Search
Close this search box.

امروز از شریعتی چه می‌توان آموخت؟

حتی اگر با شریعتی مخالف باشیم باز هم نیازمندیم دست کم یک مساله را درباره او برای خود روشن کنیم: او چطور به بسیج عمومی توفیق یافت؟ چطور در دل هزاران هزار آدمی که او را ندیده بودند راه یافت؟ چه کرد که پیام اش چنین گسترده پذیرفته شد و بسیاری را مرید و پیرو خود ساخت؟

شریعتی سرمایه بزرگی است برای همه ما از موافق و مخالف. مثل دیگر سرمایه هایی که در فرهنگ و تاریخ خود داریم. موافقت یا مخالفت مساله اول در برخورد ما با این سرمایه ها نیست. مساله اول اعتنا به آنها چونان سرمایه معنوی است. سرمایه ای از فرهنگ و بصیرت و حکمت عملی. موافقت یا مخالفت نباید مانع آموختن از این سرمایه های بزرگ باشد. این میراث را باید قدر شناخت. و گرنه همیشه باید از صفر شروع کنیم.

به دلایل بسیار ما نیازمند شناخت شریعتی و بازنگری روشهای کاری و برنامه های فکری او هستیم. یک دلیل آن این است که ما در اتوپیایی زندگی می کنیم که او برای ما ساخت. او آینده ای را برای ما تصویر کرد که ما -یا بخش بزرگی از ما- آن را آینده مطلوب خود یافتیم و به سوی آن حرکت کردیم و برای تحقق آن انقلاب کردیم و دولتی را بنا گذاشتیم که همه جانبه وامدار شریعتی بود. اگر امروز خود را اسیر آن شهر آرمانی می بینیم که به هدایت شریعتی وارد آن شدیم ناگزیر برای درک موقعیت خود و شیوه گذر از آن و رهایی از چاهها و چاله های این آرمانشهر باید به او بازگردیم و او را بازخوانیم و خوب و از نو بازشناسیم. هر قدر به شریعتی بی اعتنایی کنیم به این بهانه که او ما را در این شهر سرگردان کرد زمان رهایی ما دورتر و دیرتر خواهد شد.

برای شناخت امروز و آینده ما از راه بازشناسی شریعتی دو مسیر کلی و اصلی وجود دارد:
یکی نگاه به تاثیر اندیشه های او در دولت انقلاب و حاکمیت و زبان و بیان دینی آن و طراحی نظام سیاسی آن است. من معتقدم کمتر جنبه ای از رابطه اسلام دولتی با دنیای مدرن هست که از شریعتی مایه نگرفته باشد. مثلا نقد دموکراسی و نفی آن از طرف انقلابیون مسلمان تقریبا بدون تکیه بر آرای شریعتی ممکن نبوده است. این بحث بسیار گسترده است و معمولا گرایش به این است که شریعتی شناسان بگویند که آنچه شریعتی گفته است بد فهمیده و تعبیر شده است. بنابرین بحث دیگری در می گیرد و آن این است که ارزش واقعی اندیشه های شریعتی در باره تاریخ و اسلام و ایران چیست و چگونه می توان راه آینده را بر اساس آرای او پیدا کرد. این مطلبی نیست که در این مقاله بخواهم وارد آن شوم گرچه اهمیت بررسی آن انکارناشدنی است.

دومین نگاه توجه کمتری به بحث از محتوای اندیشه شریعتی و صحت و سقم و ارزیابی آن دارد. اندیشه هر متفکری با کم و کاستی هایی روبرو ست و شریعتی هم مستثنا نیست و بسیاری هم بر او نقد نوشته اند و یا از اساس او را اهل علم آکادمیک ندانسته اند و گفته اند مثلا جامعه شناسی نمی دانسته است و از این شمار (برای نقد و بررسی برخی از این نقدها بنگرید به: حسین رفیعی در منابع مقاله). نگاه دوم به شریعتی او را از منظر روش کار بررسی و ارزیابی می کند. این آن نگاهی است که ادعا ندارد هر چه شریعتی گفته درست است یا اغلب درست است. شریعتی در یکی از بحث های اساسی خود که «بازگشت به خویش» باشد شماری از مهمترین کلیشه های روزگار خود را تکرار کرده است (مثلا یونانی زدگی ایرانیان؛ نگاه کنید به مجموعه آثار ۲۷) و امروز اگر دوباره بخواهیم بحث بازگشت و تاریخ آن را مطرح کنیم باید کاملا آن را بازنویسی کنیم و روایت شریعتی نیازمند حک و اصلاح و تعدیل و تصحیح است. در دیگر بحث هایش هم همینطور است و به هر حال او فرزند زمانه خود و دانش های موجود در آن دوره بود. خود او هم نه خود ادعای کمال داشت و نه می خواست دیگران به او به چشم دایره المعارف متحرک علوم اجتماعی و تاریخ و اسلام و تمدن نگاه کنند. خود می گفت که این نظر من تا این لحظه است و فردا ممکن است نظرم بنا به شواهد تازه ای که پیدا می کنم تغییر کند.

نگاه دوم فراتر از بحث های او به روش کار او توجه می کند. روشی که نشان داده موفق است و به نتیجه می رسد. باید از خود بپرسیم او چه کرد که موفق شد پیام خود را چنین وسیع به گوش اکثر مردم برساند و آنها را به سوی آرمانی که معرفی می کرد هدایت کند و به آنها اشتیاق رسیدن و تغییر بدمد. این از گوهرهای کمتر شناخته شده گنجینه میراث او برای ما ست. آنچه در این نوشتار می آورم نکاتی است که فکر می کنم در این بحث از آن نمی توان گذشت اما به معنای آن نیست که همه وجوه کار و روش شریعتی را بررسیده ام یا اصلا می خواسته ام که بررسم. این نیست مگر یادی از روش و منش یادآور بزرگ دوران ما.

دانش، داوری، بینش
تردیدی نیست که نسل ما چیزهای زیادی از شریعتی آموخته است. تردیدی هم نیست که شریعتی در موارد متعددی داوری هایی کرده است که بر اساس دانش کافی نبوده است (شماری از این ها را محمدمنصور هاشمی با نگاهی خرده گیرانه در کتاب خود آورده است). پس ما چه از او آموختیم که پایدار است؟ آن محکمات شریعتی چه بود؟

هستند خرده گیران شریعتی و مخالفان او که بر کاستی های دانش او دست می گذارند و ارزیابی های شتابزده اش و به همین خاطر دست رد به سینه او می زنند و آثارش را لغو و درگذشته و موزه ای می شمارند. اما منصفانه اگر نگاه کنیم در دوره او و به نسبت سواد عمومی و سواد روشنفکران و مساله های صادق و کاذب در افکار عمومی مردم و نخبگان، شریعتی دانشی وسیع داشته است. امروز بعد از ۴۰ سال آسان است که بر دانش او خرده بگیریم. و نه ۴۰ سال اصولا هر وقت که دانش ما به روز شده باشد و چیزی آموخته باشیم که او نیاموخته بود یا به اندازه ما نیاموخته بود می توانیم عیب ها و کاستی های دانش و داوری او را ببینیم. اما اگر قرار بر این باشد که نخبگان و سرمایه های خود را بر اساس دانش ایشان وزن کنیم کمتر کسی صاحب وزن باقی می ماند و فردا خود ما هم در معرض همین داوری بر اساس دانش خواهیم بود. این تصور ما که نخبگان باید معصوم علمی باشند یا کاشف وحی های دانشی از بن باید بازنگری شود. هر کتاب تاریخی را باز کنیم در آن خطاها می یابیم. هر کتاب ادبی کمی قدیمی را باز کنیم در آن احکام عجیب به نسبت یافته های زمانه خود خواهیم دید. هر کتاب دینی را باز کنیم در آن ساده انگاری ها و چه بسا خرافه ها خواهیم یافت. حتی کتابهای اقتصاد و توسعه و جامعه شناسی و زیست شناسی هم از این دست دانش های لرزان و داوری های قاطع و بی بنیان خالی نیست. علم اساسا به دهها حجاب محدود و محجوب است و امروزه در آن بحث های بسیار کرده اند. دوران مدرن به معنای رهیدن از خطا نیست. شناخت بهتر خطاها و درنظرگرفتن آن در هر نوع محاسبه علمی است. در سنت اسلامی هم بحث مشهور خطای فقیه را داریم. بنا به سنت، فقیه می تواند در حکم خدا خطا کند اما همچنان فقیه است.

ما از خلال دانش بزرگان خود و استادان و پیشگامان و طراحان و برنامه ریزان و اصحاب فکر و نظر در جامعه خود یک چیز دیگر هم می آموزیم که کمتر در نقد و بحث وارد می شود و آن بینش ایشان است و جهت گیری آنان است. و همین است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و تداوم ایجاد می کند ولو آنکه دانش بازمانده از ایشان به ناگزیر باید به روز شود و تصحیح و تعدیل گردد. عالمان نه به خاطر آن عالم اند که حافظ مجموعه علم گذشتگان اند بلکه به خاطر آن عالم اند که همزمان می توانند خطاهای گذشتگان را هم بشناسند و درک کنند و از آن پرهیز کنند. درک خطا خود به معنای دانش تازه است. اما اگرچه دانش عزیز است و عزت می آورد و باید به صاحب آن ارج گذاشت و عزیزش داشت، آنچه عالم اجتماعی یا مصلح اجتماعی می سازد یا روشنفکر متعهد به مردم خود را می پرورد، ضمن تعهدی که به کسب دانش درست و داوری منصفانه دارد، پایبندی او ست به بینش مردمی و مصلحانه و متوجه به خیر مشترک و عمومی. در این جا خللی نیست. عشق همیشه عشق است و ایمان همیشه ایمان است و وفاداری همیشه وفاداری است. و شریعتی از بزرگترین مومنان عاشق و وفادار این سرزمین است؛ یعنی وطن مشترک ما ایران و فرهنگ مشترک ما اسلام و جهان تازه ما تجدد. او مظهر معلمی است شیفته که می خواهد هر چه آموخته به مخاطبی که سرگردان میان صداها ست بیاموزد و راه و جهتی به او نشان دهد که با تاریخ و زبان و فرهنگ او سازگار باشد. او در این شیفتگی و در این ابداعِ راه دیگر یا «راه سوم» الگویی درخشان است. سربلندی شخصی او و سربلندخواهی او برای مردم اش ارزشی جاودانه است خاصه اگر به دوره او نگاه کنیم که کنفورمیسم و یکسان سازی فرهنگها و آدمها حاکم بود هم در نوع غربی اش و هم در نوع مارکسیستی اش.

*این یادداشت بخش اول از مقاله ای است که برای یادنامه شریعتی نوشته ام. مقاله بلندی است که یکباره نمی توان آن را پست کرد. در چند بخش می آورم. یادنامه را اینجا ببینید: شریعتی، امروز و آینده ما

 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن