ماه دزدیده
زیر چادر شب
عشق می بازد
تن سپیدش به نقره می زند
لبانش کبود
از آتشی سرد
چل گیس بافته
بر سرین اش می لغزد
به زیر ابر بارانی
پنهان می شود
تن سپیدش اما هنوز
پیداست
باد با هوس بر تن چادر
دست می کشد
و سوت می زند
زیر ستاره ها
صدایی نیست
مگر ترانه بوسه و
بارانی که اینک خواهد بارید
هذا فراق بیننا و بینکم
هر چه می گذرد می بینیم شکاف بین ملت و روحانیت معظم بیشتر می شود. طوری که دیگر رفوشدنی نیست. راه ما سوا ست. داریم