Search
Close this search box.

شکست حزب لیبرال دموکرات وبلاگستان

۱ نتیجه انتخابات نشان داد که احزاب سایه در ایران چه وزنی دارند. در ایران حزب به آن معنا به چند فقره محدود است و  چندان هم بر مرام و اساس حزبی استوار نیست. من یقین دارم که آنچه هم هست به همان شیوه هیئتی که قبلا هم اشاره کرده بودم فعال است. احزاب سایه هم از این حکم مستثنی نیستند. به عبارت دیگر، فعالیت های حزبی به احزاب نام و نشان دار محدود نیست و در واقع احزاب دیگری هستند که بی آنکه تابلوی حزبی داشته باشند در عرصه انتخابات و لابی و تاثیرگذاری و چانه زنی موثرند. بر اساس فرضیه من هر مجموعه ای که از یک شبکه نظام مند و همگن برخوردار است می تواند در نقش حزب ظاهر شود. در این فرض احزاب موجود در ایران یا موثر در صحنه سیاسی ایران اینهایند: شبکه روحانیت، شبکه سپاه و بسیج و نیروهای مسلح و نیروهای امنیتی، شبکه دانشجویی، شبکه بازار، شبکه مدیران اجرایی و اداری، شبکه های قومی، و این اواخر شبکه یا حزب وبلاگستان.

ممکن است در این فهرست شماری از دیگر شبکه های فعال را از قلم انداخته باشم ولی خود فهرست به اندازه کافی گویای نوع برشی که برای شناخت شبکه های اجتماعی در ایران به کار می برم هست. قدرت بسیج هر شبکه و نحوه ائتلاف یا اختلاف آنها یک داستان دیگری است که در اینجا ضرورتی برای بحث از آن نیست.

۲ انتخابات ریاست جمهوری فعلی را من یک انتخابات سه قطبی می بینم. یک قطب رهبر و حزب اش یا شبکه هایش، یک قطب اصلاح طلبان و حزب و شبکه هاشان و سومی آقای رفسنجانی و حزب و شبکه هایش.  نتیجه انتخابات نشان می دهد که رهبر سخت کوشیده است با کمک شبکه ای از روحانیت دولتی و عوامل تحت امر خود در نیروهای سپاه و دیگر قوای نظامی و انتظامی و نیز با پشتیبانی بی دریغ عوامل نظارت شورای نگهبان، نماینده مطلوب خود را هر طور شده به دور دوم برساند. در واقع اگر ورود رفسنجانی به صحنه انتخابات نبود ما امروز رئیس جمهور مورد نظر رهبر را انتخاب شده می دیدیم.  دور دوم هم تمام آنچه لازم است به کار گرفته خواهد شد تا یا رفسنجانی کنار برود یا کنار زده شود. قواره نظام ولایت فقیه آقای احمدی نژاد است و بس. رهبر با به کار گیری / چیدن افراد غیرروحانی مانند احمد نژاد و حداد عادل در راس قوای مقننه و مجریه ضمنا از شر نیروی معارض روحانیون خلاص می شود. در یک نظام فقهی حضور چند روحانی در راس امور دست رهبر را می بندد اما حضور غیرروحانیون فاصله بعیدی بین رهبر و آنها ایجاد می کند و به اقتدار او در تصمیم گیری ها و پیشبرد امرو به شکل دلخواه او می افزاید.

۳ حتی در این انتخابات سه قطبی، رهبر از دست بالا در چیدن نامزدها برخوردار بوده است. لاریجانی و قالیباف و احمدی نژاد هر یک مهره های شطرنج او بوده اند و نقشی بازی کرده اند تا حرکت کلیدی و تصمیم نهایی از دید پنهان بماند. ارائه نظرسنجی شورای نگهبان به مقامات عالی نظام که در آن گفته شده بود احمدی نژاد صدر نشین است اولین جایی بود که حرکت کلیدی خود را نشان داد و باید هوشمندان را به فکر وامی داشت. رهبر ایران تصمیم گرفته است این بار اشتباه دوره ناطق نوری را نکند و هر طور هست نماینده خود را بر کرسی ریاست قوه مجریه بنشاند.

۴ سیاست تحقیر رقبا که با تایید صلاحیت معین از راه حکم حکومتی انجام شد این بار در قبال رقیب پرمدعای مقابل احمدی نژاد یعنی رفسنجانی انجام شده است و باز هم در هفته آتی خواهد شد. برای رفسنجانی داشتن رقیبی مثل معین یا حتی قالیباف آنقدر افت نداشت که رقابت با احمدی نژاد و محاسبه احتمال شکست در مقابل او. رای اندک رفسنجانی با توجه به تبلیغات عظیمی که انجام داد نیز به اندازه کافی اسباب سرشکستگی هست. او با رقیب مورد نظر رهبر تنها یک میلیون رای فاصله دارد. اما رهبر توانست با به کارگیری تمام ماشین تحت امر خود بدون ادا و اصول و هزینه زیاد احمدی نژاد را تقریبا به اندازه رفسنجانی صاحب رای کند. تحقیر مضاعف اصلاح طلبان هم در جریان است. آنها در وضعیت آچمز قرار گرفته اند و ممکن است ناچار شوند رای دادن به کسی را انتخاب کنند که با هزار زبان و با هزینه سنگین او را طرد کرده اند. این سخت ترین تنبیهی است که از سوی رهبر به آنها داده می شود. بدتر از آن وقتی خواهد بود که اصلاح طلبان از رای به رفسنجانی حمایت کنند و او باز هم در مقابل احمدی نژاد شکست بخورد. آنها برای همیشه از صحنه حذف خواهند شد. دست کم تا زمانی که قدرت در اختیار رهبر است و از آن به نفع خود سود می جوید. 

۵ من دیروز برای اولین بار در خارج از کشور رای دادم. تب و تاب دوستانم را می فهمیدم و می خواستم آنها را حمایت کنم. اما وبلاگستان فارسی نشان داد که فاقد قدرت بسیج توده ها ست. و از آن مهم تر فاقد اهرم های مناسب برای هر گونه اعتراض به روند رای سازی یا دستکاری در صندوق هاست. یقین دارم که رای سازی و دستکاری بخشی جدایی ناپذیر از  روند انتخابات در ایران است و قدرت حاکمه مثل هر نظام اقتدارگرای دیگر نسبت به نتیجه آرا حساس است و از هر کاری برای به دست آوردن نتیجه دلخواه روگردان نیست. اما از طرف دیگر، رای چند میلیونی معین نشان داد که برای رای گرفتن از مردم داشتن یک کاندیدای مردم پسند هم مهم اس
ت. من به هیچ وجه گمان نمی کنم که ما در وبلاگستان اشتباه کرده ایم. بهترین تصمیم ها را در نتیجه بحث های جمعی گرفتیم. اما شکست شبکه پشتیبان معین هم مساله ای نیست که بتوان از آن بی تحلیل و بررسی گذشت. رای اصلاحات حتما بیش از این چند میلیون رایی است که به معین داده شده است. اما دلایل خانه نشستن آنها که به خاتمی رای داده بودند نیازمند تامل دوباره است. انداختن تقصیرها به گردن آنها یا کسانی که رسما انتخابات را تحریم کردند اصلا سزاوار نیست. باید به این اندیشید که آیا نه گفتن معین به حکم حکومتی کمتر از نتیجه ای که از آری گفتن به آن گرفت می توانست موثر باشد؟ شاید بهتر همان بود که به صدای خاموش مردم توجه می کردیم و در کنار آنها می ایستادیم.

۶ در برابر رفسنجانی هم مساله همین است. دعوت از مردم برای رای دادن به رفسنجانی هیچ معلوم نیست که اصلاحات را از وضع نیمه جان فعلی نجات دهد. شاید نه گفتن و تحریم این بار رفتار درست تری باشد. رفتاری که اکثریت مردمی که در خانه نشستند انتخاب کردند. شنیدن پیام آنان هم مهم است. متهم کردن آنها خردمندانه نیست.  اگر مردم با رای خاموش خود رای به جدایی از نظام کنونی می دهند حق با مردم است.  آنها و آرمانهای لیبرال دموکراسی شان قواره این نظام نیست. قواره این نظام آقای احمدی نژاد است.  راه یافتن او به کاخ ریاست جمهوری مهره های رهبر را تکمیل می کند و تکلیف ما را با نظامی که غرقه در غرور قدرت خود دست رد به سینه اصلاحات می زند روشن می سازد. اگر آنهمه شور و هیجان برای دموکراسی نتوانست بیش از چند میلیون رای برای معین به ارمغان بیاورد و آنهمه تبلیغات عجیب و غریب هم بیش از ۶ میلیون رای برای رفسنجانی فراهم نکرد حمایت نه- به-دل-نه-به-خاطر ما از او در دور دوم تغییر چندانی در بازی نخواهد داد. این بازی ما نیست. 

در وب:
کودتا و سالهای حرام، محمد حیدری 

نیز:
نقد و نظر فرنگوپولیس بر مفهوم حزب وبلاگستان

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن