Search
Close this search box.

ماه سمرقند

محمود عزیز،
ماه سمرقند حاصل یک تجربه نابهنگام است. من سالها به شعر آلوده بوده ام ولی هرگز دست به غزل و مثنوی نشده بودم. ماه سمرقند گزیده کارهای یک دوره است از شعرهای آزاد و کلاسیک من  که نخست با این شعردر سمرقند آغاز شد:

باران
مثل شعر
 بر سمرقند
می بارد
و گنبدهای نیلوفرین
گونه های خیس
ترکان خوبروی را
 می مانند
و شهر
مثل نان آذین شده
از رنگ های تند و درخشان پاییزی
سرشار است

بعد یک  شب در سکوت ریگستان با دو دوست تاجیک خیابانگردی شبانه می کردیم. ریگستان مرکز جهان است و کعبه آسیای میانه. کعبه ای که مثل نسیم شهر به شهر می رود و تو به دنبالش باید به زیارت بروی از سمرقند به بخارا از بخارا به خیوه از خیوه به پنجکنت و از آنجا به ختلان و بدخشان و کجا و هرکجای آن خاک عزیز. اما این کعبه ای است که به دست کفار سنگ باران شده است و مناره هاش ماذن ندارد تا مبادا کسی از آن بانگ برآرد. مناره ها کوتاه بود با چراغهای قرمز کم سو. یاد بچگی ام افتادم که در خانه عروس همسایه مان اتاق خواب همیشه چراغ قرمز داشت:

ریگستان خواب است
چراغ های قرمز کوچک
در مناره های کوتاه
خواب های رنگین می بینند
ماه
مثل نان سمرقندی
روشن و شیرین می تابد

بعد تاشکند بود که دل مرا برد و پنجکنت و سیحون زیبا و زرفشان رازآلود. بار دیگر که به سمرقند بازگشتم ناگهان شاعر کلاسیک شده بودم!

شادی از شهزادگان جو با گدایان کم نشین
ای دل شوریده سیبی بس تو را از باغ چین
از بخارا تا بدخشان باغ صد خنده شکفت
پس سمرقند نکو بر آن میان گشته نگین
ای میانت قند و ای بالات قند ای ماه من
ای تو آوازت چو عشاق سمرقندی حزین
داستانها خوانده بودم از سمرقند چو قند
تا مزیدم قند تو هوشم بشد گشتم یقین

بعد همینطور نابخود شعر می آمد گاه به این قالب و گاه به آن قالب. و من کاتب وحی بودم. 

حالا مدتهاست شعری نگفته ام. در این لندن آدم شعرش نمی آید. تقصیر کسی هم نیست. در سالهای اخیر هر بار درآسیای میانه بوده ام شاعر شده ام و هر وقت بازگشته ام خلعت شعرم را جا گذاشته ام. شعر سرزمین خود را دارد. هر غاری غار حرا نیست.

ماه سمرقند حاصل شوریدگیها و شیفتگی های من است و عشق شاه وشی که خزانه دار دل من است.

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

*مقدمه ای برای شعرخوانی در صدای دبش محمود فرجامی

برخی از شعرهای ماه سمرقند را پیشتر در سیبستان آورده ام. حالیا همه آنها را نمی یابم. پرونده شعرها درست باز نمی شود. اما اگر خواستید این سه منظره را ببینید.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن