Search
Close this search box.

چه باید کرد؟

گروههای کوچک نیک خواهی
شریعتی می دانست که آن شور و ایمان را که منظور داشت و مبعوث می خواست، نمی توان یکباره در همه جامعه پدید آورد و همه را به یکباره برانگیخت. پس راه آن را نشان می داد: ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر. این شعار محوری شریعتی بود. هدف اش تربیت گروههای کوچک اما همبسته ای بود که در راه خیر عمومی ثابت قدم باشند. او این سنت تاریخی را خوب می شناخت که همه جریانهای بزرگ در تاریخ از خانه ای و محفلی و جمعی کوچک آغاز شده اند. پس اگر نمی توان آب دریا را کشید باید که گروههای تشنه را تقویت کرد. باید چشمه های کوچک ایجاد کرد. باید رودهای کوچک را راه انداخت. مسیر همه اینها دریا خواهد بود. این قطره های شور و شعور و ایمان بتدریج جمع می شوند و دریا می شوند.

از اینجا ست که می توان گفت شریعتی به بومی ترین استنباط از اهمیت مرکزهای کوچک و بزرگ دست یافته بود. او در گفتمان اجتماعی خود پایه ای متین برای کار گروهی یافته و شناخته و ترویج کرده است. پایه ای که هم ریشه در قرآن دارد و هم با عقل سلیم و سکولار قابل فهم است. و اگر تاریخ خود را از این منظر روایت کنیم تاریخ گروههای کوچک و پرتکاپو خواهد بود و مرکزها و نهادهای موثر. شریعتی خود نیز چنین است. او فرد نیست. نام او با نام جمع های پرتکاپوی دوره به هم گره خورده است. چنانکه نام او با نام حسینه ارشاد گره خورده است. او با گفتار و رفتار اجتماعی خود به ما می گوید مرکزها را دریابید! گروههای کوچک خود را تشکیل دهید! از کوچکی گروه و قلت افراد واهمه نکنید. همه کارهای بزرگ از گروههای کوچک آغاز می شود.

میراث شریعتی
اکنون می توانیم یکبار دیگر آن سوال مقدر را بپرسیم که آیا ما به شریعتی دیروز و امثال او در امروز و آینده خود نیازمندیم؟ مگر جامعه امروز ما همان مختصات جامعه آن روز را دارد که شریعتی در آن می زیست و می توانست با کلام خود مخاطبان آشنا و ناآشنای خویش را برانگیزاند و به اقدام وادارد؟

یک جواب این است که نه! من که از مشتاقان درس و بحث ها و سخنرانی های دکتر سروش بودم حتی همان سالهای بعد از انقلاب هم که سروش در اوج بود می فهمیدم که دوره سخنرانی برای هدایت خلق تمام شده است. با خود فکر می کردم دکتر سروش از طریق سخنرانی نخواهد توانست کار شریعتی را ادامه دهد. پس روشن است که اگر فضا پس از انقلاب دیگر شده بود امروز نزدیک به ۴۰ سال پس از انقلاب بعید است که بتوان با سخنرانی به همان هدفی دست یافت که شریعتی به آن رسید. سخنرانی در آن روزگار بهترین امکان شریعتی بود – عصر او اصلا عصر سخنرانی و خطابه های انقلابی بود در سراسر جهان – و او از آن به بهترین صورت استفاده کرد. او هم کلاس درس اش را به سخنرانی اختصاص می داد و هم وقتی وارد حسینیه ارشاد شد از تمام ظرفیت هایی که حسینیه در اختیار او گذاشت بهره برد. در روزگار ما باید بر امکانات متناسب برای مخاطب امروز تکیه کرد. و طبعا این نیاز دارد که امکانات را بشناسیم و درک درستی از آنها به دست آورده باشیم.

اما مساله فقط این نیست. اگر جامعه ما با سخنرانی هم هدایت شدنی می بود، دیگر با یک سخنران و حرفها و نظرات او هدایت شدنی نیست و نخواهد بود. جامعه ایران دیگر همان نیست که شریعتی در محاجه با چپ ها بیان می کرد. او می گفت اگر به میان مردم روستا (اکثریت آن زمان ایران) بروید و آنها بدانند از قلعه مارکس می آیید به شما گوش نخواهند کرد اما من اگر به میان آنها بروم می توانم برای قیام در راه حسین آنها را بسیج کنم (رهنما، ۱۹۰). این جامعه از نظر جمعیت، از نظر توزیع جمعیت میان شهر و روستا، از نظر حضور زنان در تکاپوی اجتماعی، از نظر دسترسی به منابع اطلاعات، و البته به خاطر تجربه گران و پرهزینه انقلاب اسلامی دیگر همان جامعه دهه ۵۰ شمسی نیست. پس آیا به شریعتی باز هم نیازمند است؟

پاسخ من این است که آری! همانطور که به دهها شخصیت دیگر خود نیاز داریم که نه فقط ۴۰ سال که صد سال و دوصد سال و هشتصد سال و هزار سال و بیشتر از دوره آنها گذشته است. زمانه ما زمانه آنها نیست اما این به معنای بی نیازی ما از ایشان هم نیست. شریعتی ها سرمایه های فرهنگ و معنویت و اندیشه و معدن حل مسائل ما هستند. مهم نیست که بزرگمهر حکیم یا یحیی برمکی یا قابوس وشمگیر یا فردوسی و سعدی و مولانا و نصیرالدین طوسی و حافظ و ملاصدرا از زمانه ما بسیار دورند و زمانه ایشان بسیار با ما متفاوت بوده است. چنانکه مهم نیست اگر عصر ما عصر مشروطه نیست یا دوره نهضت ملی مصدق نیست. زنان و مردانی که تاریخ ما را و هویت ما را ساخته اند و نیز در دو سده اخیر به مسائل ایران اندیشیده اند و هویت معاصر ما را شکل داده اند از هر قوم و قبیله فکری که بوده باشند سرمایه های پایان ناپذیر ما هستند. آنها که برای ایران و فرهنگ ایرانی اندیشیده اند همواره با ایران و مسائل آن زنده اند. هر کدام از آنها قدمی برداشته و نشانه ای در زندگی و فکر و فرهنگ ما به جای گذاشته است. روشهای کار و زندگی و چاره گری آنها برای مسائل ما همیشه محل تامل و بحث و یادگیری و ارجاع هست و خواهد بود. آنان معالم الطریق اند. درست است که در گذشته زیسته اند اما آینده را هم رقم زده اند. خطا ست اگر فکر کنیم آنها را باید در گذشته دفن کرد. این روش خردمندانه ای برای شناخت و قدرشناسی و آموختن از خادمان ایران و تمدن آن نیست.

معالم الطریق، راهنمای شناخت از خویشتن
هر روزنامه جدی در کشورهای غربی را که باز کنی و هر مجله ای را که مدتی بخوانی و دنبال کنی می بینی که به معالم الطریق فرهنگ خود و فرهنگ اروپا و آمریکا مرتب باز می گردند. هر ساله صدها مقاله و یادداشت و کتاب و جستار تازه در باره شخصیت های موثر فرهنگ و ادب و تاریخ و سیاست غرب نوشته می شود. کسی آنها را به تاریخ نمی سپارد. بلکه شناخت تاریخ بزرگان یک سرزمین یک امر جاری و پیوسته و دایمی است. فراتر از آن، باید بگوییم که شمایل های تاریخی اند که به تحقیق و تامل معنا و میدان می دهند. تحقیق و شناخت تاریخی و فرهنگی و علمی به یک معنا پیوستن به بزرگان فرهنگ در هر کشور است و ایستادن در کنار آنها و کسب هویت و تداوم حضور تاریخی با آنها. کسی که در زبان انگلیسی بخواهد رساله ای ماندگار بنویسید باید از میان صف طولانی چهره های ماندگار آمریکا و بریتانیا مثلا کسی و کسانی را انتخاب کند و درباره آرای ایشان بنویسد و تامل کند و حرف و نظر آنان را نقد و بررسی کند و یاد ایشان را با کار خود و در زندگی خود بزرگ دارد. چنانکه اگر در فارسی کسی رساله ای جاندار و بامعنا و گره گشا در باره حافظ بنویسد تا حافظ هست رساله او هم خواهد بود و محل مراجعه است. صدها کتاب و تحقیق که در باره مصدق نوشته شده است بخوبی نشان می دهد که این مرد ستونی از ستون های فرهنگ و تاریخ و سیاست ما ست. این چهره ها را نمی توان نادیده انگاشت و اگر کسی چنین خطایی کند خیلی زود خودش به باد فراموشی سپرده خواهد شد. این طبیعت تاریخ و جامعه است که در پیوستگی می زید و ادامه می یابد. روشنفکری که تصور کند هر بار باید تاریخ ما را صفر کند و از نو تاریخ بسازد چیزی از تاریخ و جامعه و فرهنگ نمی داند.

جامعه ما امروز دیگر شده است. منابع اتوریته فرهنگی در آن متکثر است. اما همچنان مساله ما مساله ایران است. مساله پروردن شخصیت های نیرومندی است که به وطن و فرهنگ و زبان و تاریخ آن خدمت کنند. از این منظر، ما نه تنها به شریعتی نیازمندیم و مداوما باید به او بازگردیم و او را بازشناسیم و بازخوانیم که باید بر الگوی شخصیت و روش او خود و جوانان خویش را بپروریم. شریعتی گنجی پایان ناپذیر است که ما هنوز از او بسیار کم می دانیم زیرا حجاب های معاصربودن مانع نیک نظر کردن ما در کار و بار او می شود. اما اکنون از یک فاصله ۴۰ ساله از دوره حیات او می توان به بازاندیشی در روش و آثار او آغاز کرد. این معدنی است که هنوز دُر و گوهر بسیار دارد. تنها باید با پای شوق حرکت کرد و با مرام عزت و قدرشناسی به او نگریست و با مهر با او همسخن شد و شاگردانه در مکتب او زانو زد. هیچ درسی و عبرتی بدون شوق و مهر و حرمت استاد آموخته نمی شود. و شریعتی اوستاد اوستادان زمانه ما ست.

بخش های پیشین:
امروز از شریعتی چه می توان آموخت؟
شریعتی از دعوت اش چیزی برای خود نمی خواست
حقیقت در خدمت رهایی نباشد حقیقت نیست
راه شریعتی تعطیل دنباله روی است
شریعتی و مکتب تلفیق

منابع:
عبدالمجید رشیدپور، “راه بهتر زیستن – عقده حقارت”، مکتب اسلام، از آذر ۱۳۴۵ تا آبان ۱۳۴۶ در ۱۲ شماره.
حسین رفیعی، “شریعتی و منتقدانش” در: شریعتی روشنفکر ناشناخته، مجموعه مقالات، به کوشش مرتضی کاظمیان، تهران: قلم، ۱۳۸۶.
علی رهنما، مسلمانی در جستجوی ناکجاآباد، زندگینامه سیاسی علی شریعتی، ترجمه کیومرث قرقلو، تهران: گام نو، چ۲، ۱۳۸۱.
علی شریعتی، خودآگاهی و استحمار، برگرفته از مجموعه آثار ۲۰ (چه باید کرد؟)، سایت خانه شریعتی، ۱۳۸۰:
http://nimeharf.com/books/Khod-Agahi-va-Estehmar.pdf
علی شریعتی، گفتگوهای تنهایی، مجموعه آثار ۳۳، ویرایش ۲، سایت خانه شریعتی، ۱۳۹۰:
http://nimeharf.com/books/gofteguhaye-tanhayi-eni1.pdf
علی شریعتی، بازشناسی هویت ایرانی اسلامی، مجموعه آثار ۲۷، تهران، سپیده باوران، ۱۳۹۴.
بیژن عبدالکریمی، نوشته های اساسی شریعتی، تهران: نقد فرهنگ، ۱۳۹۳.
مهیار علوی مقدم، زهره نیک اندیش، فاطمه جاقوری، آرمان کوهستانیان، “رمز در سه اثر نمادین شریعتی (کویر، هبوط، انسان)”، ادبیات پایداری، سال سوم شماره پنجم و ششم (پاییز ۱۳۹۰ و بهار ۱۳۹۱)، صص ۲۹۷-۳۱۶.
محمد منصور هاشمی، دین اندیشان متجدد، روشنفکری دینی از شریعتی تا ملکیان، تهران: انتشارات کویر، چ۲، ۱۳۸۶.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن