برنارد لوئیس به ما اهالی خاورمیانه توصیه می کند که راه آزادی را بپیماییم وگرنه “خودکشی با بمب به استعاره گویایی برای این منطقه تبدیل می شود.”
او در مقاله ای با نام “چه خطا رفت؟” که سعید ترجمه کرده و در وبلاگش( فل سفه) گذاشته تحلیلی از عقب افتادگی ما مردم خاورمیانه به دست می دهد و به ما توصیه می کند که غصه خوری و حس قربانی شدگی را کنار بگذاریم، اختلاف هایمان را فیصله دهیم و استعدادها و منابع خود را در مجاهده ای خلاق و مشترک جمع کنیم تا باز خاورمیانه را مرکز عمده تمدن سازیم.
چشم خیلی هم ممنون!
ولی جنابشان در تحلیل مثلا عالمانه خود مرتب به بحث های نظری و سرکوفت زدن به مسلمانان پرداخته است و واقعیت های دیروز و امروز منطقه را انگار ندیده و یا نخواسته ببیند.
لوئیس ما را شماتت می کند که به نفت تکیه کرده ایم ولی نمی گوید که این ناشی از تصمیم قدرتهای جهانی و به خواست و ادامه حمایت ها و یا فشارهای آنها بوده است و گرنه ما پیش از نفت قرنها زیسته بودیم و نفت نقشی در سیاست و اقتصاد ما نداشت. همین امروز هم خاورمیانه برای نفت مورد توجه قدرتهای خارجی است. ظریفی می گفت اگر افغانستان هم نفت داشت به جای حامد کرزی و والیان سرکش آنجا این خود آمریکایی ها بودند که مثل عراق در آن حکومت را به دست می گرفتند.
این هم که لوئیس می گوید بمب گذاری انتحاری استعاره ای از آینده ماست باز دیدن نیمی از واقعیت است. کسی نمی پرسد چرا یک پسر جوان و این اواخر دختران جوان به جایی می رسند که جز با قربانی کردن خود نمی توانند از آنچه بر سرشان می رود پرده بردارند.
اگر اجحاف اسرائیل و تخریب هر روزه خانه های فلسطینیان نباشد و اسرائیل از اشغال و تحقیر روزمره مردم فلسطینی دست بردارد و شهرک های یهودی نشین را در داخل خاک و سرزمین فلسطینیان به زور اسلحه بر پا نسازد حملات انتحاری هم نخواهد بود تا لوئیس بتواند بگوید آینده ما مثل سرنوشت این بمب گذاران است.
به طور کلی، به نظر من مسخره است که برنارد لوئیس به ما بگوید چه کنیم. این همانقدر مسخره است که ما برای غربی ها نسخه بپیچیم و حل المسائل بنویسیم.
ولی چنین پیداست که ما مردم خاورمیانه از جمله در ایران فکر می کنیم که غربی ما را بهتر می فهمد و بهتر تحلیل می کند و کمابیش چشم به دست و دهان غربی دوخته ایم.
لوئیس مشکل ما را در نبود آزادی می بیند. من مشکل را در خود-کم-بینی می بینم. اما چه می توان کرد که حتی وقتی هم این خود-کم-بینی را پس از مجاهده های بسیار کنار می گذاریم به واقع بینی نمی رسیم بلکه دچار خود-بزرگ-بینی می شویم و مشکلات خود را نشناخته و حل ناکرده مدعی حل مسائل جهانی می شویم.
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و