نکته ۱: مساله در اینجا دوگانه فکری نیست. دوگانه عملی است. موضع داشتن در قبال نه دو یا سه بلکه چند و بیشتر هم ممکن است. آنچه مشکل ایجاد می کند این است که ما تنها می توانیم اپوزیسیون یک دولت و کشور باشیم که آن را می شناسیم و زندگی کرده ایم. ما می توانیم با ده دولت هم مخالف باشیم اما تنها اپوزیسیون یک دولت می توانیم بود. ایراد گنجی این است که نقش اپوزیسیون را وسیع می گیرد و با مصلح جهانی یا منطقه ای خلط می کند.
خانه سوزی و بیرون سازی
داریوش: این ادعا که گنجی نوعی با نقد حقوق بشر در اسراییل، اولویتهای خانه را فراموش کرده است و انرژیاش را دارد جای دیگری تلف میکند و به بهای ویرانی وطن در پی آبادی جهانِ دیگران است به نظر من مغالطهای بزرگ است. شما برای اینکه نسبت به اسراییل موضع داشته باشید، هیچ ضرورتی ندارد از کوشش برای آبادانی وطن خودتان دست بکشید.
نکته ۲: موضع داشتن در باره اسرائیل در نظر و گفتار و حتی عمل سیاسی مشکلی ندارد نمونه اش ترکیه است. مشکل اش این جا ست که باید بتواند در سیاستی که تنش زا نباشد جای گیرد. برای من سیاست تنش زا شاخصه سیاست خانه خراب کن جمهوری اسلامی است. اگر گنجی با این سیاست مرزیندی نداشته باشد از نظر من دنباله جمهوری اسلامی است حتی اگر مثلا رئیس جمهور یک جمهوری سکولار باشد. بنابرین مساله این است که در قالب سیاست تنش زدایی حرف می زنیم یا نه. من فکر می کنم هر سیاست تنش زدایانه قابل بحث و اتخاذ است اما هیچ سیاست تنش زایانه نمی تواند سیاست اپوزیسیون باشد.
این نکته پاسخ بند بعدی در متن داریوش هم هست که می گوید با مهدی موافقام که متعلق فعالیت ما کاستن از آلام ایران و ایرانی است. اما اسرائیلیات مشکلی ایجاد نمی کند. می گویم اگر دوستان بتوانند مدلی نشان دهند که در آن اسرائیل محور سیاست خارجی ایران نباشد هر نقدی به آن داشته باشند مشکلی نخواهد داشت. اما مشکل این است که ما گروگان سیاست ضداسرائیلی خود باشیم مثل سی ساله گذشته. این مسلما با منافع ملی ما ناسازگار است.
منافع ملی
داریوش: بحث گنجی را از یک منظرِ بسیار مهم، واجد ارزشی حیاتی برای هم فعالان سیاسی و هم عموم ایرانیان و مشخصاً منافع ملی ایران میدانم (درست بر خلاف مهدی که آن را در راستای مخالف آن ارزیابی میکند) به این دلایل که: نوک پیکان حملهی گنجی سیاستهای آمریکا را هدف قرار داده است و مثالهای عربستان و اسراییل به نظر من نمونههای بسیار خوبی از دوگانهگی سیاست آمریکاست.
نکته ۳: به نظر من مشکل بزرگ و اصلی در عدم تفاهم بر سر منافع ملی مشترک است یا عدم تفاهم مشترک بر سر منافع ملی مشخص و معین. آنچه داریوش می گوید تنها وقتی معنا دارد که چارچوب منافع ملی ایران را مشخص دیده باشد. پس نخست باید بر سر منافع ملی صحبت کنیم. که ظاهرا نکرده ایم و اصولا موضوعی معطل مانده است. اگر منافع ملی را به یک کشور معین گره بزنیم از دید من خطای واضح کرده ایم. مهم نیست که این کشور آمریکا ست یا اسرائیل یا روسیه یا چین یا لبنان. نکته دیگر این است که هر نوع تعریفی از سیاست ملی باید بروشنی تمایز خود را از سیاست جمهوری اسلامی نشان دهد. اگر نه محکوم است که دنباله ان شناخته شود و طبعا نمی تواند سیاست متخذ اپوزیسیون باشد.
اسرائیل و بحران هسته ای
داریوش: اسراییل مشخصاً از این باب برای ما مهم است که: آمریکا و غرب مهمترین زمینهی نزاعی که با ایران دارند که قویترین اجماعهای سیاسی را درست بر مبنای همان علیه ایران ساختهاند، برنامهی هستهای ایران است. در قصهی برنامهی هستهای ایران نقش اسراییل بسیار کلیدی است و این نقش تنها از این باب نیست که اسراییل خود زرادخانهی هستهای دارد بلکه دقیقاً از این باب است که اسراییل نقشی محوری در لابیهای فعال برای اعمال فشار سیاسی روی ایران دارد.
نکته ۴: جواب این موضوع در بیانیه مخالفان فعال جنگ مورد بحث بوده و موضع عمومی فعالانی است که آن را امضا کرده اند. دیدگاه شخصی من این است که بحران هسته ای بازتاب و دنباله طبیعی بن بست داخلی نظام مقدس و تمرکزگرایی و خودمحوری آن است. از نظر من این نظام است که باید مورد خطاب باشد و قبلا این را در مقاله ای که در بی بی سی نوشته ام مفصل توضیح کرده ام (جنگ ناگزیر یا تغییر ناگزیر؟). در عین حال اگر اکبر گنجی برای مهار لابی های اسرائیل در حال فعالیت باشد من حتما از او تقدیر می کنم. اما بعید می دانم که او دراین زمینه فعال بوده باشد یا اصلا نفوذ و تماسی با جناحهای مخالف لابی اسرائیل در آمریکا داشته باشد. حرف او عمدتا برای تخریب فعالان مخالف جنگ است. این را در مقاله خود در بی بی سی نیز به وضوح آورده و تاکید کرده است (+). در مقاله ای هم که من نقد کرده ام او این فعالان را در کنار گروههای تروریست ایرانی جای می دهد (پست قبلی را نگاه کنید). اینها چه ربطی به مهار لابی اسرائیل و کم کردن خطر اسرائیل برای ایران دارد؟
نقد شجاعانه گنجی؟
داریوش: با مضمون کلی نوشتهی گنجی موافقام (ولو بشود در بعضی مصادیق با او چالش کرد) و فکر میکنم نقدی است شجاعانه و صریح به رفتار اپوزیسیون و در آن هیچ جا به جایی اولویتها هم صورت نگرفته است. این سخن را میتوان متوجه هر کسی کرد جز اکبر گنجی که خودش تا پای جان در همان اولویت دفاع از خانه و وطن جنگیده است و سالها زندان و شکنجهی جمهوری اسلامی را چشیده است.
نکته ۵: برای من جالب است که کسی متن نقد مرا به گنجی نادیده بگیرد و به ایرادهای من به او نپردازد اما نتیجه بگیرد که نقدی شجاعانه نوشته است. به نظر داریوش گذاشتن دهها نفر از اپوزیسیون ایران که به روشهای مسالمت آمیز اعتقاد داشته اند و ملتزم بوده اند در کنار گروهی مثل مجاهدین خلق که آنها را جاسوس و تروریست می داند شجاعت است؟ اگر این شجاعت باشد باید معنای کلمه را از این پس تغییر داد. و اگر رفتن به زندان باعث می شود حرف کسی حق باشد خب مسعود رجوی هم زندان رفته است.
درخواست رهبران فلسطینی ها بی اعتبار است؟
داریوش: مغالطهی مهدی دقیقاً همینجاست که میگوید: « گفته اند لطفا در کار ما دخالت نکنید». بله مهدی راست میگوید ولی این سخن مقامات سیاسی فلسطینی است خطاب به دولت جمهوری اسلامی، نه سخن مردم فلسطین با مردم ما! یکسان انگاشتن موضع سیاسی دو نهاد سیاسی در قبال هم و مترادف گرفتن آن با حقوق انسانی افراد، هم خطاست و هم مغالطه در کار بحث.
نکته ۶: مقامات فلسطینی چرا به مقامات جمهوری اسلامی می گویند به ما کاری نداشته باشید؟ زیرا آنها این مقامات را خائن می دانند و می خواهند در سیاست های ملی فلسطینیان دخالت کنند. سخن گنجی وقتی اعتبار دارد که نشان دهد موضع سیاسی او در قبال فلسطینی ها و اسرائیل متفاوت از سیاست جمهوری اسلامی است و گرنه این هشدار خطاب به او و همفکران او هم هست. در عین حال این هشدار برای اپوزیسیون هم که خود را جانشین جمهوری اسلامی می داند مهم است. اپوزیسیون باید نشان دهد که رفتار جمهوری اسلامی را تعقیب نمی کند و سیاست دیگری دارد. از نظر من که پیرو نظر عبدالله نوری هستم در آنچه فلسطینیان و رهبران آنها تصمیم بگیرند ما حق دخالت نداریم و باید آن را تایید کنیم.
ما نخست ایرانی هستیم
داریوش: ما پیش از آنکه اپوزیسیون این کشور یا آن کشور باشیم، انسان هستیم و مسؤولیتی انسانی و اخلاقی داریم در برابر ستمی که به انسان میشود. اگر ما این مسؤولیت را نداشته باشیم هیچ حق نداریم نه از فلسطینیها و نه از سوریها و نه حتی از آمریکا و غرب و تمام نهادهای بینالمللی انتظار داشته باشیم که در برابر ضایع شدن حقوق ما دستی به یاری دراز کنند.
نکته ۷: ما عین همین مشکل را با جمهوری اسلامی داریم. مقامات و پیروان فکری جمهوری اسلامی هم می گویند ما اول از همه مسلمان ایم و باید به اسلام فکر کنیم و به دنیای اسلام. من با چنین دید مشکل بنیادین دارم. من همه چیزم را در ایران و ایرانی بودن تعریف می کنم. ما انسان هستیم اما انسانی ایرانی و زاده و پرورده و دلبسته ایران. ما نقش معینی در سیاست ایران بر عهده داریم که آن را در چارچوب اپوزیسیونی تعریف می کنیم. ما اول از همه در برابر ایران و آنچه در آن می گذرد مسئول ایم. درخواست ما از دیگران هم در چارچوب منافع متقابل است. خواهند می پذیرند نخواهند نمی پذیرند. این یک رفتار اخلاقی نیست. اخلاقی هم هست اما اولا سیاسی است.
اپوزیسیون و مساله در قدرت بودن
داریوش: اینجا مسألهی روابط سیاسی و دیپلماتیک ما با اسراییل نیست که محل بحث است. لذا هیچ وجهی ندارد که در این بحث مهدی بگوید: « تا زمانی که اسرائیل یا عربستان یا روسیه و لبنان یا هر جای دیگر جهان به حقوق مردم ما و منافع ملی ما آسیبی وارد نکرده باشند رابطه ما با آنها حسنه خواهد بود». این عبارت تنها میتواند از زبان کسی گفته شود که یا حاکم سیاسی صاحب قدرت در ایران باشد یا کسی باشد که به همین زودیها خود را در آستانهی تصرف قدرت سیاسی در ایران میبیند. بحث ما منافع ملی ایران است آن هم در گفتار و عمل سیاسی روشنفکران و فعالان سیاسی و این گروه مشخصاً در مقام قدرت نیستند.
نکته ۸: تمایزی اینجا دیده نمی شود که نشان دهد داریوش اپوزیسیون را به رسمیت می شناسد. در قدرت بودن و احتمال به قدرت رسیدن از یک جنس اند. طبیعی است که اپوزیسیون در قدرت نیست اما احتمال به قدرت رسیدن دارد. بنابرین رفتارش سیاسی است و نمونه ای است از رفتاری که اگر به قدرت برسد نشان خواهد داد. بر او نمی توان خرده گرفت که شما که در قدرت نیستی. او به عنوان جانشین قدرت باید رفتار خود را تنظیم کند. برای همین است که من مرتب تکرار می کنم که حیثیت اپوزیسیون بودن غیراز حیثیت روشنفکرانه است که به تاکید خود گنجی مثلا دنبال قدرت نیست. عمل اپوزیسیونی یک عمل سیاسی و ناشی از یک موقعیت سیاسی است. ولو هرگز به قدرت هم نرسد.
ما فلسطینیان ایرانی
داریوش: مهدی درست میگوید که ما هم چند میلیون فلسطینی آواره هستیم و دقیقاً به همین دلیل است که با فلسطینیها و همهی کسانی که حقوق مسلمشان ضایع میشود همدل و همزبان هستیم.
نکته ۹: ما همدلی داریم برای همین باید با اسرائیل خودمان مبارزه کنیم! همدلی ما اما محدوده های خود را دارد. آنها هم دارند. وقتی وارد اردوگاه صبرا و شتیلا می شوی عکس بزرگی از صدام بر سر در اردوگاه آویزان است. دست کم تا سال ۲۰۱۰ که من از آن بازدید کردم آنجا بود. طبیعی است که اینجا همدلی نداریم نه آنها با ما که جنگی هشت ساله را از سر گذراندیم و هزاران جوان مان کشته شد و ثروت ملی مان به باد رفت و نه ما با آنها توافق می کنیم که چون صدام به آنها کمک کرده مورد احترام ما هم باشد. ما منافع ملی مان را با هیچ گروه و کشوری خارج از مرزهای ملی پیوند نمی زنیم.
انترناسیونالیسم ما بعد شوروی
داریوش: بر خلاف مهدی، قبلهی من قبلهای انحصاری نیست. قبلهی ما ایران است ولی در این رو کردن به سوی ایران و دل و جان در گرو آبادانی و سعادت ایران داشتن، ما حق نداریم انسان بودنمان را فراموش کنیم. ما پیش از اینکه اپوزیسیون هر کشوری باشیم، انسان هستیم.
نکته ۱۰: این جهانشهری که داریوش می گوید و این تکیه ای که بر انسان بودن می گذارد طوری که انگار انسان بدون مکان و وطن وجود دارد و یک کلی عمومی و مشرف بر همه هست که آن انسان بلاشرط و بلاقید است این صورت تازه ای از انترناسیونالیسم روسی است. چیزی که در ایدئولوژی جمهوری اسلامی هم منجر به طرد و حذف و سرکوب ملیت و ملی گری شد. من قاطعانه به ایرانی بودن خود و هویت ملی خود اعتقاد دارم. تنها زمانی از آن دست بر می دارم که همه انسانهای دیگر هم حاضر باشند از منافع ملی و محلی خود دست بردارند. این حرف نظر نیست حرف عمل است. عملا غیرممکن است ادمی بدون وطن باشد و تعلقات آن. خاصه در مقام اپوزیسیونی که می خواهد در یک مکان جغرافیایی و سیاسی خاص تغییر حاصل کند. این بدون اعتقاد جازم به ارزش مکانیت ممکن نیست. توجه داریوش را که اهل نظر است به الهیات مکان در آرای پل تیلیش جلب می کنم.
تکلیف و وکالت
داریوش: همچنان این پرسش باقی میماند که «چه باید کرد؟» این اندازه میتوانم بگویم که در هر کاری که باید بکنیم ما حق نداریم از جانب مردم ایران و به نیابت از همهی آنها در مقام قیم و کسی که بهتر از خودِ آنها مصلحتشان را تشخیص میدهد برای آیندهی سیاسی آنها تعیین تکلیف کنیم. هیچ کس به بعضی از همین افراد به اصطلاح «اپوزیسیون ایرانی» این وکالت را نداده است که از جانب تمام ایرانیان سخن بگویند ولو ادعا داشته باشند که سخت دلسوز این ملت هم هستند.
نکته ۱۱: از کسی مثل داریوش که به مغالطات علاقه دارد بعید است این سخن گفتن. این حرف شمشیر دو دم است. اگر کسی به فرد الف وکالت نداده که حرفی بزند به فرد ب هم وکالت نداده که با او مخالفت کند. یعنی که اگر این سخن مغالطی درست می بود هیچ ارزش و معنایی نداشت. چون مثلا همانقدر که در باره مخالفان و منتقدان گنجی و دباشی صادق است در باره خود گنجی و دباشی هم صادق است. واقعیت چیست؟ واقعیت این است که همه ما گروههایی از مردم هستیم که می کوشیم با روشهای مختلف گروه خویش را به مخاطبان وسیعتر عرضه داریم و بر افکار ایشان تاثیر بگذاریم. اگر بحث وکالت هم باشد هنوز وقت اش نرسیده است. وقتی رسید رای مردم است که تعیین خواهد کرد. تا آن زمان وجدان مردم و تمایل آنها به این یا آن گروه است که وجود دارد نه بیش.