چه بود رمز آن وزیرکشی ها؟ چه بود راز آن پسرکشی ها برادرکشی ها؟ چرا محبوب امروز سلطان مغضوب فردای او ست؟ این چه رازی است؟ چه رمزی است؟ چه ربطی دارد به قدرت؟ چه ربطی دارد به سلطنت مادام العمر؟ چرا سلطان چنین بدخیال است؟ چرا مرد شایسته راه به دربار سلطانی ندارد و اگر راه یافت سرانجامی جز نزول و نکول ندارد؟
از برمکیان بزرگتر؟ از امیرکبیر عزیزتر و صمیمی تر و شایسته تر؟ حتی هویدا هم با همه چاکرمنشی ها عاقبت به زندان شاه افتاد به پادافره چه چیزی؟ به شما می گویم: خواسته بود حزب ایران نوین اش را به مدل آمریکایی آن پیوند بزند. چه کارها چه اداها -این بازی ها چیست که یک نخست وزیر شاهنشاه انجام می دهد؟ باورش شده بود که شاه دنبال نظام دوحزبی سبک آمریکایی است.
تاریخ لعنت خورده سلطانی در عهد ولایی هم ادامه دارد. این مرد کینه ای دارد عمیق. کینه جویی است نابکار. با دوست پنجاه ساله اش ببین چه کرد. مگر چه کرده بود هاشمی؟ مگر تاجبخش همین ولایت نبود؟ با محمد خاتمی چه کرد. از این آدم شریف تر و سالم تر و خیرخواه تر و متدین تر در تمام آن دستگاه نیامده است. اصلا جمهوری اسلامی را نجات داد. همین وضع امروز در انتخابات ۱۴۰۰ بود و بدتر. آبرو خرید برای ولایت. ببین چه بلایی سر این سید آورده است. چیزی نزدیک به حصر. اما حصر مهم نیست. بی آبروت می کند. قلم های فاسد و مسموم را به جانت می اندازد. برایت دروغ می سازد. پرونده درست می کند. اجازه سفر نمی دهد. اجازه سخن نمی دهد. تصویرت را منع می کند. چرا؟
احمدی نژاد را با سلام و صلوات آوردند که نظرکرده رهبر است و عزیز دل است و حاکمیت را یگانه می بیند و بعد در آن انتخابات رسوا به هزار ضرب و زور او را نگه داشتند تا چه کنند؟ امروز سکه یک پول است. بی اعتبار. بی حرمت. تازه این آدمی بود که حرمت اش هر چه بود و نبود از سلطان و ولی اعظم بود.
بعد نوبت رسید به روحانی که به فرمان آمده بود تا بدود حل مسائل کند و برجام بیاورد. حجم تبلیغات زهرآگین بر ضد او باورنکردنی است. بعدتر نوبت رسید به ظریف که جز خدمت به این دستگاه سلطانی نکرده است و مدام دویده چهارگوشه جهان تا ویرانکاری های آن عزیز دل نظرکرده سلطان را رفع و رفو کند. چرا ظریف را خوار می دارند؟ آن ننگین نامه وطن امروز را بس برای شاهد ما.
چه خبر است در این دستگاه ولایت؟ چه خبر است در دل کینه جوی این مرد؟ چه آسان کینه می کند. چه سخت رها می کند. نمونه اعلایش حصر موسوی که خردمندترین این قوم بود. نمونه رسوایش حصر و زجر آیات منتظری و صانعی که از بزرگان بلامنازع این مملکت بودند.
این مرد فرعون است. دل اش فرعونی است. روش اش استخفاف است. هیچ کس را بر نمی کشد مگر او را به زیر می افکند. و حریصان قدرت چه خوش حیالانه به دامگه او وارد می شوند. به هوای دانه ای و لاشه ای بازمانده از دهان سلطان. اما خود بدل به لاشه می شوند. و بعد آنها را تف می کند. تفاله می کند.
بدترین نظام سیاسی در روزگار ما ریاست مادام العمر است. سلطنتی است در قالب ولایت و هدایت خلق. اما دستگاه آدمخواری است. ماشین پارانویا ست. بازتولید شاه است که دیگر به هیچ کس اعتماد نداشت. همه را می مالاند و به فحش و ناسزا می راند. تا تنها شد و به سرطان دچار آمد و مرد.
حالا نوبت رئیسی و شرکا ست. یا هر ابله دیگری که برکشیده ولایت باشد. به قول خودش اسم مهم نیست. هر که آمد خدمت کرد دو روز دیگر با سر زمین خواهد خورد. از بس که بی تدبیر اند و مترسک وار. آدم سلطان اند و رعیت اویند. به زمین نخورند هم زمین شان خواهد زد. این محتوم است. این کارخانه کاری جز این ندارد. قربانی می طلبد.
احمق مردا که دل به جهان ولایی و شاهی بندد که نعمتی بدهد و به رسوایی بازستاند.
پس نوشت: من به درشت ترین نمونه ها اشاره کردم و در سطح ریاست جمهور عمدتا. اما باید به لاریجانی و حسن خمینی هم اشاره می شد. حذف لاریجانی همه را بهت زده کرد. حسن خمینی هم که مدتها ست موضوع تمسخر انقلابیون ولایی است. امروز هم دیدم مهدی طائب حسابی به تن او کیسه کشیده است قربه الی الولایه! این داستان ولایت خامنه ای است. او عمیقا به حکومت پرولتاریا اعتقاد دارد چنانکه در دوره احمدی نژاد دیدیم و این علاقه ممکن است با چند استراتژی کلان ولایی هم گره خورده باشد مثل نزدیکی به روسیه و چین و کره شمالی. خلاصه خامنه ای هر چه دارد و ندارد در این کار سودا کرده و می کند. اگر امروز بموقع متوجه نشویم و پیشگیری نکنیم بزودی بر سرمان آوار خواهد شد و دیر خواهد بود.