باید یه ادای دینی بکنم به این سایت
شیوا: فریاد بی صدا. من تقریبا مرتب سایتش رو می خونم واز زبان و بیانش خوشم میاد. گرچه گاه روده درازی می کنه و باید آدم تیز از سر مطالب بگذره تا ببینه حرف حسابش چیه ولی کلا آدم باهوش و نویسنده قابلیه هر کی هست یا هر جمعی که هستند. برای من که در خارج از کشور زندگی می کنم خواندن مطالبش با کنجکاوی هم همراهه که ببینم زنهای ما کجا هستند و تا کجاها رو فتح کرده اند
این به معنای قبول هر چه شیوا می نویسه نیست ولی بی باکی و صراحت و صمیمیتش برای من جذابیت داره و علنی کردن این دنیای معمولا پنهان در روابط و گفتارهای خصوصی و کاملا دوستانه. شاید برای همین هم هست که من هم با او احساس دوستی و نزدیکی می کنم.
امروز که مطلبش رو در باره سه شنبه نحس می خوندم فکر کردم که گاه گفتن از جزئیات معمولی زندگی که ما رو خوشحال می کنه یا آزار میده چقدر انسانی و خواندنی می تونه باشه. کار شیوا البته ادبیات نیست ولی نزدیک به کاری است که داستان نویس ها می کنند: بیان جزء به جزء زندگی. برعکس کار شاعرها که در عالمی دیگرند که به این معنی عالم جزئیات نیست.
مقایسه ای میان او و سبک بیانش با آنها که برایش پیغام می گذارند در عین حال نشون میده که او چندان هم دوستان هم قد و قواره خودش نداره. حیف!
دنیای شیوا بکلی از ادا اطوار و چیزی بودن و چیز دیگری نمودن جداست.
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و