نامه ای به نوشی نوشی عزیز، من بیش از پنج سال است از جوجه‌ام دورم. فقط دور نیستم، که حتا در عصر پیشرفت تکنولوژی ارتباطات، هیچ گونه ارتباطی با او نمی‌توانم داشته باشم. مادر و بسته‌گانِ نزدیک‌اش دخترم را از داشتن هرگونه تماسی با من پرهیز داده‌اند. حتا نمی‌گذارند پدر و مادرم هم او را ببینند، حتا خانه‌ و شماره‌ی تلفن‌شان را عوض کرده‌اند تا هیچ نشان و نشانه‌ای از آن‌ها در دست نداشته باشیم و هزار حتای دیگر. داستان تنها به جامعه‌ی مردسالار برنمی‌گردد؛ هر کس زورش به کسی برسد در نشان دادن نادانی و کینه‌ورزی دریغ نخواهد کرد.

مدیریت بحران

۱ همه چیز آماده مقابله بوده است. پلیس آرام و مطمئن کار خود را می کند. تقریبا تمام آمبولانس های شهر هم به لندن مرکزی فرستاده شده اند. فرمانده پلیس می گوید در خانه بمانید تا اوضاع ثبات پیدا کند. شهر یکباره از حرکت بازایستاده است. فقط صدای آژیر است که قطع نمی شود. ۲ از اول کسی نگفت که انفجاری در کار بوده است. همیشه همینطور است. تروریست می خواهد حداکثر ضربه روانی را بزند. مدیران شهر و خبر می خواهند آن را به حداقل برسانند. گفتند که مشکل برق بوده است. اما بعد که مشکل برق در ایستگاه بعدی و

آینه های رضا دقتی دوست عزیز، برایت از کابل مینویسم. کابل، نماد کشوری که با سفری به آن مهرش را برای همیشه به دل خواهی گرفت. راههای بسیاری به کابل منتهی میشوند و من ازبیست و پنج سال پیش در افغانستان پای برهمان راهی گذاشته ام که مردم این سرزمین گرفتار در میان توفان ظلمت و جنگ طی کرده اند. دلبستگی به این سرزمین و مردمش مرا به راهی رهنمون شده که قدم به قدم شاهد مبارزه این مردم برعلیه ظلم و استبداد باشم. بواسطه این دلبستگیست که هماکنون در کابل هستم درحالیکه جامعه بین الملل از افغانستان روی گردانده.

ماه سمرقند محمود عزیز،ماه سمرقند حاصل یک تجربه نابهنگام است. من سالها به شعر آلوده بوده ام ولی هرگز دست به غزل و مثنوی نشده بودم. ماه سمرقند گزیده کارهای یک دوره است از شعرهای آزاد و کلاسیک من  که نخست با این شعردر سمرقند آغاز شد:باران مثل شعر بر سمرقندمی باردو گنبدهای نیلوفرینگونه های خیس ترکان خوبروی را می مانندو شهرمثل نان آذین شدهاز رنگ های تند و درخشان پاییزی سرشار استبعد یک  شب در سکوت ریگستان با دو دوست تاجیک خیابانگردی شبانه می کردیم. ریگستان مرکز جهان است و کعبه آسیای میانه. کعبه ای که مثل نسیم شهر به شهر

گفتمانی تازه برای ما: مبارزه با فقر و فساد و تبعیض

توجه: این یک نوشته عمومی نیست!  تئوری پردازی و گفتمان نویسی هم نقطه قوت اصلاح طلبان و نیروهای دموکرات بوده است و هم پاشنه آشیل آنها. از نظر ارتباطات اجتماعی نقطه قوت اش اینجا ست که توانسته است گروههای متفرق منتقدان و دگراندیشان را حول برنامه و گفتمان خود جمع آورد و به نتایج ارزشمندی در طول سالهای پس از دوم خرداد ۷۶ برسد و حتی گروههای وسیعی در خارج از کشور را نیز به پشتیانی از خود برانگیزد: تکیه بر جامعه مدنی و طبقات متوسط شهری و شفاف سازی حوزه سیاست و ورود به مباحث مربوط به منافع ملی و

برای تفریح سالمکاش در دوشنبه بودم. آنجا هم زندگی است هم تفریح. بهتر از هنر چه تفریحی؟ و بهتر از دیدن یاران و شنیدن هفت قرائت فلک در نمایش هفت دادران (برادران): و این هم شیخنا استاد دولتمند خال مردی که فلک را احیا کرد و به گوش جهان رساند. مردی مردستان از روستاهای ختلان. بر دستانش بوسه باد: برای دیدن عکس ها و خواندن گزارشی از نمایش هفت دادران: زرینه خوشوقت اگر حوصله داشتید فایل های آسیای میانه سیبستان را هم ببینید. نداشتید به اینجا سر بزنید: دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خجند و این یکی: طیف رنگین صداهای آسیای

وبلاگستان در تعطیلات و قضیه خلع سلاح

یک گفتگوی درون حزبی! “با انتخابات مردمى و آزاد بدون اینکه شوراى نگهبان یا قدرت دیگرى دخالت نماید مجلسى از نمایندگان منتخب همه اقشار و‏ ‏طبقات جامعه تشکیل شود و این مجلس علاوه بر تصویب قوانین بر اساس موازین اسلامى براى مدیریت کشور در مرحله اجرا فردى صالح‏ ‏و لایق را براى مدت معینى انتخاب نماید و اهرمهاى قدرت را در اختیار او قرار دهد، و او با نظر مجلس که نمایندگان ملت مى‎باشند وزرا و‏ ‏کارگزاران خویش را تعیین و در برابر مجلس پاسخگو باشد; و نیز این مجلس براى رعایت اسلامیت قوانین مصوبه و عدم تخلف از موازین‏

جمهوری دروغ امروز ۱۹ روز از اعتصاب غذای من می‌گذرد. مرا در سلول انفرادی بند ۲۴۰ حبس کردند ومجازاتهای اضافی دیگری چون ممنوع التلفن بودن ، ممنوع الملاقات بودن ، ممنوعیت مطالعه روزنامه و ممنوعیت استفاده از هواخوری را برمن تحمیل کردند. دروغ در نظام‌های اقتدارگرا ، از رذیلت به فضیلت تبدیل می‌شود. دروغگویان مدعی‌اند: زندانی سیاسی نداریم، سلول انفرادی نداریم، اعتصاب غذا در زندان‌های ایران وجود ندارد، زندان‌ها به هتل تبدیل شده است. مشکلات و مسائل را از طریق تغییر نام حل می‌کنند. سلول انفرادی را سوئیت می‌نامند و گمان باطل می‌برند که مسئله حل شده است. آیا اگر

! ما گروگان ایم

می گویند احمدی نژاد ممکن است در گروگانگیری شرم آور سفارت آمریکا دست داشته بوده باشد. سه ملاحظه: اولا از نظر من دعوا اصلا بر سر واقعیت ماجرا نیست. آمریکایی ها دارند با احمدی نژاد لاس می زنند! یک جور سلام و احوالپرسی غیرمتعارف. دارند طرف را وزن می کنند و واکنش هاش را می سنجند تا این آدم ناشناخته را کمی محک بزنند و بشناسند. قضیه شباهت او با عکس کسی که معلوم نیست کی هست ( و این هم خود چیز عجیبی است) بهانه است. بهترین بهانه! ثانیا جنس دعوی آمریکایی ها از همان جنس دعوی رئیس جمهور بودن

توضیح المسائل انتخابات هدایت شده

احمدی نژاد مشروعیت ندارد؛ کارآمدی دارد؟ حاکمیت در ایران یکدست می شود. این پایان بسیار چیزهاست. قرار بود ملت اصلاح طلب حاکمیت را با روش های مردمی که منشا قدرت اش بود به نفع اصلاحات یکدست کند. نتوانست. حاکمیت سلطانی دولت را با روش های امنیتی که منبع قدرت اوست با حاکمیت یکی کرد. هزینه یکدست سازی حاکمیت برای رهبری نقطه عطفی در حیات سیاسی اوست. او دل به نظامیان و امنیتی ها داده است و از زی روحانی و اردوی روحانیت فاصله می گیرد. این نتیجه همان زاویه ای است که او از روزی که یکباره به مقام مرجعیت

منطق گفتگو از شکست

شکست در کدام چارچوب ؟نوشته محمد حیدری آقای محمد قوچانی مطلبی نوشته برای وبلاگ علی معظمی که به نظرم مطلب خوبی است. و درواقع یکی از مهمترین حرفهای مکرر بخشی از اصلاح طلبان را مطرح میکند.به همین دلیل به نظرم رسید که نباید این نوشته را بی پاسخ گذاشت. مهمترین محور حرف او هم این است که ما باید بپذیریم که شکست خورده ایم:« من معتقدم بزرگترین جرات و جسارت اذعان به شکست است نه حاشا کردن واقعیت.» اما نفهمیدم که منظور او از این پذیرش شکست چیست. من هم فکر میکنم شکست خوردیم اما ظاهرا در اینکه از چه

Ahmadinejad was a founder of the group of young activists who swarmed over the embassy wall and held the diplomats and embassy workers hostage for 444 days. Somewhere in the BBC archives is the interview I recorded with him and his colleagues, long after the siege was over. They all seemed rather similar – quiet, polite, but with a burning zeal. And now, contrary to almost every expectation except his own, Mahmoud Ahmadinejad has been elected president. ?Complete control He is the first non-cleric to hold the job since Ayatollah Khomeini died in 1989, yet he is much more fundamentalist

محسن رضایی: برخی از نظامیان خود را مسئول اصلاح سیاستمداران و نخبگان و مردم و حتی علما می‌دانند از بین رفتن دستاوردهای دوره مشروطه و ملی شدن صنعت نفت، به دلیل وجود نیروهای مسلح غیردمکراتیک محمدعلی‌شاه و محمدرضاشاه بود و حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی، به ویژه حفظ آزادی و دمکراسی تاکنون، به خاطر وجود نیروهای مسلح دمکراتیک و مردمی در ایران بوده است. از سوی دیگر، علت از دست رفتن بخش‌های مهمی از سرزمین مادری طی دویست سال اخیر و اشغال مکرر ایران، وجود نیروهای مسلح غیردمکراتیک و غیرمردمی و نیز آزادسازی سرزمین‌های ایران در جنگ ایران و عراق، به خاطر نیروهای

دموکراسی ایرانی، تقلب و درویشی

در باره اخلاق شکستدر نگاه به ماجرای تقلبات انتخاباتی، بیشتر، سوی متقلبان دیده و بررسی شده است. اما فهم این ماجرا بدون بررسی سوی دیگر ناقص است. در واقع تحلیل این سوی دیگر برای شناخت ما جماعت ایرانی بسیار اساسی است. می کوشم نکاتی را قلم انداز بیاورم اما آنچه می آورم لزوما فهرست همه مسائل قابل طرح نیست. شما هم می توانید اگر دوست داشتید نکات دیگر را بر آن بیفزایید. چه به هر حال این شناخت همه ماست و همه ما باید در آن شریک شویم تا استنباطی روشن تر از خود پیدا کنیم. پایه راهنمای من همان

Shock as Iran elects hardline president  A man whose name does not even appear in the most recent edition of Iran’s political Who’s Who Robert Tait, TehranSunday June 26, 2005The Observer His admirers hail him as Iran’s Robin Hood, his critics a religious extremist. But yesterday Mahmoud Ahmadinejad became the president elect of Iran, basking in an electoral landslide few had foreseen and which put Islamic hardliners firmly in control. After eight years of cautious liberalisation under Mohammed Khatami, Iranians now face an era of austere Islamist leadership. Ahmadinejad is supported by the basij, a volunteer grassroots militia that acts

کاملا قابل پیش بینی! از: جمیله کدیور (برای علیرضا و هر کس دیگری که فکر می کند احمدی نژاد دل اکثریت مردم را برد و برنده یک انتخابات واقعی است): ۱- اصلا آدم بدبینی نیستم حتی در بدترین شرایط؛ ولی وقتی در انتخابات مجلس پنجم شیراز به همت مثلث حاکم بر استان از مقام دوم به مقام پنجم تنرل کردم و کاندیدایی تندرو به جای من به مجلس راه یافت، به خوبی با واقعیت قدرت آشنا شدم، که اگر تو را نپسندند،چه راحت از صحنه حذف می شوی! ۲- اگر از نتیجه انتخابات در دور اول متحیر و تقریبا شوکه شدم، از

بازی تمام شد

رفسنجانی شکست خورد! شکست او بمب خبری خواهد شد. اما من شکست او را نه وقتی که احمدی نژاد حائز اکثریت اعلام شد فهمیدم بلکه وقتی فهمیدم که رفسنجانی گفت به هر خانواده ایرانی ۱۰ میلیون تومان سهام می دهد (یاد معین افتادم با آن وعده های نشدنی! فقط آدمی که می داند انتخاب نمی شود اینطوری حرف می زند یا آدمی که می خواهد به هر قیمتی انتخاب شود.) من وقتی فهمیدم رفسنجانی شکست خود را حس کرده است که موقع رای دادن گفت جبهه اعتدال اسلامی تشکیل خواهد داد. رفسنجانی باید می دانست که مساله توفیق احمدی نژاد از

مبارک باشد! خوب ظاهراً که بله! حال‌تان چه‌طور است؟! حال کردید؟ ما بیش‌تر. خلاصه این‌که نمردیم (یعنی هنوز نمرده‌‌ایم) و بعد از بیست و پنج سال جمهوری اسلامی انتخاب رئیس جمهور دولت کریمه را هم دیدیم. راستش من یکی الآن با تحلیلِ اوضاع مشکلی ندارم؛ مسئله‌ام این است که نمی‌دانم خودم را چرا نمی‌توانم بفهمم؛ الآن که ساعت نزدیک یک صبح شنبه است هنوز روزنامه هستم؛ خیلی‌ها هنوز هستند. اکثراً هم حال خوشی ندارند. اما من انگار افسردگی‌ام را دی‌روز از سر گذرانده‌ام و الآن عین خیالم نیست. خیلی مایه بی‌آبرویی است اما همین که زبانم به زمزمه باز می‌شود

نام و ننگ در انتخاب های اضطراری

برای عباس معروفی بدون شک باید گفت که وضعیت امروز در ایران مثال یک انتخابات واقعی و حتی نیمه دموکراتیک هم نیست. حکومت معمولا بسته ایران تنها در زمان های محدودی مانند انتخابات به روی عامه مردم باز می شود و آنها امکان می یابند که خود را نشان دهند و خواسته های خود را مطرح سازند. به دلیل فقدان سازو کار دموکراتیک شیوه تاثیرگذاری این خواست ها بر حکومت نه مستقیم است نه حتمی؛ اما به نحوی کند و هدایت شده و در زمان دلخواه حاکمیت یا در زمانی که دیگر  آنها را مهار نتواند کرد بر رفتار و

هاشمی شانس زیادی ندارد * جعبه‌ی شیرینی را گرفت جلوم که: بفرما!-دستت درد نکنه! برا چیه؟– شیرینی احمدی‌نژاده.* آبدارچی هم چای که جلویت می‌گذارد می‌گوید: احمدی‌نژاد یادتون نره!* امروز دیدم روی دیوار شعار نوشته اند: تا دولت رجایی یک یا علی دیگر.* پسرک دوچرخه سواری از کنارم رد شد. از همسایه‌ها بود، ۱۵-۱۶ ساله. عبورکنان گفت: به احمدی‌نژاد رای بدید!*… هاشمی شانس زیادی ندارد چون به احتمال زیاد اکثر رای‌های پنجاه هزار تومنی کروبی هم می‌رسد به احمدی نژاد. آدم شوق معطوف به احمدی‌نژاد را که می‌بیند حس می‌کند هاشمی شانس زیادی ندارد به خصوص با این قر و قمبیلی

عصبانی از راست، بیمناک از شب فاشیسم: شاید بتوان گفت مهمترین حقیقتی که در انتخابات بیست و هفت خرداد آشکار شد سترونی جناح راست بود. کسب شش میلیون رأی با توسل به همه ترفندهای طبیعی و ماورای طبیعی، بسیج خرافات و کینه توزی ها و نهایتاً تقلب و اعمال نفوذ، نشانگر محدودیت ذاتیِ قدرت این جناح است. تضاد حیات سیاسیِ مردم با سترونیِ ساختاری هر دو جناح حاکم، بارزترین واقعیت وضعیت فعلی ماست. گندیدن و فروپاشی اسطوره جعلی فاشیسم در نیمه اول قرن بیستم نشان داد که پرسش باور یا عدم باور هیتلر و موسولینی به دروغ هایشان تا چه

خاموش کردن چراغ رابطه

عکس از وبلاگ تخته سیاه همه دنیا شنیده اند که روزنامه ها را بسته اند اما به روزنامه هایی که هنوز بسته نشده گفته اند حق ندارید خبر را چاپ کنید!  

رای به رفسنجانی: ۱ بر اساس چانه زنی غیرممکن (خیالبافانه/نسیه)  باید رای خود را مشروط کنیم و آن را به آینده سیاسی آقای‌ هاشمی ، چه در موضع رئیس جمهور آینده و چه در جایگاه نایب رئیس خبرگان رهبری، پیوند و گره بزنیم. این شرط البته به گونه‌ای نیست که اگر پذیرفته نشود و یا مورد توجه قرار نگیرد بر رای روز جمعه من و تشویق دیگران به شرکت گسترده در دور دوم اثری داشته باشد. ما چاره‌ای جز شرکت کردن و رای منقی دادن به رقیب ‌هاشمی رفسنجانی نداریم زیرا نمی‌خواهیم در داخل اندک روزنه‌های تنفس نبر بسته شود و

عقل این روشنفکران کجا رفته؟ برای رسیدن به هدفی واحد (آزادی زندان سیاسی) به فاصله ی کمتر از یک هفته، روشنفکران دو حرکت کاملاَ متضاد می کنند: یکی معطوف به آزادی (تحصن شجاعانه در برابر زندان اوین) یکی معطوف به زندان (اعلامیه سهیم شدن آنان در زندان) . یکی معطوف به عقل یکی معطوف به احساسات. یکی تعرضی و یکی انفعالی. چند سال پیش هم که یکی از نویسندگان به شلاق مجکوم شده بود، همین روشنفکران به جای بازی کردن در زمین خودشان، به جای توسل به فکر و قلم، به جای پیش کشیدن تاریخ شلاق، به جای آنکه نشان

شکست حزب لیبرال دموکرات وبلاگستان

۱ نتیجه انتخابات نشان داد که احزاب سایه در ایران چه وزنی دارند. در ایران حزب به آن معنا به چند فقره محدود است و  چندان هم بر مرام و اساس حزبی استوار نیست. من یقین دارم که آنچه هم هست به همان شیوه هیئتی که قبلا هم اشاره کرده بودم فعال است. احزاب سایه هم از این حکم مستثنی نیستند. به عبارت دیگر، فعالیت های حزبی به احزاب نام و نشان دار محدود نیست و در واقع احزاب دیگری هستند که بی آنکه تابلوی حزبی داشته باشند در عرصه انتخابات و لابی و تاثیرگذاری و چانه زنی موثرند. بر اساس فرضیه من هر مجموعه

مغولها

ما آنها را عوض کردیم. انتخابات ایران این بار نشان داد که گوهر بی زوال فرهنگ ایرانی همچنان درخشنده است. من که سالها در کار آموختن تاریخ بوده ام همواره از این در شگفت بودم که چگونه فرهنگ ایرانی در طول عصرها و در فراز و نشیب های بسیار که تاریخ ما داشته است همچنان زنده مانده است. فرهنگی که در آن یک حکمت باستانی همیشه بیگانگان و مهاجمان را سرانجام رام خود کرده است: سازگاری و تلفیق و تداوم. فرهنگ های کهن مانند ما چاره های بسیار برای بیچارگی های خود دارند.  ما در تجربه قرنهای خود این حکمت

من به اضطراب رای می دهم رأی به آن‌چه معین می‌خواهد بکند یعنی رأی به اضطراب، نگرانی، بحران، دعوا، جنجال، بازداشت، زندان، سانسور، درگیری، کتک، تحقیر، تجسس، مراقبت، فشار، شنود، فیلتر، حرص خوردن، لب جویدن، دندان قروچه کردن، فریاد در گلو، هوای گریه، توطئه، مشت، رنج، درد، خون دل، خستگی، دستبند، پابند، چشم‌بند، اعتراف‌‌نامه، اعتصاب غذا، تحصن، توقیف، سیلی، هراس، و یعنی رأی به همه‌ی آن‌چه در این هشت سال با آن روبه‌رو بودیم به شکل و توانی مضاعف. گفته بودم که به رفتن از ایران فکر می‌کنم، ولی تا پیش از آن که چنین خیال دوری، عملی شود و

استدلال کج و معوج با اجازه: های از حرف که سروش این سر  نیاوردم در من! و اما بعد: آیا این را بگذاریم به عهده کج سلیقگی او یا بی خبری فیلسوفان ما از عالم سیاست یا نوعی طعنه لوس و بی مزه به نظام و قواره هاش؟: من در میان کاندیداها، نظامیان را که کاملا کنار می گذارم، و اصولا به همان حرف جلال آل احمد معتقدم که دو طایفه نمی توانند روشنفکر باشند ، نظامیان و روحانیان(البته با استثناهایی اندک). زیرا این دو اهل تعبد مطلق هستند و تعبد مطلق با روشنفکری سازگار نیست. به همین دلیل در میان کاندیداها فقط آقای معین