نه!
هیچ کس نمی آید
هیچ کس که بر لبانش عطر خنده صبح باشد
اینجا
هر دعوتی به عشق
چونان شهابی در دل سیاه تاریکی
به یاس دیرین آسمان می پیوندد.
خوابها آشفته اند
ای معبران عزیز!
حدیثی بازگویید.
ای پناههای اساطیری
مرا از خوابهای آرامشی نصیب دهید
که تعبیر اولین بهار زمین
با آنهاست.
ای جان سوخته!
استغاثه تو
تپیدن نبض خیس باران بود
اینک
بارش
سنگریزه های
ابابیلی
اجابت خدایان خفته است.
هذا فراق بیننا و بینکم
هر چه می گذرد می بینیم شکاف بین ملت و روحانیت معظم بیشتر می شود. طوری که دیگر رفوشدنی نیست. راه ما سوا ست. داریم