Search
Close this search box.

ما اپوزیسیون عربستان نیستیم

اکبر گنجی نمونه ای از روشنفکران نابگرا ست. سرنمون یا کهن الگوی این دست روشنفکران در میان ما احمد کسروی است نویسنده زبان پاک. سرنمون مذهبی اش هم محمدرضا حکیمی است که مکتب تفکیک را در توجیه پاک اندیشی دینی تبلیغ می کند. حالا گنجی می خواهد پاکدینی سیاسی یا سیاست ناب و پیوریتن تبلیغ و ترویج کند. این یک جریان فکری است در میان ما که نمونه عربی اش سلفیه هستند. این دوستان و مشایخ و بزرگان و کلاسیک های معاصرین و بنیادگرایان عربی همه دنباله ایده الیسمی هستند که انقلاب اسلامی هم از آن بهره مند بود. نیروهای چپ و مذهبی پیش از انقلاب همه در این ایده الیسم رمانتیک شریک بودند. 
در مقابل این نوع تفکر آدم همزمان هم احساس همدلی می کند که نوعی از معصومیت و دنیای ساده شده و خطی را بازتاب می دهند و هم نگران می شود. نگرانی از اینکه این دست اندیشه ورزی ما را باز هم به عالمی می برد که عالم واقعیت نیست. و مشکلات ما انبوه می شود. و در حالی که شماری از بهترین ذهن های مدرن و معاصرمان سرگرم خیالبافی های روشنفکرانه خود هستند واقعیتی که زندگی مادی و معنوی ما را تلخ و زهرآگین کرده است بی چاره ای به مسموم سازی خود ادامه می دهد. این بدترین وضعی است که ممکن است برای ملتی پیش آید. که سرمایه های فکری اش به جای حل مشکلات او به حل خیالی مشکلات عالم متوجه باشند یا بخواهند از بنیاد آدمی نو و عالمی نو بسازند.

من مدتها ست دریافته ام که باید به این دست اندیشه وسوسه انگیز نابدوست و خیال پرور که آدم را در جایگاهی برج عاجی می نشاند که همه بد و فاسدند جز او نه بگویم. ما اگر هنری داشته باشیم در حل مسائلی است که بخوبی از آن آگاه ایم نه نسخه پیچی برای دهها مساله جهانی و منطقه ای که از آن حتی آگاهی میدانی اندکی هم نداریم. ترک مسائلی که با آن زندگی کرده ایم و رسیدگی به چاره شناسی برای مسائلی که مساله ما نیست خود بلایی عظیم است و فاسد کننده ذهن و عین و نظر و عمل. بدتر آنکه یقه دیگرانی را که قصد حل مساله دارند بگیریم که نکنید و اگر می کنید اینطور و آنطور بکنید و گرنه فاسدید و لابد مهدورالدم.
گنجی در آخرین مطلب خود (در روزآنلاین) گریبان نیروهایی را که «اپوزیسیون همسو» (با استکبار لابد) می خواند گرفته است و از آنها مصرانه می خواهد علیه این و آن و اسرائیل و عربستان موضع بگیرند و گرنه ملی نیستند. چون دایره سخن او چنانکه در سطور بعدی نشان می دهم بسیار وسیع است و ممکن است دامن کسانی مثل مخالفان فعال جنگ را نیز بگیرد که من هم عضوی از آن هستم به طور خلاصه و البته نه به عنوان نماینده ایشان بلکه به عنوان فردی از مخالفان فعال جنگ حرف ام در یک کلام این است که: تا آنجا که من می فهمم ما اپوزیسیون عربستان نیستیم! روشن است که اگر اپوزیسیون جایی باشیم اپوزیسیون ایران ایم. اسرائیل هم اپوزیسیون خود را دارد و نیازی به ما ندارد. آن کشور و مردمی که به ما نیاز دارند یا ممکن است داشته باشند و احتمال دارد که حرف ما تاثیری در امروز و آینده آنها داشته باشد همانا ایران است و با درجه ای از احتمال دنیای فارسی زبان و مهاجران ایرانی. همین و بس. ما عفو بین الملل هم نیستیم. کارمان رصد کردن مسائل جهانی نیست. کارمان تعقیب فساد قدرت و مدیریت در ایران است و تلاش برای تغییر آن به سود مردم و دولتی شفاف و ملی و مسئول.
اما اکبر گنجی که عفو بین الملل را به رخ اپوزیسیون می کشد، برای اینکه حرف خود را هر طور هست به کرسی بنشاند به زحمت می افتد و اگر خواننده ای بخواهد سر از حرف او درآورد و رد انگشت اشاره او را بگیرد و بداند که کدام گروهها را هدف گرفته هم به زحمت می افتد. این به نظرم خود نشانه آن است که گنجی هر خشک و تری را به هم می بافد تا جعل اصطلاح خود را معنادار کند. اما معنای «اپوزیسیون همسو» که او می گوید چیست؟ از خود او بشنویم:

اپوزیسیون همسو نام دیگر مجاهدین خلق است
 "اپوزیسیون همسو"- خصوصاً آنان که جز "تسخیر قدرت" سودایی نداشته و برای رسیدن به قدرت نشان داده اند که حاضر به هرکاری هستند و حتی تا آنجا پیش رفته که با متجاوزان خونخوار به ایران نیز در یک جبهه علیه ایران جنگیده و برای دولت های دشمن در ایران ترور و انفجار صورت می دهند- برای رسیدن به قدرت به همین رویکرد ایدئولوژیک قدرت پرستانه عمل می کنند.


اپوزیسیون همسو – مثلا آرش نراقی؟ – خواستار بمباران سوریه است
 "اپوزیسیون همسو" چشم بر واقعیت های عربستان سعودی و بحرین می بندد و خواستار بمباران سوریه- به نام دخالت بشردوستانه- است. به تعبیر دیگر، نحوه ی رویارویی  "اپوزیسیون همسو" با مسأله ی بهار عرب نیز مصداق یک بام و دو هوایی است. در یمن نیز طی دوران بهار عرب جنایات بسیاری صورت گرفته است. دولت های دوست "اپوزیسیون همسو" نیز واکنش چندانی به این جنایات نشان نداده اند.
 
اپوزیسیون همسو تروریست و جاسوس است
اپوزیسیون همسو در خدمت دولت اسرائیل بوده است. مگر برای این دولت در ایران ترور انجام نمی دهد؟ مگر مراکز نظامی را منفجر نمی کند؟ مگر اطلاعات هسته ای به دست آمده توسط هواپیماهای فوق مدرن جاسوسی بدون سرنشین و ماهواره ها را به نام گروه خود افشا نمی کند؟ مسأله این است که این "راه طی شده" امروزه پیروان تازه کاری در میان اپوزیسیون یافته که باید تا مدت ها نزد استادان این روش کارآموزی کنند.

اپوزیسیون همسو برخلاف ملیون پادوی دولتهای خارجی است
از سوی دیگر،"اپوزیسیون ملی" نیز وارد چنین پروسه های "وابستگی" و "همراهی" و "پیروی" نمی شود."اپوزیسیون ملی"، مستقل است، نه "پادو"ی دولت های قدرتمند.

اینها تا اینجا حرف های گنجی است. بعد می گوید: ملاک های زیادی برای شناخت "اپوزیسیون همسو" وجود دارد: «اولین ملاک این است که یک بام و دو هوایی هستند.»

اینجا یکباره از ملاک تروریسم و جاسوسی عدول می کند و هر کس که یک بام و دوهوا شد را همسو می نامد.

«ملاک دوم این است که نسبت به جنایات دولت های خودکامه ی سرکوبگر متحد دولت آمریکا، یا سکوت می کنند، و یا بدتر از آن، جنایات آنها را به گونه ای موجه می سازند

پس هر کس سکوت  کند و هر روز در برابر این و آن موضع نگیرد همسو است.

«ملاک سوم همسویی و همکاری عملی با ناقضان حقوق بشر است.» 
و منظور او از شرحی که می دهد آمریکا ست. پس هر کس با آمریکایی ها همکاری کند همسو است.

بعد می پرسد: «آیا با ناقضان حقوق بشر و متجاوزان جنایتکار می توان در کشوری دیگر دموکراسی برساخت؟» و البته خود این سوال جهانی را تصویر می کند که برای ساخت دموکراسی همه سازندگان باید معصوم و منزه باشند و گویی دموکراسی خود یک مدینه فاضله دیگری است که تنها معصومین به آن ورود توانند کرد. گنجی چندان فرقی با قبل از انقلاب اش نکرده است. آن موقع نظام اسلامی بهشت او بود و حالا دموکراسی. این مشکلی است که تمام دوستان چپ اندیش ما دارند. بهشتی خیالی را جانشین بهشت خیالی دیگری می کنند.

بعد می گوید: «اما قوی ترین ملاک برای شناخت "اپوزیسیون همسو"، نسبت آنها با رفتارهای سرکوبگرانه ی دولت اسرائیل است. به هیچ وجه حاضر به انتقاد از این نوع اعمال دولت اسرائیل نیستند.»

خب اکبر گنجی عزیز به قول علما صدر و ذیل مطلب شما که با هم نمی خورد. اول گفتی که هر کس مجاهد باشد یا مثل مجاهدین باشد "همسو" است. حالا می رسی به اینکه مهمترین ملاک ات این است که در مقابل اسرائیل انتقاد کند یا نکند؟ واقعا هیچ منطقی می تواند گروهی را که با عراق علیه ایران جنگیده و دست به ترور زده است بنشاند کنار گروههای فعال سیاسی که گناه شان این است که به تعبیر شما نمی خواهند از اسرائیل انتقاد کنند؟ یعنی جنگیدن مسلحانه با ایران آنقدرها هم مشکلی نیست ولی انتقاد نکردن از اسرائیل خیلی مشکل ایجاد می کند؟ این منطق چه نوع تفکری است؟ مگر اینکه فکر کنیم که گوینده این سخنان چندان در اسرائیل ستیزی خود مصر است که حتی جنگ مسلحانه با ایران را هم عذر می نهد و این ملاک را برتر از آن می داند.

آقای گنجی عزیز، شما اگر می خواهید اپوزیسیون همه ناقضان حقوق بشر منطقه و جهان باشید به خود شما مربوط است. اما اپوزیسیون ملی یعنی اپوزیسیونی که صرفا به منافع مردم خود فکر می کند. اگر عربستان با منافع ما ایرانیان تضاد پیدا کرد از او انتقاد می کنیم. و گرنه رابطه مان با عربستان حسنه خواهد بود و تا حسن همجواری برقرار است حسنه می ماند. اپوزیسیون یک نظام مجموعه پیغمبران اخلاقی نیستند. مجموعه ای از افراد سیاسی هستند که روش و برنامه خود را جانشین سیاست جاری می دانند. بنابرین طبیعی است که رفتارشان و گفتارشان نه پیامبرانه و مصلحانه که سیاسی و خویشتندارانه باشد. و این معنای جدا کردن سیاست است از آرمانهای پیامبرانه و دینی و ایدئولوژیک. رفتار اپوزیسیون با اسرائیل امروز همان رفتاری است که فردا خواهد کرد. یک دولت بیدار دموکراتیک در ایران سر تنش زایی با اسرائیل نخواهد داشت مگر اسرائیل به حقوق مردم ایران تجاوز کند. ما مدافع مردم فلسطین هم نیستیم. خود انها هم چنین چیزی از ما نخواسته اند که سهل است گفته اند لطفا در کار ما دخالت نکنید! تا زمانی که اسرائیل یا عربستان یا روسیه و لبنان یا هر جای دیگر جهان به حقوق مردم ما و منافع ملی ما آسیبی وارد نکرده باشند رابطه ما با آنها حسنه خواهد بود. توجه اپوزیسیون به مسائل کشورهای منطقه یا جهان در چارچوب مساله ایران توجیه می شود و لاغیر. ما خود چند میلیون فلسطینی آواره هستیم که نظام جمهوری اسلامی ما را به عنف از وطن رانده است و هزاران مشکل خرد و کلان در وطن داریم که چند عمر برای حل و فصل اش نیاز داریم. چراغ حقوق بشر ما در خانه می سوزد. خدمتی به همسایه توانیم کرد دریغ نمی کنیم اما خانه برای ما اصل است ایران برای ما قبله است. این را آباد کنیم جهان هم آباد می شود. تا ایران را آباد نکرده ایم دم از آبادی و آزادی جهان زدن جز پوزخند خردمندان نصیب ما نمی کند.

و یک نکته آخر اینکه این تعبیر همسو را هم بهتر است ایشان به تعبیری تغییر دهد که سوء تفاهم برانگیز نباشد. چون ممکن است کسی هم پیدا شود و بگوید آقای گنجی و دوستان همفکرش نیز خود همسو با سیاست هایی دیگر هستند. اینکه این سیاست ها چیست به من مربوط نیست. دست کم نه هنوز. اما هر چه هست هیچ نشانی از اپوزیسیون ملی ندارد.


————
پ.ن عمدا از شیوه گنجی برای استدلال علیه خود او تن زده ام و گرنه آسان می شود گفت که آقا مگر هر بار خواستیم در باره ایران حرف بزنیم یکبار باید برویم دور جهان بگردیم و هر جا نقض حقوق بشری اتفاق افتاده محکوم کنیم و بعد بیاییم سراغ وطن خویشتن؟ و مگر خود شما در برابر همه بی رسمی های جاری در جهان موضع گرفته اید از روسیه و چین و زیمبابوه و ونزوئلا تا کره شمالی رهبر عزیز؟ و اصلا چرا در همین متن شما هیچ اشاره ای به کشتار روزمره در سوریه نیست؟ چرا پرونده همه را باید زیر و رو کرد اما جنایتی را که در برابر چشم همه دارد هر روز صورت می گیرد نادیده گرفت؟ و نهایتا آقای گنجی این ادامه همان منطق جمهوری اسلامی نیست که اپوزیسیون خود را وابسته به اسرائیل و آمریکا می شمارد؟ و اگر شما فقط می خواستید مجاهدین خلق را نقد کنید چرا نام نمی آورید و طوری صحبت می کنید که همه اپوزیسیونی را که مثل شما فکر نمی کند لجن مال کنید؟

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن