۱۹۹۹ سال آخر قرن – ۶

۲۴ نوامبر

سراغ کتاب جرمی پاکسمن را از کتابخانه می گیرم: انگلیسی ها (The English). تازه درآمده است. این کتابی است که باید خواند. تعریف یکی از شاخص ترین چهره های رسانه ای بریتانیا از انگلیسی بودن می تواند مرجع باشد. پاکسمن سالها ست در تلویزیون حضور دارد. برنامه نیوزنایت (Newsnight) را در بی بی سی ۲ اجرا می کند. یکی از خصلتهای انگلیسی همین است. همین تداوم. طول مدت حضور افراد در شغل های خود و برنامه های رسانه ای نشانگر جامعه ای مستقر است. ثبات دارد. بری نورمن (Barry Norman) 24 سال است برنامه سینمایی اش را ادامه می دهد. برخی سریالها سالهای سالها ست اجرا می شوند. حتی نمایشنامه ها بدون توقف سالهای سال نمایش دارند. بینوایان مثلا. ولی این تنها نمایش از این نوع نیست. در جنبه های دیگر زندگی اجتماعی هم این طول عمر دیده می شود. مغازه هایی هست که تاریخ صدساله دارد و کم نیستند. حالا دیگر نهاد شده اند و اسم شان برابر با اعتبار است.

 فکر کردن به این چیزها مشغول کننده است بخصوص وقتی بخواهی هویت و مشخصات ایرانی را با آن بسنجی. ما ایرانی ها به چه شناخته می شویم؟ تداوم در فرهنگ و هویت ما کجا ست؟ پاکسمن از فیلم های انگلیسی می گوید که هویت این مردم را نشان می دهد. سینمای ما چقدر هویت ما را نشان می دهد؟

۲۵ نوامبر

همه هوش و حواس ام پیش جرمی پاکسمن است. اما مهری نیکنام زنگ می زند که امشب یکی دیگر از جلسات بحث در باره مسائل بین الادیان است. مهری زن بسیار بامحبت و بسیار دانشمندی است و از شخصیت های معتبر در جامعه یهودیان این دیار. خوشفکر است و باز و بی تعصب های معمول دینی. موضوعات اینچنینی خیلی برایم جذاب نیست سهل است شاید کسالت آور هم باشد. در عالم دیگری هستم. ولی به احترام او می روم. بعلاوه می داند که من به اسرائیلیات علاقه مندم. اما بعید است که چیزی در این جلسه دستگیرم شود از این باب. جلسه کوچکی است و سی چهل نفری هستند. افراد مختلفی حرف می زنند. اما برای من عجیب ترین نکته این است که یکی از سخنرانان یهودی می گوید یهودی ها اجازه ندارند قرآن بخوانند!

غربی و شرقی ندارد. پیشداوری ها همه جا هست. البته کمتر و بیشتر دارد. مسلط یا حاشیه ای دارد. اما هست. و می شود فهمید که بین سه دین یهود و مسیحیت و اسلام این رقابتها و پیشداوریها بیشتر هم باشد.

تصور من از اینکه غربیها لابد از این چیزها آزادند نادرست است. این را دارم بتدریج می شناسم. یعنی مورد به مورد کشف می کنم. نمی خواهم تصورات آموخته ام در ایران را اینجا ادامه بدهم. می خواهم هر تصور و دانشی را که داشته ام محک بزنم.

یکی از بارزترین چیزهایی که تصورات اولیه آدم را به هم می زند گدایان لندن اند! آدم فکر نمی کند در این شهر گدا باشد. چرا فکر نمی کند؟ و نمی کنیم؟ اما هست! خیلی هم هست. یکجور فرهنگ نوانخانه ای در طبقات زیرین جامعه نفس می کشد. البته گدایان لندن با گدایان تهران فرق دارند. برخی شان خیلی مودب اند. کلیشه ای البته. ولی گدا گدا ست. و وقتی هم کارتون خواب می شود که دیگر مهم نیست کجا ست و کجایی است.

اما چیزهای دیگری هم هست که تصورات ات را تقویت کند. مثل کتاب خواندن مردم در مترو. آقای کیانوش می گوید ادبیات نیست اینها که این جماعت می خوانند. بعد می گوید داستان دو جور است یا ادبیات است یا سرگرمی. و اینها سرگرمی می خوانند. رمانهای پلیسی و جنایی و عشقی. در کتابفروشی ها هم قفسه های پرکتاب و پرخواننده و پرفروش همین ها ست: تبهکاری (crime)، پلیسی و ماجراجویی (thriller) و چندین نوع از این دست و موضوعات طرفدار زیاد دارد. گرچه گاه کتاب رمان خوب و هنری و ادبی هم پرفروش می شود.

یک چیز دیگر که متفاوت است و توجه را جلب می کند سالمندی و سالمندان است. در خیابانهای فرعی و پر و پیچ و خم که مینی بوس های محلی تردد می کنند، مینی بوس در ایستگاه می ایستد و با حوصله اجازه می دهد پیرمرد یا پیرزنی سوار شود و برود روی صندلی بنشیند و بعد حرکت می کند. طوری که حرکت مینی بوس مزاحمتی برای آن سالمند ایجاد نکند یا نقش زمین نشود. نوعی احترام نهادینه شده وجود دارد. سالمندان بسیارند. جامعه ای است که همه چیزش عمر طولانی دارد. و البته آدمهایش.

خانه های سالمندان هم هست گرچه من داخل آنها را ندیده ام ولی مجموعه های خاصی در هر محله پیدا می شود و در محله ما هم. سالمندی و تنها زندگی کردن چیز متعارفی است. قواعد خودش را هم دارد. ولی در مقایسه با آن زنجموره های صدا و سیمای وطنی که چرا پدر و مادرهایتان را به خانه سالمندان می گذارید، از این خبرها اینسوی آب نیست. سالمندی امر پذیرفته شده ای است. حمایت هم دارد. زندگی های جمع و جور فرزندان هم اجازه نمی دهد که پدر یا مادر سالمند با آنها زندگی کند.

همه اینها چیزهایی است که محافظه کاری انگلیسی را یک معنای عمیق فرهنگی می دهد. زندگی آرام است. ادامه دار است. نوعی تسلیم در آن هست. استقرار دارد. عجله ندارد. قاعده مند است.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن