تماشاچیان اعدام

دیدم یکی از این مدافعان نظام مقدس طعنه زده است به جماعت سبز که دارند برای این ۱۵ هزار نفر تماشاچی اعدام تحلیل می دهند و محکوم می کنند به این مضمون که بعله این هم از همین مردمی که می گفتید بیشماریم. حالا تحویل بگیرید. 
این مردم مردم بیشماریم اند یا مردم دیگری هستند؟ چقدر احتمال دارد که از همین گروه تماشاچیان اعدام کسانی باتوم نظام را خورده باشند یا در تظاهرات سبز شرکت کرده باشند؟
این بحث مشروعی است اما بحث من نیست. من آشکارا و به صدای بلند می گویم که این ها مردم اند و مردم ما. همانطور که آن قاتل جوان زیر هجده سال مردم است. همانطور که دزدهای بیت المال از کوچک و بزرگ مردم اند. بسیجی های باتوم بدست و بسیجی های منتقد تندروی ها نیز هر دو مردم اند. ما برای یک بهشت موعود نقشه نمی کشیم. این خطا را دیگر تکرار نمی کنیم.
مساله ناب گرایی و اتوپیاسازی مساله من و ما نیست مساله ای است که جمهوری مقدس باب کرده است. من اول بار حدود ۱۶-۱۷ سال پیش این موضوع را با دوستان و دانشجویان ام مطرح کردم که مسلمان واقعی به معنایی که نظام دارد تبلیغ می کند وجود ندارد. این از بدیهیات ایدئولوژیک شده نظام است اما واقعیت مسلمانی همان است که در فقه آمده است و نمونه روشن و عمومی آن در توضیح المسائل ها درج است. به زبان ساده تاریخ فکر دینی و عمل سیاسی جمهوری اسلامی در  یک گزاره قابل خلاصه شدن است: نامسلمان شماردن هر کس که از حکم اسلام عدول کرده باشد حتی اگر ریش زدن باشد و چادر سر نکردن و هزار گناهی که اصلا گناه نیست و به دولت مربوط نیست در حالی که مسلمان فقه و توضیح المسائل می تواند دزد باشد و مسلمان باشد و زناکار باشد و مسلمان باشد و وطی حیوانات کند و مسلمان باشد. این فرق اسلام جمهوری با اسلام واقعی است. در اسلام واقعی شما هر کار کردید از دین خارج نمی شوید. در اسلام تخیلی جمهوری شما به ادنی بهانه ای، از هزاران بهانه هر روز افزونتر، از دین و مسلمانی و قرب نظام و خودی بودن و چه و چه خارج اید. بنیاد اسلام تخیلی مانویت است و خارجیگری. طوری که در آخر فقط شورای نگهبان می ماند و ولی فقیه اش. و البته تمام کسانی که با تملق و تزویر از منافع کثیر و مفسده های عظیم بهره ورند. و گویا نمونه های عالی همان اسلام تخیلی هم باشند. تاریخ نظام مقدس از این نگاه تاریخ بهانه هایی است که روز به روز و سال به سال گروههای بیشتری از مردم را از دین خارج دانسته است و از مواهب زندگی عادی تحت نظام جمهوری اسلامی. یکی سنی است و یکی درویش است و یکی روشنفکر دینی است و دیگری به امام زمان اعتقاد ندارد یا شفاعت را نمی پذیرد و الخ. هر کس که از محدوده تنگ فکر و پندارهای دینی نظام بیرون رفته باشد از دین بیرون است. 
آزادی واقعی در دین تنها وقتی پیدا می شود که امکان خطا و گناه وجود داشته باشد. اگر اتوپیایی بخواهیم بسازیم که در آن کسی گناه نمی کند و خطا نمی کند و دزدی و فساد نمی کند نتیجه اش تن دادن به همه انواع فساد است در عمل و انکار فساد است در زبان و تبلیغات. درست به همان راحتی و سادگی که احمدی نژاد دروغ می گوید. نتیجه اش غیرعقلانی شدن امر اجتماعی و سیاسی و رواج ریاکاری بی پایان است. حتی وقتی سربازان گمنام امام زمان روشنفکران را می کشند باید کار کسی دیگر باشد و وقتی به بچه های مردم در کهریزک تجاوز می کنند باز پای بیگانگان در میان است. این مقاومت دون کیشوت وار در برابر واقعیت همه چیز را بازیچه می کند از اخلاق و دین تا تربیت و مدیریت و تدبیر مدینه.
نتیجه این می شود که وقتی واقعیت تمام قد در برابر ما می ایستد و خود را تحمیل می کند یا شگفت زده می شویم یا به توجیه می افتیم و در این فرقی در سبز و غیرسبز نیست. نه سبز بودن مصونیت از خطا در دید و بینش و تحلیل می آورد و نه غیرسبز بودن و طعنه زدن به سبزها گرهی از مشکلات انبوه شده باز می کند. مشکلاتی که اگر سبزها توان دیدن آن را نداشته باشند اما در تولید و سوء مدیریت های منجر به آن هم نقشی نداشته اند. آن که امروز دروغ های بزرگ می گوید و فساد می کند و حرث و نسل را نابود می کند و از آب و خاک و دین و وطن مایه می گذارد تا خود را حفظ کند است که باید جواب دهد. این مملکت یکشبه خراب نشده است که یکشبه آباد شود. سبزها این را باید بدانند و خرابه ها را بازشناسند و به حساب گیرند و چاره جویی کنند. غیرسبزها هم باید دیر یا زود اذعان کنند که شکست خورده اند. کشور را ویران کرده اند. گامی در بهبود وضع فرهنگ عمومی برنداشته اند. مردم را عاصی کرده اند. حاشیه های شهری را پت و پهن کرده اند و بر جماعتی حکم می رانند که عشق اعدام است. و چنان مشتاقانه به دیدن اعدام می آید که گویی با آن همذات پنداری می کند. در صف انتظار ایستاده تا نوبت خودش برسد. می خواهد بداند اعدام چگونه چیزی است. پیش از آن که بر سرش آید. این تفریح و آموزش نظام است برای مردم اش. و البته سرنوشت مردم در این نظام که خرخره مردم را می جود. و به همان نسبت سرنوشت سردمداران این نظام. اینها تماشاچیان امروز و آینده نظام اند در میدان اعدام. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن