گام دوم انقلاب؟ – بازنشر یک بگومگوی قدیمی با خامنه ای

این متن را ۱۰ سالی پیش نوشتم در آغاز بحران تقلب انتخاباتی در سال ۸۸. آن موقع حضرت رهبر هنوز ۲۰ سال بود که حکومت می کرد. حالا شده ۳۰ سال. ولی اساس مساله تغییری نکرده است. بیانیه اخیر او درباره چهل سالگی انقلاب مرا واداشت که این متن را مجددا بازنشر کنم. رهبر معظم ما در گفتار و نوشتار خیلی آزاده و باز و روشنفکر جلوه می کند. اما برای کسی که تمام قدرت اقتصادی و سیاسی ایران امروز در دست او ست گفتار و نوشتار دیگر تنها معیار سنجش نیست. کارنامه هم هست و گویاتر است. اما ولایت معظم هیچ علاقه ای ندارد با این معیارها سنجیده شود. هنوز خود را در منبر موعظه می بیند. امروز به این آیه قرآنی فکر می کردم که می گوید برخی سخن های شیرین زیاد می گویند اما دشمنانه ترین قلبها را دارند (بقره، ۲۰۴). و خامنه ای در این سی ساله ثابت کرده است که هیچ غم ملت ندارد و همه بازی اش پنهانکاری است و ریاکاری. بگومگوی یک دهه پیشتر با او همین نکته را روشن می کند. چیزی عوض نشده است و او همچنان با همه دشمنایگی با منافع ملی ما و با مردم ما و با فرهیختگان ما متن هایی می نویسد که آدم نداند می گوید چه رهبر فرزانه ای!

از منبر موعظه تا کارنامه بیست ساله

آقای خامنه ای ۲۰ سال است عادت کرده متکلم وحده باشد. آقا خودش را مثل مراجع می داند. حرف را می زند تا مستمع هم گوش کند و یاد بگیرد و مساله اش حل شود. اما فراموش می کند که او مسئول است. مسئول هم به زبان ساده یعنی کسی که از او سوال می شود در باره کارهایی که می کند. او سهم امام در اختیار ندارد. پول نفت و مالیات قانونی مردم است که بخواهند یا نخواهند باید بدهند. کارش دین خلق و حل مشکلات فقهی نیست. دنیا و سیاست است. آقای سیستانی حق دارد اگر یکطرفه حرف بزند. شان او عرفی است و مردم به اختیار به او رو می کنند و نظام و شبکه روابط اش متکی به زور و زندان و مامور مخفی و لباس شخصی و پول بی حساب نفت و صندوق ذخیره ارزی نیست. آقای خامنه ای فکر می کند می تواند میان روحانیت و سیاست، هم از منافع آن بهره مند باشد و هم از عواقب این در امان بماند. هر وقت بگویی تو سیاسی هستی و باید پاسخگو باشی می گوید من فقیه ام و شان ام دیگر است. همینطوری ها ست که آقا در بیست سال گذشته یک نشست خبری نداشته است. مثل فقها در پرده زندگی کرده است. هر وقت هم که مردم و مسئولانش نزد او می روند بر عهده خود می بیند آنها را وعظ کند و نصیحت کند. اما در نتیجه این دو-زیستی بین سیاست و روحانیت سخن او ظاهری یافته که با باطن اش دیگر همخوانی ندارد. برای نمونه سخنرانی امروزش را نکته به نکته بر می رسم نمونه وار نه تمام؛ که اگر به تمام بررسم مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

فرموده اند: این بعثت در واقع دعوت مردم به عرصه‏ى تربیت عقلانى و تربیت اخلاقى و تربیت قانونى بود. اینها چیزهائى است که زندگىِ آسوده و رو به تکامل انسان به آنها نیازمند است.
عرض می کنم: ممکن است آقا کارنامه نظام تحت رهبری خود را مرور بفرمایید و به ما بگویید که کارنامه تربیت عقلانی و قانونی اش که هیچ، کارنامه تربیت اخلاقی اش چیست؟ شما فکر کرده اید همیشه باید حرفهای قشنگ زد؟ شما به عنوان مسئول باید این حرفها را عمل هم بفرمایید. کجاست کارنامه عمل شما در جهت بعثت رسول الله؟

می فرمایند: اشکال کار ما این است که مثل آن انسانى هستیم که بر روى گنجى خوابیده است، از آن خبر ندارد و از آن بهره نمیبرد و از گرسنگى میمیرد. وضع ما اینجور است. به عقل وقتى مراجعه نمی‌کنیم، عقل را حَکم وقتى قرار نمی‌دهیم، عقل را تربیت وقتى نمی‌کنیم، زمام نفس را به دست عقل وقتى نمى‏ سپریم، وضع ما همین است.
عرض می شود که: این حرفها چیست آقا؟ شما دارید کارنامه خودتان را با ما در میان می گذارید؟ من می دانم که شما به عقل مراجعه نمی کنید اما آن را به همه تسری ندهید.

ادامه می دهند: لذا اولْ‏ کار این است که تقویت نیروى عقل و خرد در جامعه انجام بگیرد؛ تکلیف ما هم این است.
من از شما می پرسم: شما چقدر در تقویت عقل کوشیده اید و چقدر در تعطیل عقل؟ این خرد است که روبروی مردم بایستید؟ این خرد است که مردمی را که به کارگزاران شما اعتماد کردند و رای دادند در رای شان دست ببرید؟ این خرد است که جهانی را با خود سر ستیز بیندازید؟ این خرد است که هزاران هزار ایرانی را از وطن ناامید و آواره کنید؟ اینها جزو سرمایه عقل آن کشور نبود و نیست؟

فرموده اید: در این جامعه هم باید عقل معیار باشد، ملاک باشد.
باز می پرسم: این را برای ما می گویید یا خودتان را هم شامل آن می دانید؟ اگر بنا ست عقل ملاک باشد چرا شما گوش تان را به روی سخن اهل عقل بسته اید؟ وانگهی کجای نظام شما با عقل سر و کار دارد؟ زندان شما مبتنی بر عقل است یا قوه قضا و دادگاه شما؟ تبلیغات تان عقلانی است یا نظام آموزشی تان؟ اقتصادتان با عقل می چرخد یا سیاست داخلی تان؟

می فرمایید: اخلاق که نبود، بى‏ اخلاقى وقتى حاکم شد، حرصها، هواى نفس ها، جهالت ها، دنیاطلبى ‏ها، بغض هاى شخصى، حسادت ها، بخل ها، سوءظن به یکدیگر وارد شد – وقتى این رذائل اخلاقى به میان آمد – زندگى سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد.
لطف کنید روشن کنید: آیا شما از حسادت و بخل و سوء ظن خالی هستید؟ شما که از بام تا شام به این و آن در داخل و همه کس در خارج گمان بد می برید در نفی سوء ظن سخن می گویید؟ از تقبیح بغض شخصی حرف می زنید. اطمینان دارید که تمام این ها که بازداشت کرده اید بدون بغض شخصی بوده است؟ آیا درست نیست که برای گرفتار کردن دهها اندیشمند و فعال سیاسی و مقام سابق و مخالف خود سالها ست مترصد فرصت هستید؟ همه به کنار ممکن است بفرمایید سعید حجاریان را چرا حبس کرده اید؟ حبس او چه فضیلتی را در نظام شما ثابت می کند؟

می فرمایند: امروز ما نهایت نیاز را به این تربیت اخلاقى داریم؛ هم ما مردم ایران، جامعه اسلامى در این محدوده‏ جغرافیائى، هم در همه‏ دنیاى اسلام؛ امت بزرگ اسلامى، جوامع مسلمان. این‌ها نیازهاى اول ماست.
عرض می کنم: امروز بحث اول ما با شما دیگر نیاز به تربیت اخلاقی نیست. ما نیاز داریم ببینم شما در تربیت اخلاقی مردم که هیچ، در تربیت اخلاقی کارگزاران خودتان چقدر کوشیده اید؟ شما که قرار نیست تا ابد موعظه کنید. شما کار به دست هستید. مسئول هستید. برنامه می نویسید. تعیین سیاست می کنید. بفرمایید ببینیم به کجا رسیده جامعه اسلامی بعد از ۲۰ سال رهبری شما؟ آیا ادب و تربیت و عقل کارگزاران شما به همین اندازه ای است که در شیخ محمد یزدی دیدیم؟ یا آن است که در رئیس جمهور محبوب تان می بینیم؟ یا در لباس شخصی هاتان؟ یا در بسیج و پلیس تان؟ یا در مامور اطلاعات و زندان تان؟ یا در نوشتار و گفتار نماینده ولی فقیه تان در کیهان؟ یا در احکام و اعمال قاضی مرتضوی تان؟

فرمایش کرده اید: بعد به دنبال آن تربیت قانونى است، انضباط قانونى.
سوال ساده من این است: واقعا شما فکر می کنید نظام شما و قوه قضای شما دارای تربیت قانونی و انضباط قانونی است؟ اصلا برای شما و کارگزاران تان قانون پشیزی ارزش دارد؟ اگر اینطور است چرا جلوی آنها که حضرت تان را بالاتر از قانون می نشانند در نمی آیید؟ چرا پلیس شما مزاحم مردم می شود؟ چرا زن مسلمه را بی بهانه می گیرند و به بازداشت می برند و دو روز بعد می کشند و در کشور و نظام شما از تعقیب و مجازات مصون می مانند؟ چرا به خوابگاه دانشجویان می ریزند و غارت می کنند و می زنند و می برند و کسی را یارای مقابله با مهاجمان نیست؟ این قانون شما ست؟

اظهار بصیرت نموده اید که: ملت ایران احساس هویت می کند که مى ‏بیند مادى ‏ترین و خبیث ‏ترین قدرتهاى مادى عالم، مانع خودش را ملت ایران مى‏بیند براى رسیدن به اهداف شومى که دارد؛ این چیز کمى نیست.
می گویم: حضرت آیت الله! حرف شما درست. اما به نظر شما روسیه جزو همان قدرتهای خبیث هست یا جز قدرتهای طیب و طاهر است؟ آیا مادی تر از روسیه نظامی وجود دارد؟ چرا شما بین قدرتهای خبیث فرق می گذارید؟ چیزی هست که ما نمی دانیم و مصلحت نیست به ما بگویید؟

فرموده اید: پیغمبر خود عامل بود؛ «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه»، و مؤمنون هم دنبال سر پیغمبر. او عامل است، مردم هم به عمل او نگاه می‌کنند، راه را پیدا می‌کنند. و نقش بزرگان جامعه، نقش رهبران جامعه، نقش نخبگان جامعه این است. به حرف نباید اکتفا کنیم. در جمع شما بسیارى از مسئولین کشور هستید، هر کدامى می‌توانید از لحاظ عمل، از لحاظ الگو شدن براى افرادى که به شما نگاه می‌کنند، یک اسوه باشید.
عرض می کنم: اسوه و الگو؟ شما غیر از گروهی افسر عالیرتبه نظامی و سپاهی و قضات رسوا و گوش به فرمان و مامورین بی رحم اطلاعات تان و گروهی آخوند درباری کسی را دارید؟ کسی دور و بر شما هست که در حد و اندازه این حرفها باشد؟ کدامیک از مسئولان درجه اول شما در این ۲۰ سال به ادنی درجه ای از اسوه بودن رسیده اند؟ نام ببرید. این شکست شما نیست که بین مسئولین تان حتی یک اسوه هم وجود ندارد؟ یک نفر نیست که مردم به او نگاه کنند و از او بیاموزند و دنبال او باشند. یک نفر نیست که اگر پول و زور نداشته باشد اعتباری برایش باقی بماند.

در باره رسانه ها فرمایش کرده اید: حالا آن کارى که دستگاه‏هاى اطلاعاتى و دیگران کشف می‌کنند و دخالت‌ها را می‌دانند، آن به کنار؛ آن چیزى که همه دارند مشاهده می‌کنند، نقش رسانه‏ هاست که مهمترین نقش را در این چند ده سال اخیر، رسانه ‏ها در تحولات ملتها داشته ‏اند.
به عنوان کسی که حرفه اش رسانه است از شما می پرسم: آقا شما هم رسانه داشته اید. ممکن است بفرمایید علت عقب افتادن شما و رسانه های شما از بی بی سی و سی ان ان که هیچ، از الجزیره در بغل گوش تان در قطر چیست؟ فکر کرده اید چرا یک نفر از مسئولان و مدیران شما نمی تواند بالاتر از کیهان اداره کند؟ چرا نمی تواند از خروار پولی که خرج شبکه انگلیسی زبان تان می کنید چیز با ارزشی در آورد؟ بروید ببیند میزان نقل از پرس تی وی در دنیای خبر چقدر است و میزان نقل از الجزیره چقدر است. شما بزرگترین سیستم تبلیغی را در کشورتان راه انداخته اید چرا نتوانسته اید مردم تان را طوری تربیت کنید که این رسانه ها را به چیزی نگیرند؟ چرا مردم تان از صبح تا شام دنبال همین رسانه هایند که شما از آنها متنفرید؟ کو آن جاذبه شما و نظام شما و تربیت اخلاقی و عقلانی و قانونی شما؟

آقا شما از پس رسانه های خارجی بر نمی آیید بماند، اگر عقل و تدبیر داشتید رسانه های داخلی را دست کم تقویت می کردید. آنها را پایگاه دشمن نمی خواندید. آنها را جمع نمی کردید. اما تربیت قانونی و انضباط قانونی قاضیان شما تحت ارشاد و حمایت نهاناشکار شما همه را تعطیل موقت کرد. حالا انتظار دارید با این پل های شکسته با این رسانه های دهان بسته با آن خبرگزاریهای ورشکسته و دروغپردازتان مردم منتظر بنشینند ببینند کی صدا و سیمای شما می خواهد اگر به قول آیت الله سبحانی مصلحت بداند خبری را به آنها بدهد یا ندهد؟ شکست شما از رسانه های خارجی نیست. شکست شما از نوع تفکر شما ست که رسانه را دشمن خود می دانید. همانطور که زمانی عشق و جوانی کردن و پارتی و دست یار گرفتن جوانان برای تان دشمنانه جلوه می کرد. آن را نتوانستید مهار کنید این را هم نمی توانید. عقلی که کارگشایی نکند و مدام مردم را براند و گره بر گره بیفزاید هر چیزی هست جز عقل. قانونی که امنیت و آرامش و شادی و رضایت نیاورد قانون نیست. رسانه ای هم که آینه مردم نباشد و در نحمیق ایشان بکوشد و واقعیتها را برایشان وارونه سازد رسانه نیست. ممکن است پایگاه دشمن شما نباشد ولی به اصطبل اسبان شبیه تر خواهد بود.

فرموده اید: دشمنان دارند کار می کنند، آن وقت می گویند ما هیچ کارى نمیکنیم!
عرض می شود: خب دشمن که بیکار نمی نشیند. شما چه کار کرده اید؟ شما بر کدام زخم مردم مرهم گذاشته اید؟ چرا این نظام با عظمت شما از رسانه می ترسد؟ چرا از خبر وحشت دارد؟ چرا از آدم باهوش و از نویسنده و روزنامه نگار و از آدمی که تابع شما نباشد متنفر است؟ فکر کرده اید چرا زندانیان شما را آدمهای سرشناس و دانا و صاحب اثر و صاحب نفوذ تشکیل می دهند؟ فکر کرده اید چرا زندان رفتن در نظام شما دیگر کسی را بی اعتبار نمی کند اما قاضی و قاضی القضات را بی اعتبار می کند؟ یا می خواهید بکنید و کسی نگوید و خبرش را ندهد؟

فرمایش فرموده اید: اشتباه است اگر کسى خیال کند که یک گروه معدود، آن هم در تهران، فرض بفرمائید به ظرف زباله‏ شهردارى تعرض میکند – زورش به او میرسد – یا فرض کنید به اموال مردم – به موتورسیکلت شان، به ماشین شان، به بانک شان، به دکان شان – تعرض میکند، این مردمند؛ نه، مردم نیستند.
باید بگویم اینجا را درست گفته اید! نه. اینها مردم نیستند. اینها نامردمانی هستند که برای شما کار می کنند. مردم زورشان به همان ظرف زباله شهرداری می رسد که مال دولت شما ست. اما این اوباش شما هستند که به اموال مردم دست درازی می کنند. و شما این را می دانید. اگر نمی دانید وای بر شما. اگر هم می دانید وای بر شما. از این مسئولانی که از آنها می خواهید اسوه باشند و مظهر عقل و قانون باشند کسی نیامده به شما بگوید؟ کسی نیامده بگوید چگونه جان و مال و حیثیت مردم از نظر اوباش شما هیچ است؟ اما می دانید. و چون می دانید از شما کسی موعظه نمی پذیرد. شما باید پاسخگوی درشتی ها و بی رسمی های ماموران و افسران خود باشید.
باز هم در معنای مردم اظهار بصیرت کرده اید که: بله، بلندگوى استکبارى وقتى میخواهد از اینها حمایت کند، میگوید مردم. اینها مردمند؟! مردم آن میلیونهائى هستند که تا این اغتشاشگران را، این مفسدین را در صحنه مى‏بینند، کنار میکشند و آنها را با نفرت نگاه میکنند؛ برهم‏زنندگان امنیت عمومى را، آرامش اجتماعى را با انزجار نگاه میکنند.

به شما بگویم: آقا! این بلندگوی استکبار که می گویید همین فیس بوک و وبلاگ و توئیتر است؟ همین فیلمهای موبایلی و خودمانی است که مردم کوی و برزن با به خطر انداختن جان خود در برابر ماموران و چماقداران شما می گیرند؟ شما فکر می کنید اگر مردم نباشند، اگر هزاران نفری که برای آزادی ایران از دست شما در تمام صحنه های ممکن امروزه می نویسند و منتشر می کنند و اقدام می کنند، این بلندگوها از خودشان می توانند چیزی در آورند؟ شما فکر کرده اید بلندگوهای استکباری هم مثل صدا و سیمای شما یند؟
بعد می گویید مردم با نفرت نگاه می کنند. واقعا که جهان تان وارونه است. مردم به چه کسی با نفرت نگاه می کنند؟ من صدها مورد خلاف اش را می توانم شاهد بیاورم که مردم به ماموران و اوباش شما با نفرت نگاه می کنند. می گویید نه بین این ماموران کم هوش تان چهار نفر باهوش تر پیدا کنید و بفرستید گزارش درست برایتان بیاورند. اما شما می دانید. شما می دانید. و این که می دانید و انکار می کنید سیاستی است معاویه وار که نه خود شما بلکه تمام کارگزاران تان از همان پیروی می کنند. می کشند می گویند نکشته ایم. حقایق را دستکاری می کنند. ما به این رای می دهیم آنها آن یکی را از صندوق بیرون می آورند. نظام تحت رهبری شما بر پایه انکار حقیقت، بر پایه وارونه سازی حقیقت استوار است.

شما گفته اید: هر کسى امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامنى سوق بدهد، از نظر عامه‏‌ ملت ایران انسان منفورى است؛ هر که می‌خواهد باشد.
من می گویم: چه کسی جامعه را به سمت اغتشاش سوق داد؟ آنها که رای دادند یا آنها که به رای مردم خیانت کردند؟ آنها که به شما اعتماد کردند یا کارکزاران تان که برای خدمت به شما به مردم پشت کردند؟ مردمی که در سکوت راهپیمایی می کردند یا چماقداران شما که بر سر و روی آنها می کوبیدند؟ من هم معتقدم که از نظر عامه مردم ایران آنکه ایران را ویران می خواهد و در مقابل مردم می ایستد و و فرصتهای بزرگ آزاد زیستتن را از مردم ما می گیرد منفور است.

می گویید: عقل، این سیاسی ‏بازى ‏ها و سیاسى ‏کارى‏ هاى متعارف نیست؛ اینها خلاف عقل است. «العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان».
می گویم: آقا جان شما خیال می کنید دارید عبادت رحمان می کنید؟ دارید بهشت و جنان به دست می آورید؟ فرض کنیم اینطور است و شما نه از روی خدعه که از روی صدق و ایمان می گویید. از امام علی که عزیزتر نیستید. مردم شما را نمی خواهند. بروید خانه بنشینید.

باز گفته اید: عقل این است که انسان را به راه راست هدایت میکند. اشتباه میکنند آن کسانى که خیال میکنند با سیاسى‏کارى، عقلائى عمل میکنند؛ نه، عقل آن چیزى است که راه عبادت خدا را هموار میکند. شاخصش هم براى ما، بین خودمان و خدا، این است که نگاه کنیم ببینیم در بیان این حرف اخلاص داریم یا نه؟ به فکر خدائیم یا نه؟ من دارم براى خاطر خدا، رضاى خدا حرف میزنم یا براى خاطر جلب توجه شما دارم حرف میزنم؟
باز می گویم: شما برای رضای خدا سعیدحجاریان را گرفتید؟ برای رضای خدا مردان مبارز و کهنسال را در سلول انفرادی نگه می دارید؟ برای رضای خدا قتل نفس را اجازه دادید؟ ندا و سهراب قربانی شما برای به دست آوردن رضای خدا بود؟

من هم مثل شما می گویم: به پیغمبر، نگاه کنیم به آن مجاهدتهاى عظیم، بعد نگاه کنیم به آن تأثیر شگرف؛ ده سال – ده سال در عمر یک ملت مثل یک لحظه است – در این ده سال این مرد عظیم، این عظیم العظماء چه کرد! کجا میشود هیچ ده سالى را با آن ده سال مبارکى که پیغمبر اکرم حکومت کرده است، مقایسه کرد!

و می پرسم: آقا شما بفرمایید که در این ۲۰ سال چه کردید؟ پیغمبر خدا نه نفت داشت نه زور و زندان و نه این سپاه که شما دارید. کارنامه تان را باز کنید ببینیم. شما ۲۰ سال است با این مردم چه کرده اید؟ با دین خدا چه کرده اید؟ با دوستان خودتان چه کرده اید؟ با جوانان ایران چه کرده اید؟ و حالا بعد ۲۰ سال دوستان ایران و اسلام را بیشتر کرده اید یا دشمنان اش را؟ مردم خود را فوج فوج وارد دین خدا کرده اید یا به قول بزرگمرد فقید بازرگان فوج فوج از دین خدا خارج کرده اید؟ بفرمایید غیر این برنامه هسته ای که تمام سرمایه ملت را بر سر آن خرج کرده اید و در واقع به دامن روس ها ریخته اید و صدها هکتار خاک و باغ را آلوده کرده اید و صدهزاران درخت را بر کنده اید و آب را آلوده اید و بیابان را گسترانده اید چه گلی به سر مردم ما زده اید؟ صحبت از مردودی و رفوزگی کرده اید. بفرمایید از این رهبری ۲۰ ساله ما از ۲۰ به کارنامه شما چند بدهیم خوب است؟

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن