هله ای درد کهن گشته!
برکوب به امواجت
هر یک هزار دشنه
مرا
تا شاهد یگانه روشنی
داوری کند
تو قرار از ما می بری
یا ما بیداد تو بر باد می دهیم
در خان چندمین زورق ما
سلطان سهمگنانه دریای تو
خواهد شد.

یار را بگو
بگریز
ما همچنان اسیر آهوان دو چشم تو خواهیم ماند
زمین
خانه کوچکی است
هر جا که رخت بیفکنی
هم سایه تو خواهیم بود.

در درد ما
دلتنگی ها می سوزند
اندوه شرم می برد
در درد ما
عجیب ترین گل تبسم
می شکفد
که بادهای عربده برآورده
از کنار گلبرگ های آن
با سکوت و هراس می گذرند.

آینه ها
تاب
نمی آورند
هر روز
آینه ای
می شکند
ای تبسم سنگین!
کدام آینه
دیدار تو را
تاب خواهد آورد؟

سلام
سلام ای برکه آبی عشق
که آینه تو را
شکستی نیست
بر سینه تو می رویم
که مهر را
در تکرار آسمان خویش
پناه می دهد.

تمامی جهان
سر به سینه تو
می نهد
و تو
در سکوت خویش
در آغوش لبخندی جاودانه
غنوده ای.

– از: ف ص ل حضور

مطالب دیگر

سمرقند و فرزانه خجند

شماره جدید مجله سمرقند که جشن نامه ای برای فرزانه خجندی است در نوع خود کار یکه و یگانه ای است. علی دهباشی جشن نامه

کمون‌های از دست رفته

داشتم زندگینامه فروغ را مرور می کردم برای کاری که در دست دارم. رسیدم به این نقل از م. آزاد و دیگر نتوانستم پیش بروم:

رخ نمایی از جان فرهنگ ما

آنچه در طول جنگ عزرائیل با وطن ما اتفاق افتاد یک بار دیگر شگفتی آورد. گویی پدیده ای نادر بود. پدیده ای که در غوغای