لاله سیاه

در ماورای عشق
تنفس می کنم
در فضایی که اشیا رنگهای عجیب می گیرند
و غزل به کتیبه ای سنگی
در زبانی خاموش
تبدیل می شود
زیر خاک
ماهی های طلایی کوچک
به ریشه های بوته نزدیک
خیره مانده اند
در اینجا نه تاریکی اندوه است و نه عصرهای بیتابی
و روشنایی صبحی تازه دمیده
بی هیچ شتاب
آرام
آرام
دامن می گیرد
از دور دستها هنوز
زنی با صدایی محزون می گوید
“باید باید باید دوست بدارم”
و از صداش
لاله ای سیاه
جایی خارج از چهار فصل
روییده است.
از : هزاره سوم

مطالب دیگر

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن

مدرنیته کسب مهارت است

سالها ست درگیر نظریه ایم. انواع و اقسام نظریه ها در بازار اندیشه و نشر ایران رایج است. تصور بر این است که بهترین نظریه

سرطان فاصله

همسن و سال بودیم. اما همیشه فکر می کردم از من جوانتر است. شاید به خاطر اینکه زودتر ازدواج کرده بودم. او پسر بود و