چشم روزگاران مانندش را ندیده و یکی دیگرش با همان هیاهو تبدیل می‌گردد به پاورقی عامه‌پسندی که نباید نامش را بر زبان آورد. و عجیب که هر دو

دست در دست در آزادی تهران – عکس از نادر داودی ( ایرانیان دات کام)