زنده باید مردم آنلاین ایران
این که این روزها چطور گذشت بماند برای تاریخ که هستند کسانی که مطلع باشند. فعلا مرا ببخشید که خانوادهای از من و این وادیها بیخبر دارم و عزیزی در بند…
وقتی این پست منتشر میشود یعنی از زمانی که مسافربر مورد نظر قول رسیدنم به منطقهای امن را داده چندین روز گذشته. تضمین نداده که در این مسیر شکار گلوله نشوم که اتقاقا گفته پنجاه پنجاه (امیدوارم که زودتر از این پست به دهکده جهانی برسم) ولی وقتی آگاهانه قدم در مسیری میگذاری که از سرانجامش بیخبری نمیخواهی حرف نگفتهای مانده باشد.
عازمم و برای همین مطلب هم درخواست تأخیر سفر کردم تا برگردم شهر و این شبه وصیتنامه آنلاین را بنویسم. هرلغت کلیدی به ذهنم رسید جمله میسازم و مینویسم بدون رعایت ترتیب و پیوستگی. لطفا بلندی آن را ببخشید که خوب میدانم اهالی وب را با متون بلند بدون تصویر میانهای نیست ولی شاید شاید شاید پست آخر باشد… شاید…
در مدت آنلاین بودنم له یا علیه منافع هیچ شخص حقیقی یا شخصیت حقوقی فعالیتی نکردم و چیزی نگفتم و ننوشتم مگر اینکه خودم معتقد بهشان باشم. هیچ فعالیتی بخاطر وابستگی، وامداری، مصلحت، تعلق خاطر و یا حتی دشمنی با هیچ رفیق، گروه، جریان و سازمانی نبوده که برخلاف اعتقادات خودم باشد. حتی ذکر همچین نکتهی بدیهی عذاب آور است ولی هنوز دو روز از دربدریم نگذشته بود که اولبن شک را مادرم کرد…
زنده بودم آنلاین به یک هدف که در وانفسای بحران هویت و ایدئولوژی و رسانههای دروغگو و بازیهای سیاسی و… آن را تنها راه رسیدن جامعه «بر ساحل سلامت» میدانستم:
حمایت از جریان آزاد اطلاع رسانی
وقتی معلوم نیست چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ، کافی است به اطلاع رسانی مشغول شوی. راجع به هرچیزی که فکرمیکنی به مردم ربط دارد و مربوط به حریم خصوصی کسی نیست، حرف بزنی، بپرسی، زنده پخش کنی، به چالش بکشی… دروغگو پیدا خواهد شد وقتی که سعی کرد صدایت را خفه کند، وقتی سانسورت کرد، وقتی سعی کرد حذفت کند، وقتی شبانه به خانه و خانوادهات حمله کرد…
از اعتقادم به رأی دادن یا ندادن هیچگاه سخن نگفته بودم چه رسد به رنگ آن ولی رأی دادم چون اگر نبود بهار اصلاحات و آزادی مطبوعاتش من همان کیهان خوان کور باقی میماندم. سبز دادم بخاطر کند کردن فیلترینگ اینترنتی که قرار است منبع اطلاع رسانی کودکانی باشد که در این ۴ سال از راهنمائی به دانشگاه خواهند رسید و تاریخشان متفاوت از آن چیزی است که در کتابهایشان نوشته شده.
رأی دادم چون برخلاف کسانی که حتی دولت نهم را هم حاصل تقلب میدانستند معتقد بودم محصول خفقان و سانسور است. این بار هم اگر ۲۴ میلیون رأی نداشت رأیش ۱۲ میلیون هم نبود. آنلاین بودن در فضایی متفاوت از جامعه از یادم نبرد که خیلی از کسانی که نام خانوادگی مشترکی با پدر و مادرم دارند ماشین تقلب نویسی نبودند. انسانهای نازنینی با اطلاعات عمومی بسیار پایین نسبت به علمها، اسمها، جریانها که اگر فقط هر ۴سال یکبار اخبار مملکت برایشان جالب نمیشد و تنها منبع قابل دسترسشان هم رسانه ملی نمایی نبود که جای ارتقای سطح آگاهی مردم دروغ تحویلشان میدهد، مطمئن بودم که نگاهشان به مسائل و تصمیمشان چیزی غیر از این بود.
یادم نمیرود که خیلی از کسانی که رأی دادن را وظیفه شرعی میدانستند نه تنها روحشان از نظر مراجع عظام دینشان خبر نداشت که حتی همچین فتوایی رو توهین به شعورشان نمیدانستند. اگر نبود اینترنت منی که در این انقلاب بزرگ شدم فکر میکردم دین یعنی این چیزی که در کتابهای درسیمان نوشته و عالمش کسانی هستند که تلویزیونمان نشان میدهد.
یادم نمیرود ۴ سال پیش خیلیها بعد از سی سال اولین رأیهاشان را بیخبر به ناشناختهای دادند که در تمام این سالها به فلان جریان، فلان روزنامه و فلان شخص حامیش فحش میدادند و خبر نداشتند این دکتر ناشناخته نماینده همانان است ولی رقیبش را زیادی میشناختند!
اگر روزی دوباره آنلاین شدم حواسم جمع خواهد بود که ملت را به دو دسته سبز و غیر آن تقسیم نکنم که به یکی عشق بورزم و با دیگری دشمنی کنم. اگر بودم مخاطبم دقیقا کسانی خواهند بودند که رایشان سبز نبود ولی خبر از واقعیت تلخ هم نداشتند. کسانی که حتی فیلمهای مستند افشا کننده را ساختگی میدانستند چون باور نمیکردند کسانی به نام دینشان همچین دروغهای بزرگی بگوید. باور نمیکنند که بخاطر قدرت طلبی و برگزاری نمایشی به اسم انتخابات ماههاست سعی در رواج مکتب آنتی تهرانیسم و القای اختلاف بین مردم شهرهای کوچک و بزرگ و تکه پاره کردن ملت دارند.
سی سال از انقلابمان گذشته هنوز اختلافها نه در مورد سلیقه و نحوه سیاستهای اداره کشور است که اتفاقا همه حرفهای خوب و قشنگ قشنگ ولی کلی می زنند. عین هم! همه دروغ را مذموم میدارند و مردم را سالار! ولی مخالفین یا کشته میشوند یا میخواهند به قدرت برسند تا بکشند و از چنارهای ولیعصر آویزان کنند…
حواسم هست که بعد از سی سال هنوز نمیدانیم چه میخواهیم و عامل این وحدت مثل همیشه چیزی است که همه نمیخواهیم. حواسم هست که اگر درد مشترک امروز خیلیها دزدیده شدن آرایشان است درد اصلی همان نبود جریان آزاد اطلاع رسانی است. سانسور و خفقانی که باعث شده ملتی با هدفی مشترک رأیهایی متفاوت داشته باشند.
فرهنگ استبداد زده با از بین رفتن یک نفر و یک میلیون نفر از بین نمیرود. تا اطلاع رسانی نباشد و مردم به عنوان بشر به حقوقشان آشنا نباشند و از توهین به شعورشان بهت زده نشوند بعد از هر انقلابی با نیت خوب حفظ آن مخالفین را قلع و قمع خواهند کرد و از این رو امیدوارم این تجمعات به هیچ براندازی ناگهانی منجر نشود که قبل از هر چیز نیاز به دوره گذار خبر کسب کنی و افزایش آگاهی و وحدت و یکپارچگی نیاز داریم. اگرنه بعد از هر انقلابی بدتر از قبلش خواهد بود!
حواسم هست که اگر امروز خونی به جوش آمده بخاطر زیاد کردن ناگهانی درجه حرارت است اگرنه سالها در برابر آبپز شدن تدریجی بهت زده نبودیم از این همه اجحاف در حق مردم! بهت زده نبودیم از اینکه هیچ کس حق داشتن رسانه ندارد. بهت زده نبودیم از اینکه تلویزیون را باید فقط کسانی داشته باشند که اسلحه دارند. بهت زده نبودیم از اینکه کسی حق چاپ روزنامه ندارد مگر اینکه اسم فلان شخص را با فلان لقب خاص بنویسد. میدانی رادیو حرام بود؟ پخش کنندههای VHS را که دیگر یادت هست؟ ولی بهت زده هستیم از اینکه دیدن هرچیزی که از فرستندهی کودتا ارسال نمیشود ممنوع است؟ یا فقط ناراضی هستیم؟
شاید این بار باید خوشحال باشیم از این که حقمان را خوردند. در جامعهای که خبر رسانی جرم محسوب میشد سختی دسترسی به سایتها و شبکههای خبری باعث میشد که فقط مخاطب خاص خودشان را داشته باشند و تلاش معدود کسانی که وقتی میدیدند مردم به خبر دسترسی ندارند سعی میکردند خبر را ببرند جایی که مردم حضور دارند راه به جایی نمیبرد. حالا ولی دیگر مردم تشنه خبر هستند و برای رسیدن به آن تلاش میکنند تا سدها را بشکنند. حتی رسانهها به قدرت وب دو ایمان آوردند. (گرچه مجبور شدند نامهای دیگری برای حضور انتخاب کنند چون حسابهایشان قبلا توسط همان کسانی که دغدغه خبر داشتند ساخته شده بود ، + ، + ، + ، + ، +)
آرزوی «هر شهروند یک وبلاگنویس» داشتیم حالا دیگر «هر شهروند یک سیتیزن ژورنالیست» شده. گفته بودم اگر بمیرم هم اکانت فرندفیدم را (که در شماره ۹ باقی ماند) پاک نمیکنم چون حاوی گزارشات زنده و مصوری است که هیچ نسخه دیگری از آنها موجود نیست. پاک نکردم! مخصوصا بخاطر آن یکی در روز انتخابات که روزنامه سپاه دربارهاش نوشته بود وقتی سربازان گمنام به قصد ضربه زدن به مرکز سازماندهی آشوبها وارد آن شدند عامل کشورهای بیگانه با فرستنده ماهوارهای اقدام به پخش مستقیم آن در شبکههای بیگانه کرد. یک اپلیکیشن ساده موبایل بود!
جریان از این قرار بود که ستاد موسوی هیچ رسانهای نداشت و با قطع شدن پیامکها عملا ابزاری جز اینترنت برای ارتباط با مردم نداشتند من هم که طی این سالها هر دعوت به سخنرانی یا پیشنهاد صدور کارت خبرنگاری را برای برملا نشدن هویتم رد میکردم نتوانستم از نقش تاریخی که «وب دو» میتوانست در پیروزی موج سبز داشته باشد بگذرم. وقتی چند شب قبل از انتخابات به جرم عکاسی در خیابان توسط هشت تریل سوار ربوده شدم و ته کوچه خلوتی تا میخوردنم کتکم زدند و تجهیزات عکاسیام را به سرقت بردند (لطفا دوستانی که در جریانند بقیه را مطلع کنند) توئیت کرده بودم با دوربین موبایل هم که شده باز هم گزارش تصویری تهیه میکنم ولی تصورش رو هم نمیکردم که به این زودی دوباره زیارتشان کنم و با خبر کردن عالم انتقامم را بگیرم! این برملا شدن هویت البته تا به اینجای کار بسیار گران تمام شد (به قیمت آوارگی) چون بر خلاف انتظار روزهای پس از انتخابات بسیار تلختر از روزهای قبلش شد.
لطفا به مسؤلان فرندفید ایمیل بزنید و ضمن تشکر از همکاری بخواهید که اکانت مرا دوباره در دسترس قرار دهند. وقتی قرار باشد برای دوباره آنلاین شدن به قیمت جانم ریسک کنم دیگر جای این ملاحظات امنیتی نیست. قسمت نبود که عدد میان اسمم دو رقمی شود چون فیلترینگ این بار عروسی از مرگ دست جمعی بود.
از همه کسانی که این مدت از من بیخبر بودند و احیانا نگران عذرخواهی میکنم و امیدوارم شرایط را درک کنند. همین ناسپاسی را هم با مخالفت شدید کسانی که در این مدت حافظ جانم بودند انجام دادم به شرط منتشر شدن در روزهای آینده. ولی بیشتر از این توان آفلاین ماندن و متواری بودن نیست. نمیدانم آن سوی مرزها چه خبر است (امیدوارم برای مسافران غیرقانونی اینترنت در دسترس باشد و استفاده از آن جرم نباشد!) ولی نوشتم که هیچ فریاد ایستی را نشنوم. یا عبور میکنم و دوباره آنلاین می شوم یا برای همیشه آفلاین میشوم. اگرنه این برزخ فرار و زندگی بدور از رسانه فرقی با مرگ ندارد.
زنده باد بالاترین ، زنده باد توئیتر ، زنده باد فرندفید ، زنده باد فیس بوک
زنده باد مردم آنلاین!
نوشته ای درخشان و بی نظیر از ادبیات جنبش ۲۲ خرداد. برگرفته از وحید آنلاین