حاشیه نشینی بزودی بزرگتر از متن شهرنشینی ما خواهد شد


قتل ۲۶ کودک طى دو سال از نگاه مسئولان دور مى ماند، چنانکه اقشار کم درآمد و فقیر از نظام برنامه ریزى کشور حذف مى شوند. جنایات پى درپى بدون کالبدشکافى اجتماعى هر روز گسترده تر مى شود چنان که مهار بحران هاى اجتماعى از برنامه هاى کلان حکومت داران قلم مى خورد. بحران حاشیه شهرها را درنوردیده و همچنان مسئولان خاموشند.

طبقه «تهى دستى» که پس از انقلاب نام «مستضعف» گرفت همچنان به حال خود رها شده و دیگر حتى در بسیج توده ها براى برنامه هاى سیاسى و انتخابات به کار نمى آید. طبقه اى که مردان سیاسى مشروعیت شان را از آنها مى گرفتند و انقلاب اسلامى ایران را محصول فریاد «انقلاب پایمال شده ها» و «انقلاب مستضعفین» مى دانستند.

بى بهانه نیست اگر اریک هوگ لاند در کتاب «زمین و انقلاب در ایران» مهاجران شهرى بى مسکن را پایه اجتماعى اصلى انقلاب اسلامى ۵۷ مى داند. اما امروز جنبش بیکاران حاشیه نشین دیگر نه در ورطه انقلاب سیاسى براى بازیافتن نان و حقوق اجتماعى که در ورطه انتقام جویى از جامعه براى بازگشت دادن نگاه دولتمردان به مصیبت فقر خود افتاده است.

یک پنجم جمعیت ایران در حاشیه شهرها مى زید و آسیب شناسان بر جرم خیزى حاشیه ها مدام هشدار مى دهند. حاشیه نشینانى که جرم به واسطه فقر و سرکوبشان، در متن شهرها گم و در خود حاشیه دفن مى شود. پاکدشت، قیام دشت، احمد آباد، حسن آباد، خلیج، بادامک، زورآباد، رامینک و هزار منطقه حاشیه اى که کلان شهرها را در حصار فقر و مصیبت و جنایت گرفته همچنان از نگاه مسئولان مغفول است. از ۱۳۵ هزار روستا، ۵۰ هزار روستا پس از انقلاب از سکنه خالى شده و انبوهى از اتباع بیگانه گریزان از جنگ هاى عراق و افغانستان طى ۲۰ سال اخیر به حاشیه شهرهاى ایران پناه آورده اند. این جمعیت در کجاى برنامه ریزى هاى اقتصادى و مهار آسیب هاى اجتماعى به حساب رفته اند؟

تهیدستان حاشیه نشین که دیگر هویتشان با مکان و جغرافیاى زیستشان پیوند عمیق یافته، سال هاست به نوعى درک از تهى دستى شان رسیده اند که دیگر نه فقط هیچ نگاه چاره اندیش و رافت آمیزى را بر اقتصاد و اجتماع خود نمى بیند که حتى جنایات پیرامونش را نیز از حسابرسى به هنگام انتظامى مغفول مى بیند. اکثریت بزرگى از طبقه فرودست جامعه شهرى امروز «طبقه چهارمى» در ایران ساخته که طبقه اى فرودست از طبقه فقیر در کاست اجتماعى را به خود اختصاص داده است. اگر تا سال ۵۹ این طبقه تنها در حاشیه تهران جمعیتى یک میلیون نفرى داشت به فاصله ۲۵ سال چنان گسترشى صعودى یافته که امروز دو میلیون و نیم عضو دارد. اعضایى که به ازاى هر نفر، صاحب تنها ۵/۲ مترمربع سرپناه است و در چنین فضاى تحدیدشده اى در سایه فراموشى مسئولان، اقدام به هر جرم و جنایتى را موجه مى بیند.

دیروز عمران صلاحى از «زیرپل جوادیه» و خسرو گلسرخى از حاشیه نشینان مصیبت زده مى گفت، صمد بهرنگى و جلال آل احمد و هدایت و چوبک ناامیدى این تهیدستان از یک لقمه نان را به تصویر مى کشید، امروز اهل فرهنگ دیگرى به صحنه آمده و زیست مصیبت بار این حاشیه نشینان را هشدار مى دهد؛ اگر مستند «این فیلم ها را به کى نشان مى دهى» رخشان بنى اعتماد از اجازه اکران محروم مى ماند، «زیرپوست شهر» را اکران مى کند، مسعود کیمیایى «سربازان جمعه» را بالا مى برد، اصغر فرهادى «شهر زیبا» را در وصف زنان به ظلم نشسته حاشیه به تصویر مى کشد و حمید نعمت الله «بوتیک» را روى پرده مى برد تا طبقه چهارم فراموش شده جامعه ایران را به یادها بازگرداند. اهل فرهنگ و پژوهش همگى زنگ ها را به صدا درآورده اند. کافى است «طبقه چهارم» در چاره اندیشى و برنامه ریزى هاى ملى نظام به شمار رود. حاشیه اى که به زودى به متن خواهد رسید.

– سحر نمازى خواه در
شرق پنجشنبه ۲۶ شهریور
 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن