Search
Close this search box.

بازی تمام شد

رفسنجانی شکست خورد! شکست او بمب خبری خواهد شد. اما من شکست او را نه وقتی که احمدی نژاد حائز اکثریت اعلام شد فهمیدم بلکه وقتی فهمیدم که رفسنجانی گفت به هر خانواده ایرانی ۱۰ میلیون تومان سهام می دهد (یاد معین افتادم با آن وعده های نشدنی! فقط آدمی که می داند انتخاب نمی شود اینطوری حرف می زند یا آدمی که می خواهد به هر قیمتی انتخاب شود.) من وقتی فهمیدم رفسنجانی شکست خود را حس کرده است که موقع رای دادن گفت جبهه اعتدال اسلامی تشکیل خواهد داد.

رفسنجانی باید می دانست که مساله توفیق احمدی نژاد از مانور روی فقر مردم نیست. فقر بهانه و دستاویز نامزد رهبر بود. وانگهی فقرزدایی اگر به احمدی نژاد می آمد، باری، به رفسنجانی نمی آمد. او نباید دنباله رو شعارهای احمدی نژاد  ( یا کروبی) می شد. او از توان خود برای خلع سلاح کردن انتخابات از- پیش-انجام-شده استفاده نکرد. سرنوشت صندوق ها از مدتها پیش معلوم شده بود.

رفسنجانی از همانجا شکست خورد که معین. فرصت سوزی برای سیاستمدار بزرگترین آفت است بخصوص وقتی با ارزیابی نادرست از شرایط همراه شود مهلک است. اگر معین به حکم حکومتی نه گفته بود امروز وضع دیگری داشتیم. اگر رفسنجانی هم برای دور دوم شتاب نمی کرد و پای تقلبات انتخاباتی دور اول می ایستاد وضعش این نمی شد که شد.  

رفسنجانی باید بهتر می دانست که رهبر تصمیم خود را گرفته است و انتخابات قرار است تنها مهر تایید محکمه پسند بر تصمیم او باشد. نفهمیدن این نکته اگر از معین قابل قبول باشد که از مرکز قدرت دورتر بود اما از رفسنجانی قابل قبول نیست. اما او مغرورتر از  این حرفها بود که بداند مساله “انتخاب” مردم نیست. او شاید بر سر همین نکته بود که ماهها تامل می کرد که بیاید یا نیاید. اما آمد و شرایط طوری شد که از آن بهتر تصور نمی کرد و مردم پشت او جمع شدند؛ اما باز هم شکست خورد.  او هم به دام وسوسه دوم خرداد افتاد و مثل معین فکر می کرد خاتمی وار به ریاست جمهوری خواهد رسید.

رفسنجانی شکست خورد تا بفهمد که وقتی سیاستمداری دوره اش تمام شد باید برود. یا به هیاتی تازه باید بیاید. او شکست خورد تا یاد بگیرد تکرار تاریخ ناممکن است. حالا برای او و دیگر سیاستمداران ایرانی فقط یک فرصت دیگر باقی است. آنها اگر هنوز می خواهند در صحنه بمانند – که ظاهرا چاره دیگری هم ندارند وگرنه نابود خواهند شد-  باید “تغییر نقش” دهند. باید از تکرار خود دست بردارند و موقعیت جدید را با مردم و در کنار ایشان بسنجند. بویژه رفسنجانی که با ائتلاف ملی گروههای وسیع روشنفکران پشت سر او تا حدود زیادی اعاده حیثیت شده است. مردم نشان دادند که می توانند خطاهای رفسنجانی را اگر فراموش نمی کنند اما ببخشند زیرا او به هر تقدیر در کنار مردم قرار گرفت. موافق با ائتلاف باشیم یا مخالف با آن نمی توانیم انکار کنیم که این سرمایه بزرگی است که رفسنجانی حتی بدون رئیس جمهور شدن هم می تواند بر آن تکیه کند. جبهه اعتدال اسلامی می تواند زاده شود و به کودک نیمه جان جبهه دموکراسی و حقوق بشر کمک کند تا آمال اصلی امیدباختگان این انتخابات را نمایندگی کند.

در سوی انتخاب احمدی نژاد هم من شخصا فکر می کنم این بهترین اتفاقی است که می توانست در شرایط اسفناک انتخاباتی اینچنین بیفتد. از کوزه همان برون تراود که در اوست. تحلیل  از موقعیت جدید رهبر و دولت بماند برای کمی بعد تا ببینیم چرا رئیس جمهور شدن احمدی نژاد به شیوه ای که اتفاق افتاد ممکن است بیشتر از هر اتفاق دیگر به نفع جریان تغییرات دموکراتیک باشد؛ اما حالیا باید به دوستانم دست کم بگویم که وقت خواندن شعرهای سوزناک و خودتخریبی و نا امیدی و دامن زدن به نا امیدی نیست. در واقع در این مورد هم دیگر دنیا تغییر کرده است و انتظار رفتار دیگری باید از خودمان داشته باشیم در برابر شکست. آنهم شکستی که هیچ سرشکستگی برای ما ندارد. شما همه بهترین تلاش خود را کردید تا دموکرات باشید. همه جور مصلحت سنجی را هم گردن نهادید. این انتخابات از نظر بحث های فراگیر و اتکا به خرد جمعی بهترین انتخابات در طول عمر انقلاب بود. اما حریف انتخابات شما جوانمردانه بازی نکرد. وگرنه نتیجه بازی چیز دیگری بود. اما اگر بازی انتخابات تمام شده است بازی های دیگر آغاز شده است. در شرایط شکست، نقد و بازسازی اصل است و بازگشت به میدان. راه دیگری نیست.  

در وب:

خوش شانسی های آقای احمدی نژاد، وب نوشت

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن