نه!
هیچ کس نمی آید
هیچ کس که بر لبانش عطر خنده صبح باشد
اینجا
هر دعوتی به عشق
چونان شهابی در دل سیاه تاریکی
به یاس دیرین آسمان می پیوندد.
خوابها آشفته اند
ای معبران عزیز!
حدیثی بازگویید.
ای پناههای اساطیری
مرا از خوابهای آرامشی نصیب دهید
که تعبیر اولین بهار زمین
با آنهاست.
ای جان سوخته!
استغاثه تو
تپیدن نبض خیس باران بود
اینک
بارش
سنگریزه های
ابابیلی
اجابت خدایان خفته است.
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و