عصیانستان باورمردگی

تقریبا تمام وبلاگ اش را خوانده ام. شعرش تا یک سالی پیش مسیری عادی می رود اما از خرداد سال ۸۹ آتش می گیرد و هر قدر که می گذرد این آتش کلمات را بیشتر می سوزد. به شعرهای شش ماهه اخیر او باید جداگانه پرداخت که غلظت کلامی تکان دهنده ای دارد. می خواستم حرفی بزنم در باره نهال. فکر کردم پیش از آن که حرفی بزنم بهتر است بگذارم او حرف بزند. خودش بگوید. خودش که می گوید به کسی سفته نداده است که چه باید باشد. شعر و سخن او همان او ست. هزار کلمه از کارهایش را انتخاب کرده ام که می خوانید. به ترتیب تاریخ است. فقط این اول یک جابجایی صورت داده ام به دلیل واضح. تا تاکید کنم. بعد که خواندیم و او را بهتر شناختیم می شود بیشتر حرف زد:

چهارده خرداد ۸۹

فرصتی نمانده!

به من آوازی بیاموز!  در واپسین روزهایم خواهم خواند.  آنچنان نافذ که "رهایی"  رخنه کند بر بطن اسارت این خاک!


۱۲ خرداد

روز تو ست امروز

می دانی؟

یادت مانده است؟

هنوزم هم سیاه بر تن داری؟

پارسال ، همین روزهای نه چندان دور بود که روزهای سبز را به رستاخیزخون کشاندند.

امسال! نه به اندازه هیج سال دگری ، امروز را از طرف تمام مادران به نام تو مینامم.

فقط تو!

تویی که آزاده پروراندی !


 

۲۸ خرداد

شتاب کن !  سخن خلاص را بگو!  مرا تحمل این درد " باور مردگی " نیست!

 

۲۹ خرداد

در توهم بقاء

به آفت خون کشاندید

غافل

هر قطره که می چکید

عصیان تازه ای می رویاند

و اکنون

این "عصیانستان"

تمام " آزاده خاک " ما را فراگرفته است…

برای خود

"هرزه خاکی " دیگر بجویید.

 

۳۰ خرداد

آزاد مرگی ی  "پاره های" سرزمینم در " سال " دلتنگی…

نه چندان دور که ازیاد توان برد

…. همین "پارسال"!


۲۲ تیر

اکنون که حرف آخر این عشق

مانده در گرو ی "قاف"

وصال   افسانه است!


۲۵ مرداد

از این صد چند گزمه به باروی غریبگی

چون بگذرم….

دیگر مجوییدم!

 که به تنهایی خویش میروم!


۲۰ شهریور

نشد که زندگی روی دیگر سکه رابه خانواده ی چهار نفره ی ما نشان دهد

نشد که خوشبختی با ما پیر شود

… 

 ۳۰ شهریور

 یه باکس بدون فیلتر با طعم دلهره لطفا"!

سیگارت رو عوض کردی؟

آره! آخه هیچی به کام نیست.

خیلی سنگینه! آخرش خودتو به کشتن میدی!

هوم … خوبه…. سبک شدم!!!!


۱۲ آبان

گو که هزاران زخم بر پیکرنشانده ای

اصل تو از جوانه عاریست
سر بر می آورم به رهایی باز
که رویش ،  اندیشه ء ریشه های من است.

 

۳  آذر

زندگی مجاوردکل- شکلها و امواج درد- خبر/ در چهار دیواری سلولی، شبیه سازی شده از طرح یک مهندس شکنجه.  فقط مشابه/ تنفسهای سربی سخت با صدایی خفه کن/ وعده غذا ناسالم ، فست فقرها، گوشت گونه های سرخ شده با سیلی های چرب صدبارمصرف/ شیرینی های زهر به کام / سیگار پاکت پاکت دل و جگر سوخته/ همزیستی مدام با کثرتی از توهم- خویشی ها  دررفت  و آمدهای بی وقت فرساینده تا زندان شان تبعیدشان ردیف بی نشانشان/ بدخوابی/ نعره ء هر شبانه کابوس هم- سایه ام/ امروزمرگ کمتر ناگهان است .


۲۶ دی

من یک شهربندم

بند بندم درد

اینجا

پر بی قانون

زمستان تنها پای دار پنبه میزند

سوز استخوان می بلعد

تقاطع بیخ گلو همیشه بند است

نظام سوت میزند


۴ بهمن

هفتگی ما:

اعدام شنبه
یک اعدام شنبه
دو اعدام شنبه
سه اعدام شنبه
چهار 
پنج
و
جمعه های دلهره


۶ بهمن

بالش رو باید مچاله کنم قد یه دستمال کاغذی بکنم تو گوشم ولی باز صدای جیغ ها رو میشنوم. چقدر داد میزنین. اینقدر صدام نکنین. نهال…نهال….. باید شما ها رواز تو چشام هی تف کنم بیرون. گردنم باید شور و لزج باشه تا رو یه سمت  سندروم بیقراریش جا بیفته.

با این همه بیدار- کابوسی دیگه ازت نمی ترسم. فقط  ازاون چهارتا دستت، از اون پنجه های دراز آبی ات که تو شب چشم رو میزنه و اون ناخنهای بلند نارنجیت.

امشب بازت میکنم . آزاد . دستات رو اما قایم میکنم . به اونا کاری نداریم. دهنت کافیه واسه لیسیدن  ، تمام کردن. دهنی که بو نمیده، خیس نیست. خیلی وقته کنار کسی نخوابیدم. می خوام کنارت  بلند بخوابم امشب. هم قد تو، هم قد مرگ.

….


۲۱ بهمن

ساعت بستری به وقت اینجا!

ترافیک شر!

بوق هایی که قیف شده اند به گوشم از دهن های گشاد.

همه رفت هایی که ترمز کرده اند پیش پای فلش ای که به یکطرف  چشمک میزند.

درهایی که نعره میزنند و آن ته زبانه را می بینی که روی کرسی ام لم داده و دندان میشکند.

ازدحام شر!

پوسته هایی که پوسته میشوند زیر ناخنهایم که با ولع ای دائم جویده میشوند .

آسمان هایی که خراش میدهند پلک ام راکه شور انبوه را برانگیزد.

بستر شر!

بدهکاری هایی که  پشت ام را دو امضاء می کنند دم  باجه هایی که حوادث شان روزانه  نقد می شود .

رستوران هایی که  سر راهشان  زبان سرخ شده ام را به خورد کافور میدهند.

پارک هایی که  پنیر اند و  توهم ام  را یه لقمه دود می کنند ناشتا.

قهقه هایی که قل قل اک پاهای برهنه شان را دور موهایم میپیچند تا بریده بریده نشود.

اینجا پای تخت ام.

 

۸ اسفند

اتاق  بی قواره ء فکر

سقف کوتاه  دیواهای پر گسست بلند

تئوریسین های کوچک و  ادعاهای بزرگ

نظاره گر های جنبشی که قریب یک سال است دارد جان میدهد

مرد؟ مرد؟

هزینه اینجا  تنها کمر مدعیان را میشکند انگار، که صاحب هزینه ها کمر راست کرده اند .

خوب است! کنجار برویم با هم در این تاریکی

که

صبح، دولت مان میدرد.

 

۱۴ اسفند

مرگ آغاز شده در من به مسری شدن

از پلک هایی که زنده ها را فریم فریم میکند با سرعتی صنعتی..

 قالب قالب

 در پوسیده حافظه ء بصیرتی ام یخ بزنند.

بارکد هایی که آن به آن شماره ء معکوس می اندازد.

خطوط بلند و کوتاه ناموزون،

 سیاه، سیاه ،

عمر.

جنون، نگاهم را مصرف می کند که مو مو  کند

بلند بلند.

من قربانی ام را تازه تازه

نذر چشم هایی کرده ام که دیگر نمی بینم ام.

 

۲۴ اسفند

ته خط های  نوروزی را به سمع شما می رسانند:

اتحادیه اینجا و آنجا دریک نشت فوری طی برخورد نعش کش ها شان با نفت به گه نشسته اند.

سونامی،  آنجا را در وضعیت سندروم  چرنویل  قرار داد و از انتشار آن ابراز نگرانی کرد.

رادیوهای اکتیو طول موج ها را تا مجاز بمباران هوایی نه چندان دور هم پوشش داده اند.

سازمان انرژی هسته ای ،شاخص  حق مصرف شادی را با احتساب ژول بر بیضه ها ، مسلم  دانست.

سازمان بازداشت نسبت به آلودگی سلولی هشدار داد و اعلام کرد قبل از مصرف دست ها را بجوشانید.

ماهی های سرخ  آماده  در خفه بندی جدید جهت جلز و ولز بیشتر هموطنان  وارد شد.

ۥتنگ به قیمت دولتی  در بازارچه خیریه اوین  به نفع مبتلایان به اسارت عرضه شد.

طی یک عملیات نیمه انتحاری تیغ ها ، خود را در گلوی آب خوش  انداختند.

نرخ بدبختی مردم تا پایان هر سال،  عید درصد  اعلام شد.

تا گزیده اخبار هر ثانیه بعدی ، به شنیدن انفجارها دعوت می شویم.

—————
*همه شعرها طبعا از وبلاگ او ست: لحظه های محتضر. هیچ ویرایشی در جملات یا نشانه گذاری نکرده ام. عینا نقل شده است. هر جا سه نقطه در پایان مطلبی هست یعنی متن اصلی بلندتر است. اگر کسی بتواند همه وبلاگ او را ذخیره کند مناسب است. نگران ام که بزودی از کارش بیندازند.
 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن