۱ همه چیز آماده مقابله بوده است. پلیس آرام و مطمئن کار خود را می کند. تقریبا تمام آمبولانس های شهر هم به لندن مرکزی فرستاده شده اند. فرمانده پلیس می گوید در خانه بمانید تا اوضاع ثبات پیدا کند. شهر یکباره از حرکت بازایستاده است. فقط صدای آژیر است که قطع نمی شود.
۲ از اول کسی نگفت که انفجاری در کار بوده است. همیشه همینطور است. تروریست می خواهد حداکثر ضربه روانی را بزند. مدیران شهر و خبر می خواهند آن را به حداقل برسانند. گفتند که مشکل برق بوده است. اما بعد که مشکل برق در ایستگاه بعدی و بعدی و بعدی هم پیدا شد دیگر باید می گفتند که انفجارهایی در کار بوده است. وقتی اتوبوس منفجر شد دیگر شکی نماند که مشکل برق در کار نیست.
۳ اگر گوشه هایی از شهر با مشکلی جدی روبرو شده است بهتر است همه شهر تعطیل شود تا هر گوشه ای را جستجو کنید. تمام حمل و نقل خوابیده است. مفهوم شبکه بودن همین است.
۴ اول یکی از وزرای کابینه از ساختمان شماره ۱۰ خیابان داونینگ بیرون آمد تا با مردم حرف بزند. برای اینکه آرام باشد حرفهایش را تند تند زد. انگار یک گزارش اداری می دهد یا متن سخنرانی طولانی یی را می خواهد در وقت کوتاه کنفرانسی جا دهد. سعی کرد هیچ عاطفه ای در صدا و حرکاتش نباشد. اما ساعتی بعد که نخست وزیر از جلسه گروه ۸ پیام کوتاهی داد آشکارا اندوهگین و پریشان به نظر می رسید. او یک شخصیت ملی است نمی تواند خونسرد حرف بزند. حتی نمی تواند جلسه را ادامه دهد. به لندن باز می گردد و شب دوباره به اسکاتلند می رود. این چیزی است که مردم از او می خواهند. که نشان دهد اعتنا می کند.
۵ مدیریت یعنی مدیریت بحران. وگرنه هر کسی می تواند امور روزمره را مدیریت کند و چه بسا از مزایای مدیر بودن لذت ببرد. سختی کار وقتی است که اتفاقی می افتد و همه چشم ها متوجه تو می شود. اینجا ممکن است هر چه خوشی کرده ای از دماغت درآید اگر مدیر بحران نباشی و مدیریت را تنها برخورداری از امکانات و رئیس بازی و سفر و اشرافیت دیده باشی.
۶ هیچ وقت در مترو زیر زمین مانده ای؟ من مانده ام. مترو به اندازه کافی هوایش کثیف هست. اگر در میان دو ایستگاه مانده باشی نفست بتدریج تنگ می شود. هوا دم می کند و خفه کننده می شود. گرما و انتظار بی صبرت می کند. هزار جور سوال در باره سیستم حمل و نقل در ذهن ات زنده می شود. اما همین که بالاخره قطار به مقصد رسید فراموش می کنی. اگر امروز در مترو مانده باشی اما، آن را هرگز فراموش نخواهی کرد. هنوز مردم زیر زمین اند. دود انفجار خورده و شوکه شده و بی تاب.
۷ آدم اگر از اسب بیفتد از اصل نمی افتد. فرانک گاردنر خبرنگار درجه یک بی بی سی که در عربستان سعودی هدف تروریست ها قرار گرفت حالا ویلچر نشین شده است. اما آنقدر غیرقابل جایگزین است که از صبح چند بار در برنامه مستمر خبری تلویزیون ظاهر شده تا مصاحبه شود.
۸ همه جا وظیفه رسانه ملی چیز دیگری است. شبکه آی تی وی تند می رفت و جلوتر از مسئولان کشور. خبرها را هیجانی گزارش می کرد. در چند مصاحبه بحث تروریسم را مطرح کرد و هنوز نخست وزیر حرفی نزده بود که رسما از تروریسم صحبت کند. حتی می گفت ممکن است انفجارها انتحاری بوده باشد. با یک کارشناس تررویسم اسرائیلی حرف زد که او هم همینطوری هوایی هر چه دلش خواست گفت. فکر کردم کمی غیر مسئولانه عمل می کنند. اما جالب بود که با یکی از نجات یافتگان صحبت می کرد. مرد رنگ به رویش نبود. لرزان و آشفته حرف می زد. اما وقتی گزارشگر سوالهایی کرد که در حیطه دانش او نبود بسادگی گفت چیزی نمی داند. باید شواهد جمع شود تا بتوان اظهارنظر کرد. این فرهنگی است که من در این مردم ستایش می کنم. قربانی بود اما فراتر از آنچه می دانست نگفت و کسی را متهم نکرد.
۹ اولین گزارش تکان دهنده را از گاردین آنلاین خواندم. از زبان یک شاهد عینی می گفت که در کنار اتوبوس منفجر شده مردمی افتاده بودند که دست نداشتند یا پایشان قطع شده بود. هیچ خبری از این دست در رسانه ملی هنوز پخش نشده است. مردم را نباید ترساند. این به تروریست کمک می کند. وظیفه روزنامه تعریف دیگری دارد رسانه ملی تعریف دیگری.
۱۰ حالا تونی بلر به همراه همه رهبران شرکت کننده در اجلاس گروه ۸ در تلویزیون ظاهر می شود تا بیانیه ایستادگی در مقابل تروریسم را از طرف همه آنها بخواند. هیچ وقت جمع بزرگی از رهبران سیاسی را چنین ساکت و سنگین و متحد ندیده بودم. بعد اسقف اعظم کانتربری می آید تا بیانیه محکوم کردن تروریسم خود را بخواند. ملکه هم دارد آماده دادن بیانیه می شود. جرج بوش هم به تنهایی در مقابل خبرنگاران ظاهر می شود تا حرف خود را بزند. همیشه در این مواقع است که می فهمی آنها ممکن است در این لحظات سنگینی نتایج سیاست های مداخله جویانه خود را احساس کنند.
۱۱ مجروحان زیاد است. گفته می شود که دست کم ۲۰ نفر هم کشته شده اند. این جور مواقع است که آدمی همه تفاوتها و اختلافها را فراموش می کند. می رسد به حاق آنچه آدم است. همدردی. اهمیت درد و رنج انسانی همه اختلافات را از یاد می برد. رنج ما را یکی می کند.
۱۲ فعلا از سفر آکسفورد بازمانده ام. من هم می توانستم یکی از آنها باشم که زیر زمین مانده اند. ترسیده اند. نفس شان دارد بند می آید. خانواده شان از آنها بی خبرند. اما حجم و حوزه امداد واقعا بزرگ است. همه دست به کار شده اند. همه فقط به یک چیز فکر می کنند. ن
جات و درمان.
پس نوشت:
ویکی پدیا که جریان بمبگذاری در لندن را به یک مدخل دایره المعارفی خود تبدیل کرده مرتبا روزآمد می شود و سر نخ همه خبرهای اصلی را دارد. بر اساس آخرین خبر از منابع بیمارستانی تنها در ایستگاه کینگز کراس ۲۳ نفر کشته شده اند. الان دو روحانی مسلمان و مسیحی با هم در تلویزیون مصاحبه می شوند. هر دو تروریسم را محکوم می کنند. پیداست که فشار اصلی روی شانه مسلمانها افتاده است. تا وقتی واقعا معلوم شود ماجرا چیست. بعد هم مجموعه ای از ارشدترین مقامات پلیس و پشتیبانی خدمات شهری کنفرانس خبری دارند. اطلاع رسانی درست و بموقع مساله اساسی است. و همانها که دست در کارند حرف می زنند. بدترین چیز این است که می گویند هنوز بخشی از مسافران مترو زیر زمین گرفتارند. ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه بعدازظهر است و اولین انفجارها دقایقی پیش از ۹ صبح بوده است. خردمندانه ترین حرفی که دراین وضع حساس و بالقوه شکننده می شنوم پاسخ پلیس به خبرنگاری است که می پرسد کار تروریست های اسلامی نیست؟ جواب می گیرد که من بین اسلامی بودن و تروریسم رابطه برقرار نمی کنم و تا آنجا که من می فهمم گرچه کسانی هستند که جنایت خود را با نام اسلام انجام می دهند اما عقاید اسلامی از چنین اعمالی حمایت نمی کند. اما می گوید که همه احتمال ها و شواهد را در نظر خواهند گرفت.
۴ و ۱۸ دقیقه: یکی از قربانیان که آثار زخم های متعدد روی صورتش است و یک چشمش باندپیچی شده می گوید انفجار در یکی از واگن های قطار صورت گرفت. بعد تاریکی بود و جیغ و فریاد مسافران.