سیطره حرافی و علایم آخرالزمان یک دوران

کتک کاری در استودیوی شبکه من‌وتو یکی از علایم آخرالزمان دورانی است که اوج آن را در این چهار سال اخیر دیده ایم. دورانی که به تهی بودن حرفها و مواضع رسیده است. تا ده سال پیش هنوز این نشانه ها پنهان بود. یا فکر می کردیم داخلی است. دوران احمدی نژاد بود. دورانی که فکر می کردیم به سر می آید. او رفت و دورانی که با او شروع شده بود سر نیامد. ادامه یافت. اما این بار نه در سطح دولت که به اعتدال و تدبیر برگشته بود یا اراده برگشتن داشت بلکه در سطح رسانه ای هم در داخل و هم در خارج کشور. 

تا برجام امضا نشده بود سطح بحث ها هنوز جدی بود. لمپنیسم و عوام گرایی در حاشیه قرار داشت یا به محافل رسانه ای خاصی در ولایت و وابسته به ولایت انحصار داشت. اما بتدریج که برجام رنگ باخت – و این حرکت از داخل همان محافل ولایی با عوامفریبی آغاز شد- فضا رنگ دیگر گرفت. اما باز هم تا ترامپ سر کار نیامده بود می شد گفت مباحث نخبگانی جایی دارد و عوام الناس رسانه ای بر صحنه چیره نشده اند. ترامپ که آمد دست خالی همگان رو شد. زبان و بیان و تحلیل ها پوچ و تهی شد و پروپاگاندا جای همه چیز را به تدریج پر کرد.

پروپاگاندای موفق همیشه حرف و تبلیغاتی است که با عمل همراه می شود. پروپاگاند برای پروپاگاند بی معنی است و به همین وضعی می رسد که امروز رسیده ایم. همه حرف می زنند و حرفها خالی از معنا و مفهوم و نتیجه است چون به عمل گره نخورده است. نه ترامپ نتیجه عملی گرفته است چون ایران با همه فشارها به مذاکره تن نداده و انبوه برنامه های رسانه ای تاثیری در تصمیم ولایت نداشته است نه اپوزیسیون می تواند نتیجه بگیرد چون اصولا پایگاهی در داخل کشور ندارد.

امروز در آستانه پایان دوران رهبری پروپاگاندیست های جهان قرار داریم و من واقعا نمی دانم اگر دوران رهبری او ادامه یابد دامنه آسیب ها چقدر بزرگ خواهد شد. اما ترامپ برود یا بماند وضعیتی که حاکم شده نمی تواند پایدار بماند. شترها باید بروند. کتاب بیشعوری باید بسته شود. صحنه از تحلیلگرانی که چیزی بیش از خبر نمی خوانند باید پالوده شود و بر حرفهای تکراری نقطه پایان گذاشته شود. این وضع را نمی توان ادامه داد. ادامه وضع همین امروز هم رسانه ها را به ضدرسانه تبدیل کرده است. چهار سال دیگر آشوبی ایجاد می کند که دیگر هیچکس حرف کسی را نشنود و همه حرفها از درست و نادرست تهی از معنا به نظر برسند. رسانه تنها در چارچوب قبول مخاطب زنده است و معنا دارد. از دایره قبول بیرون رفت به بلندگویی تبدیل می شود که در یک شهر خالی از بام تا شام صدایش بلند است. و البته به جایی نمی رسد.

یک آسیب مهم حرافی شناور ساختن دال و مدلول و معانی و مفاهیم است. هم امروز هر سایت و هر نوشته رسانه ای را که باز کنید با انبوهی از مفاهیم تعریف نشده روبرو می شوید که صرفا به خاطر حرافی های بی پایان شبکه های فارسی داخل و خارج و شبکه های اجتماعی فراگیر شده ولی کسی درست نمی داند این مفاهیم چه معنایی می دهند. حرافان رسانه ای نمی توانند تبیین مفاهیم کنند. کار آنها اصولا تبلیغات حزبی است. تبیین برای آنها صرفا در جهت منافع سیاسی معنا دارد و گرنه قادر به «تبیین» چیزی نیستند. بنابرین داریم زیر آواری از مفاهیم تعریف نشده دفن می شویم. دیگر صدا به صدا نمی رسد. کسی دنبال معنا نیست. همه می خواهند نتیجه بگیرند. نتیجه هم با براندازی یا تسلیم تعریف می شود. اما کسی نمی داند که اگر نه براندازی اتفاق افتاد و نه تسلیم تکلیف چیست. تنها راهی که می ماند دست به یقه شدن است. جنجال درست کردن است. بحث داغ ساختن است. مشتری جور کردن است. ساعت پر کردن است و بلندکردن صداها. فریاد زدن. اما فریاد زدن مربوط به دورانی است که یک نفر می گفت و دیگران می شنیدند و ظاهرا در سکوت پیروی می کردند یا می شد گفت پیروی می کنند و مخالفتی ندارند. اما امروز هر مخاطبی به آسانی می تواند مخالفت خود را با جزئیات یا کلیات سخنی اعلام کند. اینجا تنها همفکری و همصدایی و گفتگو و شنیدن از دیگری گرهی باز می کند. فریاد؟ آه آنقدر فریاد شنیده ایم که گوش مان پر شده اگر کر نشده باشد. کافی است به مرام منبرهای ولایی توجه کنیم. اپوزیسیون هم منبر می رود. می خواهد متکلم وحده باشد و باقی در سکوت یا تایید کنند یا حرفی از مخالفت نزنند. چون چنین نیست و راه دیگری هم برای ارتباط فعال نمی شناسد دست به یقه می شود. چه مجازی چه واقعی. 

حتی اگر براندازی اتفاق افتد هیچکس نمی داند و اهمیتی هم نمی دهد که فردای براندازی چه خواهد شد. کسی طرح و برنامه ای ندارد. اگر جمهوری اسلامی هم با یک نرمش قهرمانانه دیگر تصمیم به چرخش سیاسی بگیرد یا به ساخت و پاخت پشت پرده روی آورد یا تنش را بالا ببرد کسی نمی داند چه خواهد شد. تسلط حرافی رسانه ای مثل سالادی است که کنار غذای اصلی سیاست صرف می شود. غذا را دیگران می پزند و حرافان تنها به شب چره می توانند فکر کنند نه بیش.

غیبت نخبگان و روشنفکران و ایران دوستان و مهین پرستان از صحنه سیاست و رسانه ما را از فهم آنچه بر سرمان می رود محروم کرده است. و به یک معنا ما را بی آینده ساخته است. نمی دانیم به چه سویی می رویم. راهنمایی نداریم. همه مشغول عمل اند. دست به کمپین سازی می سازند. کارزار رسانه ای درست می کنند. ایده های افراطی اذهان عوام زده و عوام فریب میدان دار می شوند. نه به هدفی می رسند نه هدفی دارند که مشکلی از صدها مشکل زمین مانده ما مردم را حل کنند. همه چیز در ضدیت با ولایت خلاصه می شود و زندگی بلاموضوع شده است. ضدیتی که رنگ عوامانه پیدا کرده است زیرا از هر نوع ایده والا و آینده ساز و مشکل گشا خالی است. به زندگی پشت کرده. سالها هم بر هم انباشته می شوند و راهی باز نمی شود. نخبگان خانه نشین شده اند و پوپولیست ها از هر دستی صحنه را پر کرده اند. هر کانالی را باز کنی یکی دارد شعبده ای ارائه می کند. فکت ها را جابجا می کند. تاریخ را عامدانه دستکاری می کند. دنیا و مافیها را در دو جمله تکراری برایت خلاصه می کند و برای هر چیزی راه حلی واحد دارد – ضدیت و ستیز.

این واقعیت که رسانه های اصلی فارسی همگی با بودجه های آشکار و پنهان خارجی اداره می شوند نشان می دهد که چرا نباید انتظار زیادی از آنها داشت. آنها طبعا به هر گوینده ای که از ضدیت و ستیز بهره ای داشته باشد میدان می دهند تا نیات سفارش دهندگان را پیش ببرند. نتیجه تسلط حرافی و حرافی است. هر قدر این شبکه ها را تماشا و دنبال کنی چیزی عایدت نمی شود. و هر صدای متفاوتی در این میانه ناشنیده می ماند.

هیچ وقت مثل امروز نیاز به رسانه مستقل اینقدر ضروری و اورژانسی نبوده است. و هیچ معلوم نیست که چنین رسانه ای بزودی پا به میدان بگذارد. هیچ وقت مثل امروز نیاز به معنا در رسانه ها اهمیت نداشته و از همه وقت کمتر این نیاز جواب می گیرد. هیچ وقت حرافی ها اینقدر حوصله سر بر نبوده است. تلویزیون خبری ۲۴ ساعته آفت است. تلویزیونی که فقط با خبر و مصاحبه کار کند آفت است. رسانه ای که فقط با چند چهره معین کار کند آفت است. رسانه ای که در جای حزب نشسته باشد و نقش هدایت خلق را بازی کند آفت است. رسانه ای که گزارش مستند نداشته باشد آفت است. رسانه ای که پروپاگاند هدف اش باشد آفت است. رسانه ای می خواهیم که مجری دانا باشد گوینده نباشد. رسانه ای می خواهیم که سردبیران اش به ایران متعهد باشند نه بیگانه. رسانه ای می خواهیم که به روی مخاطب باز باشد و از مشارکت مخاطب ابزار سیاست نسازد. رسانه ای می خواهیم که از روی تعهد اجتماعی و مدنی بدون دشمنی با این و آن کار کند. رسانه ای می خواهیم که نخبگان به آن اعتبار داده باشند. رسانه ای که حد خود را بشناسد. جای مردم ننشیند. مردم و جامعه را تقویت کند. صد رسانه خارج کشور جای یک گروه متعهد داخل کشور موثر نخواهد بود. صد روزنامه دولتی و ولایتی جای یک وبسایت و مجله متعهد به منافع ملی و خیر عمومی موثر نخواهد بود. رسانه ای می خواهیم که به زندگی ما متعهد باشد. خیر ما را بخواهد. ما را دوست داشته باشد. به امروز و آینده ایران فکر کند. ایرانی باشد. دغدغه ایران داشته باشد. به تنوع ما مردم احترام بگذارد. نمادی و نماینده ای از فرهنگ چل تکه ایرانی باشد. به تفرقه میان مردم دامن نزند. محتاط و منصف باشد. و طوری عمل کند که در داخل بازترین میدان را برای خود ایجاد کند و در خارج در محدوده ای کار کند که گویی مرکزش در تهران است. و در این تاریخ رسانه های ایران شاهد خوبی است. هیچ روزنامه ای در خارج از ایران در دوران مشروطه منتشر نشد جز اینکه به چارچوب عرف و سنت و باور و سیاست ملی پایبند بود. هیچ تغییری جز از این مسیر اتفاق نمی افتد که خیری در آن باشد.  

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن