خیلی ها هستند چه در پوزیسیون چه در اپوزیسیون که فکر می کنند مساله اصلی در تشکیلات است. یعنی برادران طراح امنیت ولایی فکر می کنند می زنند همه تشکل ها را نابود می کنند و اینطوری خیال مبارک شان جمع می شود که هیچ خبری نخواهد شد. رفقا و دوستان فعال و مخالف اقتدارگرایان ولایی هم افسوس می خورند که ای کاش حزب داشتیم و تشکل و سازمان داشتیم و چه و چه ها. آن یکی مجاهدین خلق را خطر می بیند و این یکی هم نهایتا به یاد مجاهدین می افتد که خوب سازمانی دارند اما حیف که مغزشان منجمد است. این دو گروه مثل هم فکر می کنند!
در جامعه ایران نه حزب وجود دارد و نه سازمانهای بزرگ سیاسی. حزب های پرطرفدار هم در بهترین دوره های خود دست به عضوگیری و توسعه سازمان خود نزده اند. در یک مورد شاخص هم که یک حزب نسبتا فراگیر بعد از انقلاب تصمیم گرفت خودش خودش را تعطیل کند. مساله سازمان در کشور ما از نگاه من اصولا بد دیده شده و تحلیل شده است. اجازه بدهید جسارت کنم و بگویم دگماتیک و باسمه ای و تقلیدی. و منظورم این است که ما سازمان را در ایران از نگاه چپ نگاه کرده ایم یا از نگاه حزبهای اروپایی. اما تا میزان زیادی از واقعیت های کار گروهی در ایران چشم پوشیده ایم.
من طبعا نمی گویم که نباید کار سازمانی کرد. بحث این نیست. بحث من این است که نباید کار اجتماعی را تنها در فرم و صورت سازمانی خلاصه کرد. این موضوع بویژه در شرایط امروز اهمیت دارد. یعنی درست وقتی که همه در آرزوی حزب و تشکیلات اند وقت تذکر به این نکته است که حزب و تشکل مهمترین مساله نیست. زیرا تشکل به خودی خود کاری نمی تواند بکند. اگر می کرد لابد تا امروز مجاهدین خلق که متشکل ترین سازمان اپوزیسیون هستند کاری کرده بودند. از من بپرسید من ترجیح می دهم که اصلا اپوزیسیون سازمانی شبیه به مجاهدین نداشته باشد و از برای این شکرگزاری می کنم! این از آن نداشتن ها ست که ارزش اش بسی بیشتر از داشتن است.
یک بار به تجربه انقلاب ۵۷ نگاه کنیم. مخالفان چه داشتند که پیروز شدند؟ به نظر من اندیشه متمایز و جذاب! و آن را چه کسانی حمایت می کردند؟ شبکه ای از گروههای مرجع جامعه در دانشگاه و حوزه و شبکه ای بزرگ و به هم پیوسته از مردمی که ایشان را احترام می کردند و پای گفتار آنها می نشستند و به رفتار دلخواه آنها میدان می دادند و به زبان ساده آن را تکثیر می کردند.
این دو موضوع هنوز معتبر است.
در سالهای منتهی به انقلاب شریعتی و گروههای همفکر و همسو با او یک ایده را رواج دادند که بر آیه ای از قرآن پایه داشت: باید کسانی از میان شما باشند که به خیر دعوت کنند. درست بود و هنوز هم درست است. نگاه کنیم به شیوه شیوع نهضت پیامبر اسلام. و همه پیامبران دیگر. و همه مصلحان اجتماعی دیگر. در دورانی که پیام باید از دهی به دهی و از شهری به شهری و از کاروانی به کاروانی می رفت چگونه پیام و اندیشه تازه را منتشر کردند؟ و چرا ناامید باشیم که امروز فکر و پیام تازه ای اگر داریم نتواند منتشر شود آنهم با اینهمه ابزار ارتباطی و رسانه ای؟
شریعتی که خصلت جوامع غیراروپایی ما را بسیار بهتر از بسیاری دیگر می شناخت می دانست که روش انتقال پیام در این جوامع و گسترش نفوذ و نهایتا کامیابی در پیشبرد اراده مردم از کوچکترین هسته های اجتماعی شروع می شود و نه از سازمانهای بزرگ. او در استنباط خود کاملا محق بود. و جامعه ما از آن سی چهل سال پیش در این زمینه تغییر بزرگی نکرده است. هنوز هم هسته های کوچک دوستانه موثرترین ابزار پیشبرد فکر مردمی است. مهمترین شیوه مقاومت مدنی است.
آنچه من می بینم غفلت از این شیوه کارساز و کارآمدی است که از آزمون یک انقلاب نزدیک به ما هم گذشته است. مساله اصلی این است که دوستان ما به جای تربیت نیروی مدنی و جوانان کارآگه و پرورش استعدادهای ایران و میدان دادن به ایشان و شناخت ارزشهای میدان آنان به افسوس خوردن از نداشتن تشکیلات وقت می گذرانند. اما اصل ماجرا در تشکیلات نیست در ایمانی است که خانه به خانه برود. در داشتن تصویری از آینده است که برای آن اراده ها بسیج شود. به نظرم جنبش سبز یا جنبش مدنی و تحول خواه و هر اسم دیگری که داشته باشد و بر آن بگذارید یک موتور محرکه دارد و آن ایمان به آینده ای تازه است. این است که کار ما تنها با سیاسیون درست نمی شود. ما نیاز به رهبرانی و پیشگامانی داریم که اندیشه نو دارند و توانایی دارند که به زندگی سیاسی و مدنی ما روح تازه ای ببخشند. در مقابل این نیرو و این ایده و فکر تازه هیچ نداشتنی آنقدر بزرگ نیست و هیچ حکومتی آنقدر مجهز و کارآمد نیست که آمدن اش را دستبند بزند و یا به تاخیر بیندازد و اصلا جلوی این چیزها را با ضرب و زور و پیش بینی و برنامه ریزی و سرکوب و زندان نمی توان گرفت.
عصر ما هنوز همان عصر هسته های فکری کوچک اما همبسته و مصمم است که تمام پیام های تازه را در سرزمین ما گسترانده است جز اینکه یک تفاوت بزرگ پیش آمده است. این عصر واقعا عصر تجلی گروههای کوچک است! به زبان دیگر، عصر تعدد و تکثر گروههای کوچک است. عصر مشارکت است. عصر هژمونی مردم است در هزاران گروهی که دارند و به آن دلبسته اند. ما اگر یک حاصل از انقلاب برداشته باشیم همین است. انقلاب ایران اجازه نداده است که پیروان «یک»سان سازی و کنفورمیسم زورکی او را به یک شکل درآورند. در هیچ دوره ای از سیاهترین دوره های انقلاب هم این اتفاق نیفتاد. جامعه ایران مثل دوره استالین نشد. مثل دوره مائو نشد. جامعه ایران اجازه نداد که تمناهای یکسان سازی و تحمیل فرهنگ رسمی به جایی برسد و آن را از درون ناکام کرد. این دستاورد بزرگ همین هسته های دوستانه است. همین مقاومت مدنی که می توانست ناگهان در بزنگاه های سیاسی انبوه شود و از همان ابزارهای رسمی استفاده کند و رسمیت را از کار بیندازد. دو انتخاب ریاست جمهوری پرجنجال ناشی از همین رویکرد است اما خطاست که فقط آن را به همین دو انتخاب محدود کنیم. جامعه ایرانی قدم به قدم تحمیلگران حکومتی را عقب رانده است. در غیاب حزب و سازمان و رسانه معین. این شیوه را باید همین حالا دقیق تر بازشناسی کرد و آگاهانه به کار گرفت. این جایی است که هیچ حکومتی به آن راه ندارد. این عرصه مدنی مردم است. حکومت ها تنها می توانند کانال درست کنند. اما مردم رودخانه اند. رودخانه مسیر خود را به اقتضای راه تعیین می کند. اما رفتن اش را بازداشتن ممکن نیست.
باز هم می نویسم. دوستان هم می نویسند. و همینجا لینک ها را می گذارم. شما هم بنویسید. ما اگر حرفی برای زدن داشته باشیم خانه به خانه خواهد رفت. مثل یک کلیسای خانگی!
* متن را تقدیم می کنم به شروین نکویی رفیق درویش و نیکخواه ام که این روزها از بدزبانی کیهانیان بی نصیب نمانده است. باکی نیست. بگذار کیهان هر طور می خواهد متن های نقد اپوزیسیون را بخواند. از آن چیزی نخواهد آموخت که به کارش بیاید. که در کار کوران روشنی نیست.
از دیگر دوستان حلقه گفتگو:
آرش بهمنی: گروههای کوچک و جامعه مدنی، به نظرم این توجه به کارهای کوچک و شدنی و عملی بس بسیار فرخنده است. روی گرداندن از ادعاهای بزرگ و نشدنی است. و این مغتنم است. حتی اگر دقیق شویم باید بگوییم که این عطف توجه به نیروی خود و کار کردنی ولو کوچک امری بسیار مدرن است و ما را از توهم و ناامیدی ناشی از آن نجات می دهد.
محمد معینی: پیشنهاد میرحسین این بود، بازخوانی دلپذیری از آرای میرحسین در باب شبکه های اجتماعی و ارج و توان آنها. باکی ندارم که بگویم او پیش از همه ما این نکته را دریافته بود و ما با تاخیر آن را بازشناخته ایم.
سام الدین ضیایی: گروههای کوچک و چند پرسش بزرگ؛ سام الدین از مشکل اعتماد می نویسد. به نظر من اصولا مساله اعتماد در گروههای کوچک پیش نمی آید! چون این گروهها اصولا بر مبنای اعتماد و عرف شکل می گیرند. سام الدین دو یادداشت هم در باره تجربه های شخصی اش با گروههای مدنی نوشته است از کودکی هایش تا بمباران ها (+) و از زمانی که در بانک کار می کرد تا وقتی که برای خرداد و صبح امروز و بهار می نوشت (+).