لویاتان یا هیولای دوچهره ولایت

دستگیری فریبا عادلخواه که دولت می گوید نمی داند کار کیست (!) بار دیگر ما را با پرسش از ساختار ولایت روبرو می کند. من هم تا امروز فکر می کردم دولت پنهان (یا به قول آمریکایی ها دولت ریشه دار یا عمیق deep state) دارد امور را می گرداند و دولت ظاهری یا منتخب بازیچه ای بیش نیست. تمام قصه ای که از رسانه های داخل و خارج می شنویم هم تکرار همین روایت است با کم و بیشی هایی که اندازه بصیرت هر رسانه را نشان می دهد. در داخل هم که به جای بصیرت باید گفت ماموریت!

اما امروز به نتیجه دیگری رسیدم: قدرت در ایران تقسیم شده است بین دولت ظاهری و ناپایدار و دولت باطنی/پنهان و پایدار. خامنه ای نمی تواند دولت ظاهری را نفی کند چون برای دموکراسی نمایی به آن نیاز دارد. وانگهی در معادلات جهانی هم، دولت مهم است و هر مقام غیرایرانی و از دولتهای دیگر باید با همتای دولتی خود دیدار و مذاکره کند. خلاصه ظاهر را باید حفظ کرد. اما اینکه این دولت ظاهری واقعا صاحب قدرت باشد چنین نیست. دولتی که چهار سال یا هشت سال هست و بعد نیست در ساختاری که همه قدرت آن هم به صورت مطلقه در اختیار کسی است که مادام العمر بر سر کار است طبعا «کاره» ای نیست و نمی داند چی «کار» کیست! بداند هم جرات بیان ندارد. دولت در ایران کاملا محدود است به امر ولایت پایدار و مادام العمر.

مدل ولایی برای قدرت کاملا گول زننده است. تا مدتها همه فکر می کردند روسای جمهور در ایران مسئولیت دارند. با مجاهدت برخی از تحلیلگران آمریکایی بود که بالاخره مثلا اوباما فهمید «آقا» ست که مسئول اصلی است و باید با او طرف بشود و با او قول و قرار بگذارد و قراری دولتی که آقا تایید نکرده باشد به هیچ جا نمی رسد. خامنه ای هم با زیرکی همیشه خود را از هر مسئولیتی کنار کشیده تا نقش واقعی خود را پنهان نگه دارد و سردرگمی رقبا ادامه یابد. اما واقعیت این است که خامنه ای بخوبی می داند چه کرده است: قدرت اصلی در دست خود او ست و عواملش و نمایندگان و منصوبان اش. اینها پول دارند (هم در بودجه دولتی و هم از طریق بنیادهای مختلف و شرکتهای خصولتی و شبکه های پنهان)، اسلحه دارند که واضح است، قدرت منطقه ای و نیروهای نیابتی دارند (که همه از خامنه ای و سلیمانی فرمان می برند نه دولت) رسانه و تبلیغات در دست اینها ست، و حتی مقاماتی که آقا منصوب می کند معمولا از دو دوره یک رئیس جمهور بیشتر سر کار هستند (معمولا دو دوره پنجساله) و طبعا بر انتخاب مردم سوارند. انتخاب مردم زینت نظام است و ضروری است که حفظ شود. اما مردم و صاحبان رای نباید قدرت داشته باشند. باید صرفا تاییدکننده انتخاب نظام باشند (نقش نظارت استصوابی همین است).

با اینهمه دولت بازیچه نیست. دولت هم دست اش در همین کاسه است. وظیفه دولت که نیمی از آنها آدمهای امنیتی هستند (از خود روحانی تا سخنگوی دولت و برخی وزرایش) اجرای نقش های روی صحنه است تا ولایت و آدمهای امنیتی اش نقشهای پشت صحنه را بازی کنند. این مدل واقعی تقسیم قدرت در نظام ولایی است. اما ظاهرش طوری درست می شود که بگویند بله دو سه جناح داریم و دارند با هم رقابت می کنند و مثلا صداوسیما هم اگر انتقاد از دولت می کند نشان آزادی در ولایت ما ست! جمهوری اسلامی هیولایی است یا به قول هابز لویاتانی است که دو صورت دارد: یک صورتش دولت است و یک صورتش ولایت. اینها هر دو یکی هستند. نقش های متفاوتی بازی می کنند تا فریب و گیجی من و شما و ناظران جهانی ادامه یابد. نگاه کنید که تنها کسانی که در این همه سال کاملا طرد شدند کسانی بودند که باور کردند رای مردم در این نظام اصالت دارد: از خاتمی تا میرحسین موسوی. یعنی باور داشتند که دولت از آن مردم است نه ولایت. و ولایت نمی تواند ساختار موازی درست کند در کنار دولت و دولت را ناچیز کند. و نخواستند دولتِ ولایت باشند. خواستند دولت مردم باشند. فریبا عادلخواه در این توهم بود که این هیولا را می شود رام کرد. طعمه همان هیولا شد.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن