ضعیف ترین حلقه در زنجیره نظام خواهد شکست

در مقابل بحث تحریم یک نکته اساسی میزان مقاومت کشور تحریم شده است. آیا ایران تاب خواهد آورد؟ من تلاش می کنم موضوع را از چند منظر به کوتاهی مرور کنم. اول به این می پردازم که ضعیف ترین حلقه ها کدام است. و دوم به اینکه انعطاف ناپذیری سیاستی محکوم به شکست است و برای بیرون آمدن از شرایط انعطاف ناپذیر نیروهای میانی نیاز است و حذف این نیروها ممکن است به شکست کامل و همه جانبه یا فروپاشی بینجامد و سوم اشاره می کنم که ممکن است تصحیح یک خطای جهانی در مورد ایران که سی و سه سال پیش صورت گرفت در جریان باشد. سرنوشت ایران به نحوه گسترش بازی در این هر سه جنبه گره خورده است.
اول. اگر قرار باشد فشارها اولین شکاف را در نظام اسلامی ایجاد کند آن شکاف کجا خواهد بود؟ از دو زاویه می شود این رگه ضعیف را تشخیص داد:
– ممکن است بگوییم حلقه ضعیف پیشاپیش ضربه را خورده و دارد پاره می شود و آن وضع بانکی و پولی و ارزی نظام است. اقتصاد در ایران هرگز در این سی ساله شکوفا و قوی نبوده و به قول خاتمی اقتصاد ایران بیمار است. حال درجه بیماری و شدت آن در هر دوره متفاوت بوده است. دارو و درمان درستی هم نداشته و حتی پزشکان حاذقی هم بر بالین اش حاضر نبوده اند و یا اختلاف آرای ایشان کار را فشل کرده است. در واقع این عبارتی که حامد کرزی در باره سیستم سیاسی افغانستان گفت در باره سیستم اقتصادی ایران صادق است: آزمایشگاه انواع نظریات اقتصادی بوده و هست و هر از چندی به بهانه ای نظریه عوض شده و مشی تازه ای پیش گرفته شده است. از نظر اقتصادی طبعا ارزش پول ملی از همه آسیب پذیرتر بوده و این را به چشم سر می توان دید. آیا کار به بش زدن و ترمیم درست خواهد شد؟ به نظر من تمایل به این کار قطعا وجود دارد. بنابرین گرچه این حلقه ضعیف است اما بسیاری مراقب آن اند و بعید است که گزینه مطلوبی برای شکسته شدن باشد. شاید به این خاطر که سرنوشت همه به آن بسته است.
– ممکن است بگوییم دولت احمدی نژاد در ضعیف ترین موقعیت خود است. در این باره شکی نباید داشت. در شش سال گذشته این دولت عزیزکرده ولی فقیه هرگز اینقدر که امروز هست تحت انواع و اقسام فشارهای اقتصادی و سیاسی و داخلی و خارجی نبوده است. به نظرم تا همین حالا هم به زور عصای ولایت سر پا نگه داشته شده است تا وضع بحرانی تر نشود و در واقع موقعیت تاییدکننده که همان رهبر است تضعیف نشود. اما حال که وضع به اندازه کافی بحرانی هست شاید شکسته شدن این حلقه از زنجیره نظام از همه محتمل تر باشد. خیلی ها هم آرزوی شان همین است. چه در داخل حکومت چه در خارج حکومت چه در قم چه در بیت رهبری. همه توافق دارند که این آدم و دولت اش مسبب نابسامانی های بسیار بوده اند. شاید آخرین کسی که این را قبول کرده اولین کسی است که او را تایید کرده یعنی آقای خامنه ای. اما او هم بعید است که بخواهد این دولت بی کفایت را بیش از این نگه دارد. حرفهای احمد توکلی را در گفتگوی مفصل و بسیار پرنکته اش با خبرگزاری مهر می توان مقدمه ای برای این  داستان دانست (+). در واقع شرایط کاملا مهیا ست که دولت احمدی نژاد خلع ید شود و همه کاسه کوزه ها سر او شکسته شود. شماری از سرداران سپاه هم دندان تیز کرده اند که دولت بعدی را تشکیل دهند. افتادن و شکستن دولت احمدی نژاد درمان موقتی بسیاری از دردهای نظام خواهد بود.
من باقی داستان را به تحلیل و تخیل خود دوستان واگذار می کنم تا یافتن و نشان کردن حلقه های ضعیف تر را دنبال کنند. حلقه های ضعیف تر ممکن است تا وضع ارز باز هم بدتر شود یا پیش از اینکه ولی فقیه بالاخره تصمیم اش را بخواهد بگیرد از یک جای دیگر سر در آورد و همه ما را شگفت زده کند. بنابرین اصلا داستان به همین دو حلقه ای که یاد کردم ختم نمی شود.
دوم. فرض کنیم دولت احمدی نژاد هم برود آیا مشکل خامنه ای با تحریم ها و با جهان حل می شود؟ به نظر من نه. این فقط بخشی از سیاست داخلی ایران است که به نظر من قطعا دچار تغییرات خواهد شد. بخش دیگر سیاست ایران به مساله راه حل یافتن در برخورد با تحریم جهانی مربوط است. یک مقدمه کوتاه بگویم تا نکته ای که عرض می کنم روشن تر شود.
 مشکلی که در حال حاضر به وجود آمده است بی تردید ناشی از انعطاف ناپذیری رهبری سیاسی در ایران است. انعطاف شرط اصلی و حتمی برای هر کار سیاسی است و بدون آن کار سیاسی ممکن نخواهد بود. داشتن پول و قدرت نظامی هم وضع را تغییر نمی دهد و شما را بی نیاز از انعطاف نمی کند. بحران فعلی ایران بحران انعطاف است. من وارد بحث گفتمانی نمی شوم گرچه می دانم کاملا جا دارد از آن زاویه هم بحث کنیم. یعنی اینکه این جماعت چطور فکر می کرده اند که به اینجا رسیده اند. مارکسیست ها از بحرانهای ذاتی سرمایه داری حرف می زنند. من معتقدم هر گفتمانی بحرانی دارد. چنانکه خود مارکسیسم هم داشت. می توان با مراقبه بحرانها را مدیریت کرد. اما اگر مدیریت بحران وجود نداشته باشد یا از انعطاف لازم برخوردار نباشد یا برای انعطاف پذیری مانع ذهنی داشته باشد وقوع بحران و آسیب های ناشی از آن، که در حد نهایت خود فروپاشی باشد، حتمی است. اما از منظر پراتیک سیاسی آنچه می تواند مانع بحران شود حضور فعال نیروهای میانی است. نیروهای میانی مهمترین نقشی که دارند جلوگیری از آشوب زدگی ناشی از تصلب در اندیشه و عمل سیاسی است. از این منظر می توان دید که از زمانی که رهبر نظام تصمیم به حذف نیروهای میانی گرفت و مشخصا حلقه نفوذ رفسنجانی و مرام و مکتب سیاسی او را هدف قرار داد گرایش نظام به انعطاف ناپذیری عریان شد و بسرعت به بحران رسید.
نگاه معمول سیاسی در تمام جناحها، هر کس از زاویه دید خود، این است که رفسنجانی بدسابقه است. گویی همه توافق دارند که او حذف شود. اما نگاه نقشگرای سیاسی حذف او را حذف کارکرد سیاسی او می بیند. این نقش در تمام سالهای پس از انقلاب نقشی میانجیگرانه بوده است. اگر این نقش را بخواهم خلاصه کنم باید بگویم بدون رفسنجانی جنگ ایران و عراق خاتمه نمی یافت. 
موقعیت خامنه ای را در حال حاضر درست در بحرانی ترین وضع سیاسی و اقتصادی و اعتبار جهانی در یک چیز می توان خلاصه کرد: رفتار او با رفسنجانی.
حال یک بار دیگر به مساله حلقه های ضعیف نگاه کنیم. این بار می بینیم که ظاهرا رفسنجانی وضع وخیمی دارد. اما در حقیقت امر کسی که دارای وخیم ترین موقعیت است شخص رهبر نظام است. او با حذف رفسنجانی در واقع بن بست نظام را قطعی کرده است. زیرا رهبر نیروهای میانجی را حذف کرده است. اگر از این زاویه بنگریم بدون اینکه رفسنجانی و نیروهای میانجی به کمک نظام بیایند انعطاف ناپذیری ذاتی شده رهبر او را به ضعیف ترین حلقه تبدیل خواهد کرد.
تا همین جا خامنه ای حذف را به آخرین مراحل اجرایی اش رسانده است و بازی مجلس را بدون نیروی رقیب برگزار می کند. این فرصت از دست رفته است. خامنه ای ممکن است قدم های بعدی را برای حذف باقیمانده نیروهای غیرولایی هم بردارد. نتیجه چه خواهد بود؟
خامنه ای فکر می کرده است که با حذف موسوی و برگزیدن احمدی نژاد بزرگترین برد سیاسی خود را کرده است. دو سالی که گذشت خطای مسلم او را به رخ او کشیده است. حذف کامل اصلاح طلبان هم در آستانه انتخابات مجلس برد سیاسی دیگری برای خامنه ای بوده است. اما این هم خطای مضاعفی است و او را از قدرت مانور بی بهره خواهد کرد و کرده است. به نظر من با حذف رفسنجانی و حلقه او خامنه ای تنها یک گزینه برای نیروهایی که به بقای نظام فکر می کنند باقی می گذارد: خود را او را حذف کنند.
سوم. در بازی بزرگ جهانی اما داستان می تواند همچنان ادامه یابد تا به تصحیح خطایی برسد که با راه دادن به یک حکومت مذهبی در ایران شروع شد. در ۱۹۷۹ نیروهای غربی روی کار آمدن یک دولت مقتدر مذهبی را چاره کار برای سد کردن راه توسعه کمونیسم می دیدند. انقلاب مذهبی درست مانند انقلاب سفید شاه سعی کرد برای اینکه بهترین بازی خود را در مقابل حریف ارائه دهد تمام ویژگیهای مارکسیستی راهم از خود کند. شاه به این می نازید که بدون خون و در واقع بدون یک انقلاب سرخ محتوای یک انقلاب مارکسیستی را به مردم و دهقانان و کارگران ایران پیشکش کرده است. چپ های مسلمان به رهبری میرحسین موسوی هم تلاش کردند تا بهترین دستاوردهای سوسیالیسم دولتی را به درخت انقلاب پیوند بزنند. سیاستی که در ابعاد دیگری در عصر رهبری خامنه ای هم دنبال شد. اما این بافت مذهبی انقلابی پس از فروپاشی شوروی دیگر نقشی نداشت و از قضا به دردسرهای تازه و پیش بینی نشده ای انجامید و نه تنها به حمایت حزب الله و حماس و حضور نظامی در هر نقطه دردسرساز منطقه رسید بلکه عربستان را هم واداشت تا از نیروهای چریکی سنی و از امارت اسلامی افغانستان و امثال ایشان حمایت کند و بلوایی درست کند که به یازده سپتامبر ختم شد.
در این بازی بزرگ اگر خامنه ای درست بازی نکند نه فقط خود او که نظام او با هم حذف خواهند شد. تا شاید بتوان همزمان با بش زدن اقتصاد شکسته ایران به ترمیم تاریخ شکسته این سی و چند سال نیز پرداخت. اینکه سیاست سازان ایرانی تا چه حد قادرند از فروپاشی نظام جلوگیری کنند منهای اینکه اصولا اراده و خواست آن وجود داشته باشد به این هم بر می گردد که آنها چقدر قادرند بالاخره بعد از سه دهه به عقل سیاسی رو کنند. بدون این عقل سیاسی تاریخ انقلاب به شکلی که تا کنون می شناخته ایم آخرین صفحات اش ورق خواهد خورد.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن