برای ما که قرنها در فضای مجاز زندگی کرده ایم زیرا که شعرمان هویت مان بوده است یک مشکل بزرگ همیشه وجود می داشته و آن اینکه آیا شعر دروغ است؟
حالا به عصر فضای مجازی وارد شده ایم و باز می پرسیم آیا فضای مجازی واقعی است؟
این یادداشت به دعوت حلقه گفتگو و برای تبیین واقعیت و مجاز در دنیای وبستانی نوشته می شود و به نقد و بررسی دو نوشته از دوستان وبلاگ نویس من در حلقه گفتگو می پردازد. تا ببینیم چقدر گزاره ها از واقعیت برخوردارند. نخست می پردازم به نوشته مسعود برجیان. گزاره های اصلی او را جدا می کنم و می سنجم:
تفاوت فضای مجازی و واقعی
گزاره اول نقل قولی است از جلال توکلیان: «شاید شما که هر روز وارد اینترنت میشوید و به سایتها و وبلاگها سر میزنید، متوجه نشوید اما من که هر از چند گاه و با فواصل زمانی سراغ اینترنت میروم، به خوبی تفاوت فضای برساختهی سایتها و وبلاگها نسبت به فضای واقعی را در مییابم. سایتها و وبلاگها فضایی را ترسیم میکنند که گویی همهی مردم درگیر مسائل سیاسی هستند و ناآرام و بیقرار و ناراضی در پی بروز اعتراض هستند و جوش و خروش و غلیان، جامعه را فرا گرفته است. در حالی که واقعاً اینچنین نیست. بسیاری از مردم دارند زندگیشان را میکنند و اصلاً کاری به مسائل سیاسی ندارند و از بسیاری از اتفاقات از اساس بیخبرند.»
واقعیت در پرانتز
با کمی اغماض صرفا از بابت مقایسه ای صوری همین پاراگراف بالا را در باره شعر بخوانیم. آیا دیوان شاعران از زندگی دوران خبر می دهد؟ به نظر من طبیعی است که بگوییم نه! هیچ ارتباط سر راستی بین منطق الطیر عطار و جامعه او وجود ندارد. یعنی این تصویر واقع نما نیست. اما آیا نیست؟ یعنی چون واقع نما نیست اصلا وجود ندارد و ارزش ندارد؟ روشن است که دارد. چرا؟ چون معیار سنجش هر چیزی شیوه گزارشگری آن از «واقعیت» نیست. این واقعیت را هم می گذارم در گیومه چون به واقعیتی خارج از پرانتر و گیومه نمی توان رسید. پس یعنی: آن واقعیتی که ما انتظار می بریم. واقعیتی که ما می شناسیم. و طبیعی است که «واقعیت» یک واقعیت نیست. اگر بود هیچ امر غیرواقعی واقعی نبود. ولی هست! و چه بسیار خیال ها که واقعیت ساخته اند.
فضای مجازی امتداد فضای واقعی
گزاره بعدی باز نقل است. این بار از داریوش محمدپور که میگوید: «فضای مجازی زائدهای بر فضای واقعی یا تافتهای جدابافته از آن نیست. فضای مجازی امتداد فضای واقعی است. بخشی از انسانهایی که در فضای واقعی زندگی میکنند در همین فضای مجازی هم نفس میکشند و به همین معنا، آنچه میگویند و میاندیشند، میتواند خیلی هم واقعی باشد. لزوماً هر چه میگویند منطبق با واقعیت نیست.»
می بینیم که با تعریف دیگری از واقعیت وضعیت مجاز ما عوض شده است. داریوش واقعیت را جدا از مجاز نمی بیند. چیزی که انسانی است و در صورتی از صورتهای تولید انسانی و بروز انسانی ظاهر می شود همیشه واقعی است. واقعی است یعنی بخشی از واقعیت است. معنا ندارد که واقعیت را طوری تعریف کنیم که اموری بشری از آن بیرون بماند. می گویید در این دنیای مجازی دروغ بسیار است. من نفی نمی کنم. اما مگر در آن دنیای واقعی دروغ کم است؟ ما باید به سلاح شناخت دروغ مجهز باشیم. یعنی واقعیت را در برابر دروغ قرار بدهیم و نه در برابر مجاز. مجاز دروغ نیست.
قابلیت تعمیم فضای مجازی
گزاره سوم می گوید: «واقعیت این است که این فضای مجازی، برساختهی "بخشی" از مردم ایران است نه همهی آنان». پس «تسری و تعمیم آن به کل جامعه و حتی به همهی انسانهایی که زیر نام قشر و طبقهی و گروهی خاص طبقهبندی میشوند و سنجش وضعیت فضای واقعی بر اساس جو عمومی فضای مجازی خطاست.»
این گزاره درستی است اما بر مبنای نادرستی بنیان شده است. و آن همان گرفتاری عظمای «یک» است. همه واقعیت ها ناشی از تکاپوی بخشی از مردم است. هیچ واقعیت انسان-ساخته ای وجود ندارد که همه مردم را «یک»سان نمایندگی کند. یعنی نباید انتظار داشت که چیزی که قابل تعمیم به همه است واقعیت داشته باشد. به عبارت دیگر میزان واقعیت امری وابسته به این نیست که به همه قابل تعمیم باشد. کافی است که به شمار قابل توجه و معناداری تعمیم یافتنی باشد. این هم که موضوع علوم اجتماعی است که از بام تا شام تلاش می کند روشن کند که چه مساله ای تا چه حدی گسترش دارد. از اعتیاد و ایدز تا تماشای ماهواره یا تماس جنسی خارج از ازدواج.
استعاره برای شناخت مجاز
گزاره بعدی می گوید: «فضای مجازی چونان آینهی کوچکی است که در دستان انسان قدبلندی قرار دارد. آن فرد، این آینهی کوچک را در برابر صورت خود گرفته است. صورتی تمیز و مرتب و اصلاحشده. چه نتیجهای از تصویری که در آینه پیداست میتوان گرفت؟ لابد اینکه با فردی شیک و مرتب طرف هستیم. اما باید یک واژهی احتمالاً هم به ابتدای جملهی نتیجهگیریمان اضافه کنیم! این آینهی کوچک، هیچ اطلاعاتی از تمیزی یا کثیفی پیراهن و شلوار و دستان و ناخنهای این فرد نمیدهد.»
اینجا به نحو دیگری و این بار به صورت استعاره و مجاز آن مشکل یک پیدا شده است. هیچ انسان مثالی واحدی از مجموع مجاز و واقعیت ایرانی قابل استنتاج نیست زیرا چنین تصویری خدا هم نافرید. فضای مجازی آینه کوچک هم نیست و در دستان جامعه بزرگ هم نیست و رابطه ها همه نادرست است. چنین چیزی وجود ندارد. مشکل این است که ما می خواهیم همه چیز را به یک برگردانیم. این را باید شکست و کنار نهاد. مثل امری عتیق به آن نگریست و نه امری جدید. دنیا عوض شده است. ما با مجاز می جنگیم به این بهانه که دنبال واقعیت ایم. و بزرگترین واقعیت این است که یک واقعی نیست و وجود ندارد. یک مجاز دروغینی بیش نیست.
ما به واقعیت به شکلی غیرواقعی نگاه می کنیم
فضای مجازی اصلا و ابدا قرار نیست آینه واقع نما باشد. پس نمی توان ایراد کرد که: «این دقیقاً چیزی است که بسیار در فضای مجازی اتفاق میافتد. تنها بخشهایی از واقعیات ساری و جاری در جامعه، بازتاب مییابد و تازه همان بخش هم نه دقیقاً چونان پیکرهی اصلی که به صورت بزرگتر یا کوچکتر ترسیم میشود.»
من جدا فکر می کنم که ما به شیوه غیرواقعی به واقعیت نگاه می کنیم. هیچ توصیفی از واقعیت اینهمان نیست. واقعیت همیشه بازتاب تصویر ما از آن است و برای همین هم بزرگ و کوچک می شود یا در آن خطا رخ می دهد. چون واقعیت امر انسانی است. درخت بودن درخت یک واقعیت جدا از ما ست اما به محض اینکه آن را توصیف کردیم و به دانش خود وارد کردیم همیشه بخشی از واقعیت درخت را می توانیم تصویر کنیم. تقصیر کسی هم نیست این محدوده دانش ما ست. و واقعیت این است که حتی یک درخت را نمی توان به طور کامل تعریف و تصویر و توصیف کرد. حال قیاس کنید وضع جامعه و واقعیت اجتماعی را که خود بسیار بسیار پیچیده تر است.
واقعیت نداریم؛ واقعیت ها داریم
نگاه مسعود برجیان عمدتا بر بستری فلسفی قرار دارد. او دغدغه واقعیتی دارد که مجاز نماینده آن نیست. اما محمد معینی عمدتا نگاهی نقشگرا و سیاسی دارد. او مساله اش این نیست که این مجاز واقعیتی را نمایندگی می کند یا نه. از نظر او این نمایندگی واقعا وجود دارد. او توضیح می دهد که چرا چنین شده است. برای همین در آغاز روشن می کند که: «اگر برای برخی، این "مجازی" یعنی "غیرواقعی"، یعنی در مقابل "واقعیت"، یعنی هم ارز "خیالِ" صرف، حتما اشتباه می کنند؛ همان طور که اگر ناشنوایی، دنیای کسانی را که می شنوند، مجازی و خیالی و دروغین بداند؛ و کوری و لالی دنیای کسانی را که می بینند و حرف می زنند.»
پس محمد از اینجا می آغازد که اصولا واقعیت یک صورت ندارد. واقعیت برای کسی که می شنود همانی نیست که برای ناشنوا ست. از این مقدمه نیکو او به نتایج پذیرفتنی تری می رسد. می نویسد: «اینترنت» ابزار ارتباط است؛ عین گوش و چشم و زبان؛ عین «چاپ»، عین «رادیو»، عین «ماهواره». همان طور که می شود با زبان دروغ گفت یا راست، با گوش آوای خوش شنید یا ناخوش، با چشم سیاه دید یا سپید یا خاکستری، با «اینترنت»، در آن چه «فضای مجازی» خوانده می شود هم، می شود راست و دروغ و خوش و ناخوش و سیاه و سپید و خاکستری گفت و نوشت و شنید و دید.
اینترنت تریبون بی تریبون ها ست
در تبیین او از وضعیت چون در وطن باستانی «رسانه ها یک سره زیر کنترل هستند … جمعی بزرگ حول ابزار اینترنت گردهم می آیند که منتقدند، مخالف اند، و مهم تر از این که به راحتی می توانند نسبت به پیام هایی که در اینترنت دریافت می کنند، بازخورد صادر کنند. اینجا اشتراک ها خود را نشان می دهد و حلقه ها شکل می گیرند.»
با این نظر او در واقع می پذیرد که نباید از محتوای اینترنت تایید «واقعیت (حاکم)» را انتظار داشت چون اصولا و در دقیقه اکنون این ابزار مخالف ها و منتقدها ست. اگر حرفهای آنها متفاوت باشد، باشد. این عیب آنها نیست. این ها هم مردم اند درست مثل همان مردمی که وقتی منتقدان و مخالفان در عزای هاله سحابی اند راهی شمال و تهیه ویلا هستند. – و چه کسی گفته است که همه باید یک کار بکنند و یک موضوع داشته باشند و یک طور واکنش نشان دهند و در یک زمان خاص؟
ضریب نفوذ واقعیت مجازی
مساله بعدی این است که آیا اگر ضریب نفوذ اینترنت همان باشد که رسما گفته می شود – و به نظر من عمدا هم پایین اعلام می شود و مثل هیچ آمار دیگری از دولت آخرالزمان قابل اعتماد نیست – آیا اینکه «ضریب نفوذ اینترنت در کشور کمتر از ۱۵ درصد» باشد می تواند این شبهه را تقویت کند که «اساسا دنیای مجازی دنیایی غیر قابل اتکا برای برآورد میانگین عقاید مردمان» است؟
خب من به جای پاسخ به این شبهه می توانم سوال مشابهی طرح کنم: آمارهای رسمی همین دولت می گوید که میزان کم سوادی و بیسوادی در میان ایرانیان بالای ۴۰ درصد است. آیا این به آن معنا ست که باسوادها حرفهاشان قابل اعتنا نیست چون بیسوادها و کم سوادها را نمایندگی نمی کنند یا با آنها فرضا رابطه برقرار نمی کنند؟
این مجاز عین واقعیت است
با این تعبیر محمد معینی کاملا موافق ام که «انسان از انزوا، خواسته و ناخواسته، گریزان است؛ در دنیای مجازی خیلی ها می فهمند که تنها نیستند و لازم نیست در هراس از انزوا، سکوت کنند. این خوشایند هیچ دستگاه معظم کنترل رسانه ها نیست. دنیای مجازی، دنیایی واقعی است؛ دنیای برنامه برای تغییر، دنیای یافتن حلقه ها و دوست ها و منتقدها و مخالف ها. دنیایی که می شود در آن راست و دروغ و خوش و ناخوش و سیاه و سپید و خاکستری گفت و نوشت و شنید و دید. دنیای تازه ای است؛ واقعی است، صحیح و خطا دارد.»