ما بیشتر از آنکه فکر کنیم چپ هستیم

به بهانه گذشت صدسال از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ اگر مفاهیم و آرمان های اساسی قرن بیستم را دموکراسی، ناسیونالیسم، تجدد و مواجهه با سنت بدانیم کارنامه چپ چه کمکی به پیشبرد این آرمان ها و تعمیق این مفاهیم در ایران کرده است؟ پاسخ من این است که چپ دموکراسی را به معنای خاص خود دنبال می کرده، با ناسیونالیسم و اندیشه ملی بیهوده جنگیده، تجدد را تا مرز ضدیت با تجدد توسعه داده و با سنت چونان اشیاء بیهده ای که باید در اجاق سوزاند، برخورد کرده است. مدتها قبل از اینکه آمریکا محور دموکراسی سازی در ایران و کشورهای

دانشگاه و پاسداران سنت عتیقه‌مانی در علم و عقل

در دانشگاه چه خبر است؟ چرا دنیا دستخوش تحول است و در این یکی دو دهه زیر و رو شده است اما دانشگاه در ایران از جایش تکان که نمی خورد هیچ عقبگرد می کند؟ چرا دانشگاه در ولایت ما اینقدر دست و پا چلفتی است؟ چرا چشم اش را به روی تحولات بسته است؟ چرا اختیارش دست مشتی بوروکرات دولتی یا نشانده دولت است که نمونه بی خردی و دوری از فرهنگ و علم و تحقیق اند؟ گفتگوی داوود فیرحی درباره اسلامی سازی درسهای علوم سیاسی در ایران که تازگی آخرین ویراست اش موسوم به “ویراست ۹۶” منتشرشده بسیار

دکتر ژیواگو؛ عشق و سیاست

به دعوت نوشی خانم عزیز که از پیشکسوت های وبلاگستان است قرار شد امروز که ۱۳ مرداد است یادی از عاشقانه ها بکنیم. چرا امروز؟ به خاطر اینکه امروز همان روزی است که سعید در دایی جان ناپلئون عاشق می شود.  یک روز خاص در ادبیات ایران که با ذکر تاریخ و ساعت دقیق کسی از آغاز عشق خود می گوید. روزی که می تواند روز عشق باشد. دایی جان البته داستان عشق نیست. بیشتر داستان سیاست است. اما کدام سیاست است که به عشق پیوند نخورده باشد؟ دایی جان نگاه جوانان عاشق به بازی سیاست بزرگترهایی است که بر

چه باید کرد؟

گروههای کوچک نیک خواهی شریعتی می دانست که آن شور و ایمان را که منظور داشت و مبعوث می خواست، نمی توان یکباره در همه جامعه پدید آورد و همه را به یکباره برانگیخت. پس راه آن را نشان می داد: ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر. این شعار محوری شریعتی بود. هدف اش تربیت گروههای کوچک اما همبسته ای بود که در راه خیر عمومی ثابت قدم باشند. او این سنت تاریخی را خوب می شناخت که همه جریانهای بزرگ در تاریخ از خانه ای و محفلی و جمعی کوچک آغاز شده اند. پس اگر نمی توان آب دریا

شریعتی و مکتب تلفیق

مکتب تلفیق هنر شریعتی آن بود که درست در میانه روایتهای مختلف به گره زدن آنها پرداخت یعنی کار شریعتی عمدتا در تلفیق هنرمندانه و جسورانه روایتهای بانفوذ در جامعه ما بوده است. و یعنی یک روایت را جانشین همه روایتها نکرده است. بلکه یک روایت جامع پدید آورده است که بالاترین مطلوبیت و اعتبار را داشته است. و این هنر قدیم ایرانی است که در دوره اشکانی رستم ایرانی و هرکول یونانی را با هم جمع زد و در مانویت تدوینی از ادیان عصر به وجود آورد و در عرفان ما اسلام و زرتشت و بودا و مانی را

راه شریعتی تعطیل دنباله روی است

از خودباختگی در مقابل غرب تا خودیافتگی شریعتی معتقد است که هر جامعه ای باید بر اساس تاریخ و فرهنگ خود نو شود، متجدد شود (مفهوم بازگشت به خویش او در اساس تلاش برای درک همین «خود» است). او با نظر و عمل خود و کشف حقیقت های تازه هم نشان داد که معنای این نوشدن، اصلاح، روشنفکری و تجدد چیست و هم کاری را که نسل او باید می کرد تمام کرد و به نتیجه رساند. منش او و منطق او ضدیت با دنباله روی بود. چیزی که در دوره او ارزش حاکم بود. شبیه شدن به غربی مرکز

حقیقت در خدمت رهایی نباشد حقیقت نیست

بلاغت نوشتار همه هنرهای شریعتی با قدرت او در زبان فارسی گره خورده است. او بخوبی می داند که رهبران فکری و معنوی در سراسر تاریخ از هر مذهب و آیین که بوده اند در اوج قدرت زبانی قوم خود قرار داشته اند. آنها قادر بوده اند بدیع و موجز و موثر سخن بگویند و سخن آنها تنه به تنه شعر می زده است و بالاترین هنر زبانی شمرده می شده است. شریعتی یکی از بهترین نثرنویسان فارسی است و زبان او سرشار از آفرینندگی شاعرانه است و دقت های بیانی اش برای استخراج بیشترین معنی از کوتاهترین تعبیرها، در

شریعتی از دعوت‌اش چیزی برای خود نمی‌خواست

اسوه های انگیزه بخش شریعتی به غریزه و شهود و نیز بر اساس فکر و تجربه و تامل در امرهای برانگیزاننده اجتماعی این نکته را دریافته بود که آدمها برای حرکت به الگو و اسوه و نمونه عالی و متعالی نیاز دارند. و این الگوها را ارائه می کرد. از این منظر کار او اساسا معرفی الگو و اسوه بود. از علی و ابوذر و حسین و فاطمه و زینب و حر ریاحی تا اقبال و ماسینیون و سلمان و محبوبه متحدین. او هر شخصیت درخشان تاریخ اسلام و تاریخ شخصی زندگی خود را که یافت برجسته ساخت و چون

امروز از شریعتی چه می‌توان آموخت؟

حتی اگر با شریعتی مخالف باشیم باز هم نیازمندیم دست کم یک مساله را درباره او برای خود روشن کنیم: او چطور به بسیج عمومی توفیق یافت؟ چطور در دل هزاران هزار آدمی که او را ندیده بودند راه یافت؟ چه کرد که پیام اش چنین گسترده پذیرفته شد و بسیاری را مرید و پیرو خود ساخت؟ شریعتی سرمایه بزرگی است برای همه ما از موافق و مخالف. مثل دیگر سرمایه هایی که در فرهنگ و تاریخ خود داریم. موافقت یا مخالفت مساله اول در برخورد ما با این سرمایه ها نیست. مساله اول اعتنا به آنها چونان سرمایه معنوی

جایزه کتاب سال و تدبیرهای زمین مانده

جایزه کتاب سال با همه مشکلاتی که داشته و دارد و ملاحظاتی که در دادن جوایز و برجسته ساختن کتابها و نادیده گرفتن کتابهایی دیگر دارد، یک اتفاق مهم در حوزه کتاب در ایران است. فهرست کتابهای برنده حاوی شماری از گنجینه های تحقیقی و تالیفی فارسی است. از جمله کتاب گرانقدر فهرست ترجمه های فارسی (شماره ۱ در فهرست برگزیدگان: فهرست کتابهای فارسی شده چاپی) که کاری کم شناخته اما بسیار پراهمیت است و با زحمت بسیار تولید شده است. آقای رئیس جمهور در مراسم اعلام جوایز گفته است «بی‌تردید کتاب می‌تواند یکی از شاخص‌های رشد جامعه در بخش‌های

ما همان ایم که به یاد می آوریم؛ فروغ و ما و انقلاب ما

من به این حکمت قدیمی، که دکتر شریعتی در دوره‌ی ما زنده کرد، قائل ام که روشنفکران و اصحاب کلام در دنیای امروز همان مقام پیامبران باستانی را دارند. کارشان بعثت عقول است و عاطفه‌ها. روشنفکر، یا هر اسمی که به اصحاب کلام بدهید، نه از اسم که از نقش‌اش شناخته می‌شود: قادر است در اذهان نفوذ کند، خردها را برآشوبد، عواطف را به غلیان آرد، و ما را گامی فراپیش برد. در این «یاد»داشت کوتاه می‌خواهم به چند سؤال ساده پاسخ دهم که محور همه‌ی آن‌ها «یاد» است. بحث اصلی من بر این پایه است که، ما تا وقتی

آزادی اندیشه؛ پرمحتوا اما آماتوری

آزادی اندیشه شماره سوم دی ماه ۱۳۹۵ این شماره را می توانید به رایگان از این لینک دریافت کنید. این مجله حاصل تلاش گروهی از روشنفکران و فعالان فرهنگی است که می خواهند تریبونی برای آرای نو در حوزه علوم انسانی و اجتماعی داشته باشند. در شورای تحریریه آن هم روشنفکران دینی و هم روشنفکران سکولار حضور دارند. مجله به سردبیری کاظم کردوانی منتشر می شود. نام اعضای تحریریه و مشاوران مجله را می توانید در صفحات آغازین لینک بالا ببینید. مجله آزادی اندیشه از نظر محتوا خوب و پرمایه است. در این شماره مثلا مقاله ای که به سینمای

کلیشه‌های آسیب‌رسان در دعوت به کتابخوانی

سایت دویچه وله گزارشی منتشر کرده با این تم اصلی که اگر کمتر در شبکه های اجتماعی بچرخید و وقت تان را برای کتابخوانی ذخیره کنید می توانید به صرف تقریبا یک ساعت و نیم در روز ۲۰۰ کتاب در سال بخوانید! محاسبه دویچه وله که از یک کارآفرین چینی نقل شده اینطور است: «هر کسی به طور میانگین در هر دقیقه می‌تواند ۲۰۰ تا ۴۰۰ کلمه بخواند. محتوای کتاب‌ها به طور میانگین ۵۰ هزار کلمه است. بنا بر این اگر سالانه ۲۰۰ کتاب بخوانید، یعنی در واقع ۱۰ میلیون کلمه خوانده‌اید. ۱۰ میلیون را که بر ۴۰۰ کلمه در

آیا مردم در آتش سوزی پلاسکو مقصرند؟ – بگومگویی با محمدرضا نیکفر

محمدرضا نیکفر فلسفه دان و مدرس شناخته فلسفه سیاسی و سردبیر یک رسانه است و از نظر تعلقات فکری به جریان چپ دلبسته است. یادداشتی در این روزها به مناسبت آتش سوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو منتشر کرده است که آماج اصلی اش نشان دادن سهم مردم در این حادثه است. من با چند گزاره از یادداشت او موافق ام ولی با بسیاری از آنچه او نوشته و حکم کرده مخالف ام. در این یادداشت مروری می کنم بر آنچه نیکفر نوشته است تا نشان دهم چرا نمی توان مردم را مقصر کرد و چرا این شیوه از تحلیل راهی

ایده رسول جعفریان برای ترویج کتاب؛ با شکر و هم شکایت

رسول جعفریان رئیس پیشین کتابخانه مجلس شورا و از آخوندهای باسواد و پرکار و پرکتاب و کتابدوست است. خدمات زیادی هم در دوره ریاست اش بر کتابخانه مجلس کرده است از جمله دیجیتال سازی بسیاری از منابع دور از دسترس عموم. علاقه غریبی به این دیجیتال سازی دارد که در جای خود بسیار مستحسن است. اما در مطلبی که در کانال تلگرام اش منتشر کرده مدعی است که ترویج کتاب نباید کرد و این ملت کتابخوان نیست و حرفهایی که به غر بیشتر شبیه است تا نظر آدمی اهل حرفه و اهل کتاب و دانشور. عنوان مطلب جعفریان هم تهاجمی

پوران فرخزاد؛ صدای دوستی و مهر

پوران فرخزاد را هرگز ندیدم. اما بارها با او صحبت داشتم. کار در رادیو اینطوری است. بسیاری را با صدا می شناسی. آهنگ صدا حالتهای بسیاری را منتقل می کند. نداشتن حضور و دیدار چهره به چهره همه توجه را به صدا می بخشد. بسیار وقتها نخست آدمها را شنیده ام بعد دیده ام. بسیارتر وقت ها هم آنها را هرگز ندیده ام. فقط شنیده ام. از این لحاظ پوران فرخزاد برای من مثل فروغ فرخزاد بود. هیچکدام را ندیده بودم. اما با آنها آشنا بودم. صدایشان را می شناختم. صدایشان در گوشم بود و هست. آشنایی من با پوران

حقوق شهروندی؛ سوپرمتن به جای سوپرمن

درباره حقوق شهروندی مقالات متعددی منتشر شده است. زاویه دید اصلی در این مقالات این است که این قانون چرا تضمین عملی ندارد. یادداشت زیر پاسخی به این سوال است و به کوتاهی قرار است روشن کند که چه رمزی در این عاطل و باطل ماندن اساسی ترین حقوق ما وجود دارد. برخی نکته ها باید گسترش یابد تا احیانا روشنتر شود یا حق مطلب بدرستی گزارده شود. ولی همین حالا هم این یادداشت دراز است. گرچه اندیشیدن به قانون که محور این بحث است به درازی یک تاریخ ۱۵۰ ساله است برای ما و هنوز هم باید در آن

سیر حکمت جامعه مدنی

خب این کتاب مستطاب جامعه مدنی بالاخره منتشر شد. آن هم در چه ایامی! بی دل و دماغی! از سفر مراکش که برگشتم سرماخورده بودم و آن ده دقیقه نزدیک به فرود هواپیما بدترین تجربه سفرهایم بود. نفس ام بالا نمی آمد از بس سرفه می کردم و حال بد داشتم. بعد هم که رسیدیم خانه یک هفته افتان و خیزان تا یک شب بیخوابی با سرفه های عجیب. بالاخره فردایش دکتر قبول کرد که آنتی بیوتیک تجویز کند. اینجا خیلی سخت از این جنس ها دست بیمار می دهند. مدتها بود چنین خسته نبودم و خود را نیازمند بستر

فروختن طاهره صفارزاده به ۸۰ میلیون تومان

شوکه شدم خواندم که طاهره صفارزاده را از قبرش جابجا کرده اند یا دقیق تر گور به گور کرده اند؛ برای ۸۰ میلیون تومان! اتفاقی که سال پیش افتاده و من امروز دانستم. شاید شما هم مثل من نمی دانستید. و اگر می دانستید و می دانستند چرا کسی حرفی نزد اعتراضی نکرد؟ آیا عادی شده است این بی مرامی ها؟ طاهره صفارزاده تازه کسی بود که این نظام ولایی قبول اش داشت. البته برای او مهم نبود. ولی در هر صورت این نظام خاک بر سری به او احترام داشت. و البته احترام نظام خاک بر سری همین مقدار