من معمولا از شعر و ادب و محافل ادبی این روزها می گریزم. این عشق قدیم و یار صمیم من است و دیدن و یادکرد دوباره اش مرا به آشوب می کشد. بهتر است حالا حالاها فاصله ام را از ادبیات به معنای مدرسی و محفلی آن حفظ کنم. اما فردا شب مجلس شعرخوانی سایه است. از آخرین افراد نسلی که بزرگان بسیار مثل خود او پرورد و شرح روزگار آنها را باید روزی مثل آیزایا برلین در “متفکران روس” صاحب همتی در اثری همانند بنویسد. داشتم ویژه نامه مجله دفتر هنر را در باره سایه ورق می زدم – چاپ آمریکا، شماره پنجم، اسفند ۱۳۷۴- و باز دلم هوای عهد قدیم کرد که در مقام دانشجوی ادب همواره در عطر آن زیسته ام. همه اینها را گفتم تا دو نکته را بگویم. اول همین شماره های ناب دفتر هنر که حال به ۱۵ رسیده است و آخرینش ویژه نامه استاد شجریان است. دفتر هنر مجموعه درخشان و بی نظیری از اسناد ادبی و مقالات و عکس های عالی و خاطره انگیز را در باره شماری از برجسته ترین شخصیت های ادب و هنر ما به دست می دهد که در مطبوعات هم داخل و هم خارج کشور نمونه ندارد. دودیگر می خواستم غزلی از سیمین بهبهانی را نقل کنم که به استقبال شعر مشهور سایه گفته است- امشب به قصه دل من گوش می کنی. این همان شعری است که بسیاری به استقبال آن شعر گفته اند و استقبال فروغ فرخزاد از آن به اندازه اصلش آوازه یافته است: چون سنگها صدای مرا گوش می کنی / سنگی و ناشنیده فراموش می کنی. اما شاید کمتر خوانندگان غزل این استقبال سیمین از همان شعر را هم به همان اندازه به یاد آورند. من این استقبال را بسیار می پسندم. خودتان قضاوت کنید: شب چون هوای بوسه و آغوش می کنی دزدانه جام یاد مرا نوش می کنی عریان ز راه می رسم و پیکر مرا پنهان به بوسه های گنه جوش می کنی شرمنده پیش سایه پروانه می شوم زان شمع شب فروز که خاموش می کنی ای مست بوسه دو لبم، در کنار من بهتر ز بوسه هست و فراموش می کنی صد صبح دیگرم ز سراپا دمیده است تا کی حدیث صبح بناگوش می کنی مشکن مرا چو جام که بی من شب فراق چون کوزه دست خویش در آغوش می کنی
استاد فلک دولتمند خال
به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و