حقیقت در خدمت رهایی نباشد حقیقت نیست

بلاغت نوشتار
همه هنرهای شریعتی با قدرت او در زبان فارسی گره خورده است. او بخوبی می داند که رهبران فکری و معنوی در سراسر تاریخ از هر مذهب و آیین که بوده اند در اوج قدرت زبانی قوم خود قرار داشته اند. آنها قادر بوده اند بدیع و موجز و موثر سخن بگویند و سخن آنها تنه به تنه شعر می زده است و بالاترین هنر زبانی شمرده می شده است.

شریعتی یکی از بهترین نثرنویسان فارسی است و زبان او سرشار از آفرینندگی شاعرانه است و دقت های بیانی اش برای استخراج بیشترین معنی از کوتاهترین تعبیرها، در دوره معاصر، کم نظیر است. او استاد فشردگی بیان است. هر کدام از ما چندین تعبیر فشرده از او در ذهن داریم. یکی از کوتاهترین و فشرده ترین بیان های او در نقد روحانیت منفعل است و توجه دادن اش به رسالت اجتماعی خود که از محورهای اصلی برنامه او بود؛ بسادگی و کوتاهی و گزندگی خطاب به آنان می گوید: «رسالت نه فقط رساله!» (هاشمی، ۷۴)

مساله زبان مساله ای اساسی است. او به تنهایی دهها تعبیر تازه وارد زبان فارسی کرده است و بسیاری از نویسندگان و خطیبان و روزنامه نگاران و تحلیلگران بعد از خود را به پیروی و بهره گیری از آن تعابیر واداشته است. شریعتی به دلیل ذهن خلاق زبانی خلاق دارد و سرمایه زبانی فارسی را برای بیان دقایق فکری و فرهنگی و سیاسی افزایش داده است. هیچ روشنفکری با زبان الکن و گنگ و ناهموار نخواهد توانست به پیام گزاری موثری بپردازد. و البته اگر هستند کسانی که با زبان نامفهوم سخن می گویند باید گفت راه گم کرده اند و وظیفه ناسازگاری با توانایی خود انتخاب کرده اند!

صدق گفتار
در فهم شخصیت شریعتی به عنوان روشنفکری تمام عیار و هدایتگر باید از ارزش بی همتایی در اخلاق یاد کرد که شریعتی از آن در طرازی عالی برخوردار بود یعنی صدق گفتار. او شخصیتی آزاده داشت و نیازی به دروغ برای پر کردن خلاهای فکری و تجربی و دانشی خود نداشت. او هرگز نمی خواست چیزی بنماید که نیست. بود و نمودش یکی بود. اگر چیزی را می فهمید در بیان اش صریح بود و اگر این فهم جدید فهم قدیم او را تغییر می داد از پذیرش آن و بیان خطای پیشینی خود ابایی نداشت. او نه از کسی چیزی می خواست که بخواهد خود را بیاراید تا از این راه دروغ در او راه یابد و نه از کسی واهمه ای داشت تا خود را بپوشاند و ریا پیشه کند و باز به دروغ راه دهد.

شریعتی همه عمر در صداقت کوشید. پیش از همه و بیش از همه در صدق با خویشتن کوشید. تا هر دروغی را از خود بزداید. تا با خود راست و روراست باشد. بد و خوب خود را نیک بشناسد. توان خود را درک کند. و همه اینها در «کویریات» او بخوبی منعکس است. سپس وقتی فهمید که باید چگونه با مردمش سخن بگوید باز از راه صدق رفت و این صداقت در گفتار او پیدا بود و چون سخن اش راست از دل بر می آمد بر دلها می نشست. صدق دل و سخن داشت و همین صدق بیان موجب نفوذ کلام او می شد. هیچ رهبر فکری و اجتماعی نمی تواند در سنگر دروغ پناه بگیرد. زیرا حبابی است که بزودی می ترکد. او این نکته را بخوبی می دانست و می دانست که فارغ از درستی و نادرستی سخن ات و دانش و داوری ات آنچه مهم است صدق در گفتار است. و ستایشی که از شریعتی در زمان خودش و پس از درگذشت اش شد و هنوز می شود نه همه برای دانش او ست که برای جسارت و صراحت و راستی و درستی او و صداقت او ست. هیچ متفکری نمی تواند جز به صدق با دیگران مخاطبه فعال کند. زیرا تفکر با دروغ راست نمی آید. تعهد به تفکر به معنای راستی در اندیشه و گفتار است. هر کس دیگری ممکن است دروغ بگوید جز آن کسی که با تفکر سر و کار دارد و می خواهد از سوانح فکری خود با دیگران بگوید. در اینجا تنها معبر سلامت صداقت است.

شکستن تصویرها و بت های ذهنی
یک جای دیگر هم هست که باید به رهبری و پیشگامی شریعتی اذعان کرد و از او آموخت. و آن در نبرد تصورها و تصویرها ست. او پهلوانی بود که میدان این نبرد را شناخت و به کمک لشکری که فراهم آورد در آن پیروز شد.

شریعتی درک می کرد که جهان کنفورمیستی بر پایه تصویرسازی و تبلیغ یکجانبه ساخته شده است (چیزی که او از آن به عنوان «استحمار» یاد می کرد و رسانه و علم روانشناسی را در آن موثر می دید). جهان دوره او جهان جنگ سرد بود. جنگی که نبرد استعمار را هم به میراث برده بود. بسیاری از کشورهای مستعمره قدیم تازه داشتند مستقل می شدند و ظاهرا از زیر بار استعمار خارج می شدند. بین سالهای ۴۰ تا ۷۰ میلادی نزدیک به هفتاد کشور جهان به پایان دوران استعمار رسیدند و مستقل شدند. از هند بگیر تا الجزایر. اما استقلال بدون داشتن تصویر مستقل و نوین از خود و هویت ملی ممکن نیست. بنابرین نبرد برای استقلال همزمان نبردی برای تصویر از خویشتن و جهان هم هست. به همین دلیل شریعتی راه چاره را در «خودآگاهی انسانی» و «خودآگاهی اجتماعی» می داند.
از یک منظر، اعتبار همه تصویرها موقتی است. کافی است دوره های مضمون پردازی رسانه ها را مرور کنیم. این نبرد بقا ست برای القاکننده و القاپذیر. برخی تصویرها زود می شکنند و اوراق می شوند و برخی عمر درازتری دارند. نبرد برای ماندن است برای عمر طولانی تر بخشیدن به تصویرهای تعریف کننده و هویت ساز است. بنابرین، در هر زمانی با یک یا چند تصویر مسلط مواجه ایم و گاه مثل امروز تزاحم تصویری داریم. برای نجات از تزاحم باید دست به انتخاب بزنیم و گرنه چه بسا با سرگردانی و پریشانی دایمی روزگار خواهیم گذراند. انتخاب تصویر مناسب و رهایی بخش کارکردی همچون عصای موسی دارد که ریسمان های جادوگران تصویرساز را می بلعد.

شریعتی بخوبی می دانست که باید بتوانیم از «خود» تصویری / روایتی داشته باشیم که ما را پیش ببرد. فرو نبرد. نبلعد. غرق نکند در لجه های سیاهی و تاریکی و نومیدی. و همزمان تصویر حاکم را – که به ازخودبیگانه شدن دعوت می کند- فروشکند و مانع از آن شود که با تبلیغ تداوم ابدمدت خود به ادامه وضع نامطلوب و ابدی ساختن ستم و منفعل ساختن «خود» و «خودآگاهی» کمک کند. او تصویرها و تصورهای قدیمی و ناکارآمد را می شکست و با آنها مثل بت های ذهنی برخورد می کرد. بعد از شریعتی تصویر ما از «خود» و هویت تاریخی و ملی مان برای همیشه تغییر کرد. این تصویری بود که او به ما داده بود.

حقیقت در خدمت رهایی
تصویری که شریعتی ارائه می کرد برای ما جذاب بود و همین انگیزه می داد تا برای تحقق آن و تماشای عینیت یافتن آن دست به انقلاب بزنیم.

جذابیت یک ایده یا تصویر در ظرفیت آن برای معارضه با قدرتی است که می خواهیم از آن خلاص شویم. حقیقت در روند معارضه با قدرت خود را آشکار می کند. بنابرین حقیقت مرتب در حال انکشاف است و از نسلی به نسل بعدی تحول می یابد – بسته به دریافتی که آن نسل از قدرت و مساله رهایی دارد. جذابیت ایده عباسیان برای رهایی از امویان بود و جذابیت عرفان برای رهایی از سلطان. در روزگار ما جذابیت ایده های چپ برای رهایی از امپریالیسم آمریکایی بود و جذابیت عقاید شریعتی برای رهایی از شاه و آخوند!
حقیقت ها همیشه ایجاد وحدت می کنند. و وقتی قدرت و ظرفیتِ وحدت بخشی خود را از دست می دهند – که به صورت طبیعی به وجود آمده و دولت پناه و قدرت پناه نیست– زمان پیدایش وحدت تازه ای بر گرد مفاهیم تازه و حقیقت تازه است؛ حقیقتی که تازه کشف شده است یا ارزش قدیم اش دوباره بازیابی شده است.

هیچ نسلی از تولید حقیقت خود معاف نیست. هر نسل باید آن قدمی را بردارد که به کشف مرحله بعدی حقیقت می رسد. یعنی به او رهایی از قدرتی را می بخشد که امروز از آن به تنگ آمده است. و این اصلا “کار” کوچکی نیست. توجه دایم و مراقبه دایمی لازم دارد برای تشخیص درست جهت اجتماعی و سیاسی. این کار و این مراقبه را شریعتی از پیشینیان خود آموخته بود و به آنها وامدار بود اما هنر کشف حقیقت را به مرحله ای تازه و عالی رساند.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن