Search
Close this search box.

انتخابات ۱۴۰۰؛ مغناطیس سرگیجه‌آور یک سیاهچاله

انتخابات ۱۴۰۰ به نماد کاملی از سیاست ولایی تبدیل شده است. آمیزه ای از ابهام و آشفتگی و تناقض و تقلید و تحمیل. برای همین است که به چشم همه ناظران عجیب و غریب می آید. مهندسان ولایی این بار طرحی ریخته اند که هم مبهوت می کند هم گیج می کند. کسی نمی داند راه ورود کدام است و وارد شدی خروجی کجا ست.

رفتار صداسیما که پایگاه عمومی تبلیغات نامزدها ست بسیار خودمدارانه و استصوابی است. الناس علی دین ملوکهم. و دین فعلا به نرخ استصواب تعیین می شود و صداسیما مرکز نرخ گذاری است. نماینده مهرعلیزاده را به سازمان راه نمی دهند. مستند همتی را پخش نمی کنند. انگار نه انگار که اینها بازی اند! حتی محسن رضایی هم به همین بازی پیوسته. از روی صدق و صفا یا تقلید و ریا! وکلای ولایت با خود می گویند چرا این نامزدها نمی فهمند که فقط یک نامزد واقعی وجود دارد و اینها نخودی هستند؟ بنابرین حالا که نمی فهمند ما در برخوردمان به اینها حالی می کنیم که اینقدر خودشان را تحویل نگیرند! این بی اعتنایی را در انتخابات های پیشین دیده ایم. خاصه در عصر نامیمون احمدی نژاد. در ۸۸. در برخورد با ستادهای موسوی.

فضای ابهام نامعمولی بر انتخابات سایه افکنده است. بخشی از آن ناشی از شوک استصواب است که معادلات سیاسی را به هم ریخته است. شوک یکی از ابزارهای اصلی ولایت بر صغار است. و در ایران بخوبی از آن بهره می برند. در مدیریت و سیاست و اقتصاد. در برخورد با فرهنگ و هنر و سینما و سریال. ولایت هر از گاهی به شما شوک می دهد تا بدانید که مهار همه چیز دست کیست. و اگر طاعتی نمی دانند باری از گناه کبیره و صغیره بازنمانند.

بخشی از این فضای نامعمول به خاطر بی اعتمادی رای دهندگان است که در این نامزدها کسی را نمی یابند که نماینده آنها باشد و حرف آنها را بزند. حرفهایی هم که می شنوند آنقدر وعده های نخ نما و بیهوده و بی مزه ای است که کسی را جلب نمی کند. تازه اگر هم کسی این وعده ها را جدی بگیرد از خود خواهد پرسید خب حالا وقتی رئیس جمهور «بازوی اجرایی» ولایت است این حرفها و وعده ها چه معنایی دارد؟ کی می تواند اجرا کند؟ از نظر نخبگان هم که این توزیع پول بین مردم و تمرکز نامزدها بر آن به معنای پشت کردن به دلایل فقر عمومی است. پوشاندن سوءمدیریت است. نادیده ماندن ارتقای آزاد اجتماعی و برآمدن شایستگان است. سرپوشی بر چاههایی است که در این چهل ساله در جامعه کنده شده است و دیر و زود بسیاری را در خود خواهد کشید.

حوزه انتخاب ها آنقدر اندک و محدود شده است که افراد خود را در مغازه ای می بینند که کوپن خریدش را دارند اما جنسی که به کارشان بیاید یا کیفیت داشته باشد پیدا نمی کنند. مثل یک فروشگاه روسی است در عهد شوروی که در آن به جای همه چیزهایی که می خواهی فقط نان سیاه هست و شکر زرد و بخشی نازل از خرده ریزهایی که به کاری نمی آید و خاک خورده پشت ویترین مانده است.

با همه این احوالات باز هم معلوم نیست که واقعا نظام قصدش از به صحنه آوردن رئیسی چیست. آیا می خواهد او برنده شود؟ ظاهرا این طور است. اما یک عده معتقدند نامزد واقعی نظام چه بسا جلیلی باشد. رئیسی صحنه را برای او آماده می کند. کاری ندارم که این می شود حکایت کوری که عصاکش کور دگر شود؛ اما واقعا اینطوری است؟ یا ممکن است نامزد واقعی نظام کسی دیگر باشد؟

اوضاع تا روز آخر هم روشن نخواهد شد از قراری که پیدا ست. نظام توانسته بیشترین توانایی خود را در ایجاد آشوب ذهنی مردم و ناظران نمایش دهد -شاید هم مانوری است برای بعد از خامنه ای! اما هر چه هست نشانی از هوشمندی ندارد. بیشتر شبیه یک مکر طراحی شده است. یک جنس نامرغوب که جای بهترین جنس ارائه می شود.

نظام ولایی دارد نشان می دهد که در عملیات روانی دیگر به استادی رسیده است. طوری بازی می کند که عاقبت اش هم روشن باشد و هم ناروشن! و حتی اگر کسی از صندوق درآید که رئیسی نباشد باز هم همه آن را به حساب حسابگری ولایی بگذارند.

عاملیت مردم قفل شده است. مردم سرگردان مانده اند. به این بازی عادت ندارند. ۴۰ سال است این ولایت هر ترفندی زده ملت دفع اش کرده و دست اش را خوانده است. اما این بار نمی داند بازی چیست. خیلی ها مثل من نمی خواهند رئیسی روی کار بیاید. آیا نظام روی این نمی خواهندِ ملت حساب کرده و رئیسی را آورده تا او را خنثی کند؟ به عقل جور در نمی آید. و گرنه کسی به او تولیت آستان قدس نمی داد یا ریاست قوه قضا را در اختیار او نمی گذاشت -هر دو جامه ای که برایش بزرگ است.

بله به عقل جور در نمی آید. حذف لاریجانی هم به عقل جور در نمی آمد. اما این ولایت نشان داده که همه صحنه ها برایش صحنه جنگ است و در جنگ اصل بر مکر و فریب است. در جنگ آن هم جنگ نابرابر و نامتقارن که دیگر ذات این نظام اقلیت شده است باید همه راههای پیروزی حریف را با ایجاد ابهام عمدی بست. باید او را سرگردان کرد. باید او را به انفعال کشاند. مهندسی ابهام راه نجات ولایت است از هر نوع شفافیت. هر راهی را هم بگویی می رود و به هر شکلی این بت عیار در می آید تا اصل مساله را پنهان کند.

تمام اشارات و تنبیهات رژیم و اذناب اش همین را می گوید و هر یک پاره ای از یک پازل را تکمیل می کند. پشت این ابهام اما هر چه هست تازه نیست. بوی کهنگی گرفته است. جنسی است که روی دست فروشندگان باد کرده است. ناچار باید بزک اش کرد. مثل عروسی زشت که باید پشت صد نقاب و حجاب و ناز و ادا پنهانش کرد تا بازار را رونق دهند اما وقتی از رویش نقاب را برداشتند از ترس و بهت پس می افتی. در این عروس ازریخت افتاده هیچ چیز تازه ای نیست. به اندازه عمر خامنه ای و جنتی عتیقه است. خاک گرفته است. بی هنر است. سرتاپا تقلید است و بیهودگی تکرار. از بی رقیبی سرخوش است. همه عروسان دیگر را سر بریده است یا تارانده است. عروسی انتخابات خونین است. زندگی نه مردگی آغاز می شود. انتخابی در کار نیست. کودتایی خزنده و نرم در کار است. ولایت هر درسی که از مخالفان اش آموخته نهایتا خود به کار بسته است. خود اپوزیسیون خود شده است. ویرانگر خود. برانداز خویشتن. شکارچی خود. دام خود. دامچاله خود. این یک سیاهچاله است. سوریه ولایی است. ونزوئلای اسلامی است. شوروی اسلامیستی است. همه چیز هست و هیچ چیز نیست. درست مثل نامزد اصلی این انتخابات. یک هیچ مدان همه کاره. نماینده تام و تمام طبیبان مدعی.

این جماعت چیزی را پشت این ابهام غریب پشت این تهیدستی و عملیات فریب پنهان می کنند که بزودی آشکار خواهد شد.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن