زن، زندگی، آزادی – آینده ما

زیبایی این تصویر در آن است که از آن هیچ گروه و دسته و حزبی نیست. این مردم اند در ساده ترین بدیهی ترین سرراست ترین صورت خود. به فرمان کسی نیستند. پیرو کسی نیستند. جنبشی را پیش می برند که هربار همه اپوزیسیون را شرمنده می کند. جنبشی بی‌رهبر و همه‌رهبر. جنبشی که شایسته ایران شهروندی است. جنبشی که نمی توان آن را مصادره کرد. نمی توان به آن فرمان ایست داد. ولایت کسی و گروهی را نمی پذیرد. نه از داخل نه از خارج. می خواهد که زندگی کند. رها از قید هر ولایت و بزرگتر و اتوریته و فرمانده و رهبری:
هرگز از زمین جدا نبوده‌ام
با ستاره آشنا نبوده‌ام
روی خاک ایستاده‌ام
با تنم که مثل ساقهٔ گیاه
باد و آفتاب و آب را
می‌مکد که زندگی کند
بارور ز میل
بارور ز درد
روی خاک ایستاده‌ام

 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن