حوزه های مربوط به رسانه های مشارکتی و شهروندی هنوز کم شناخته است. برای من که دست کم پنج سال گذشته را با اندیشه مشارکت مخاطبان در رسانه و ایده پردازی و عملیاتی کردن ایده ها گذرانده ام باز هم داستان طوری است که گویی در آغاز این راه ام. بنابرین هر کاری که شروع می کنم و به پایان می رسانم بشدت خصلت اکتشافی دارد. هیچ مدل پیشینی در کار نیست. نباید هم باشد. چون این عرصه کلا عرصه نوی است. اما همین الگو نداشتن و غیبت مدل ضمنا بسیار جذاب است. زیرا عرصه ای وسیع برای نوکاری و تازه جویی ایجاد می کند. آخرین کار من هم جز همین ادعایی ندارد. آزمونی است برای درک تدوین در فضای کارهای مشارکتی.
فکر تدوین «یک» کار از کارهای رسیده از روزی که طرح یک روز از زندگی ایرانیان اجرا شد و ویدئوها رسید و به نمایش گذاشته شد وجود داشت. نه این که من آن را بسازم. اما به عنوان یکی از چندین گزینه، به ساخت این یک اثر از آنهمه کار فکر کرده بودم. ترجیح می دادم دیگران پیشقدم شوند. کسانی که تجربه ویدئویی بیشتری دارند یا اصلا ادیتور و تدوینگر بوده و هستند یا در این زمینه ها تحصیل کرده اند. به دوستانی هم پیشنهاد کردم. نشد. معلوم شد که ایده صرفا برای کسانی جذابیت دارد که به مساله مشارکت و مخاطب محوری فکر می کنند و نه لزوما کسانی که دست در کار ویدئو و تلویزیون هستند.
در واقع نظر من این بود که چند نفر از دوستانی که می شناسم را ترغیب کنم کارهایی چند دقیقه ای و کوتاه از ترکیب ویدئوهای یک روز از زندگی ایرانیان بسازند. از نظر تئوریک دهها نوع ویدئو می شود بر اساس ماتریال واحد ساخت. می خواستم ببینم در عمل چه طور می شود و چند جور ورسیون از این ویدئوها در می آید. اگر فرضا پنج نفر پا پیش می گذاشتند که هر کدام ویدئوی خود را بدون اطلاع دیگری بسازند و اینها را در یک روز منتشر می کردند ما ترکیب شگفت آوری می دیدیم از آنچه من تنوع روایت زندگی می نامم و یا تنوع ساخت های ممکن از زندگی روزانه. این اتفاق نیفتاد. شاید اگر مثلا شبکه ای مرکز کار قرار می گرفت و این دست روایت ها را سفارش همزمان می داد عملی می شد. اما من اصرار داشتم که در این مرحله کار کاملا داوطلبانه باقی بماند. در هیچ مرحله ای نخواسته ام خصلت داوطلبانه کار از دست برود. اگر قرار است فیلمی هم بر اساس کارهای داوطلبان ساخته شود چه بهتر که باز داوطلبانه باشد. دست کم پیشگامی اش داوطلبانه باشد. یعنی افراد به دلیل علاقه ای که به آزمون این ایده دارند پیش بیایند و نه برای اینکه از این کار دستمزدی به دست می آورند.
با کاری که امروز منتشر شد آن خصلت غیرمنتظره بودن روایت های گوناگون از دست رفته است. از امروز هر کسی بخواهد کاری از ترکیب ویدئوهای یک روز از زندگی ایرانیان بسازد ناچار تلاش می کند از کاری که شهزاده و من انجام داده ایم متفاوت باشد. شاید اگر همزمان یک ورسیون دیگر هم منتشر می شد که ما از کم و کیف آن خبر نداشتیم میزان تطابق ها هم – نه فقط تفاوت ها- ما را شگفت زده می کرد.
در هر صورت این کار امروز انجام شده است. اما به روی تجربه های دیگر باز است. چنانکه همچنان به روی تدوینی که استاد علامه زاده بخواهد انجام بدهد باز است. در واقع من زمانی به این فکر افتادم که نهایتا خود دست بالا بزنم و این کار را انجام بدهم که ایشان به دلیل اشتغال جدی در مستند تازه ای که دارند تمام می کنند و با این فکر که میزان ویدئوها برای ساخت فیلم بلند کافی نیست از پروژه کناره گیری کردند. ممکن است دلایل دیگری هم داشته باشند که اگر بخواهند خود توضیح خواهند داد. اما من که فکر می کردم در جریان ساخت فیلم با آقای علامه زاده همکاری و همفکری خواهم کرد عملا کار را بر دوش خود دیدم. ترغیب دوستان دیگر هم به نتیجه نرسیده بود. پس با کمک شهزاده شروع کردیم.
کار تدوین اولیه را کاملا مدیون شهزاده هستم. در طول سه ماهی که در آمریکا بودم شهزاده دو سه ورسیون به صورت راف کات تهیه کرد و برای من فرستاد و من هر بار با پیشنهادهای تازه ای کار را تغییر داده ام. طول کار که قرار بود کاری بلند و ۸۹ دقیقه ای باشد در این مدت هر بار کمتر شده است و سرانجام فکر کردیم باید حدود ۴۰ دقیقه بسته شود. در بازگشت از سفر حدود ۱۰ روز پیگیر روی طرح کار کردیم. صورت نیمه نهایی را برای تعدادی از دوستان فرستادیم. واکنش ها و نظرهای آنها را در چند شب متوالی وارد تدوین نهایی کردیم. در آخرین شب با یک دو ایده و فیلم تازه، کاری را که برای دوستان فرستاده بودیم صورت نهایی دادیم و نتیجه این شد که امروز منتشر کردیم.
«چل تکه زندگی ایرانی» هیچ ادعایی ندارد جز اینکه یک کار اکتشافی برای ساخت یک داستان از کثرت داستانها است. تا آنجا که من می دانم هیچ کاری پیش از این در این فرمت انجام نشده است. یعنی ساخت یک روایت از حدود ۴۰ ویدئوی دیگر که ۴۰ آدم مختلف آن را ساخته باشند. این همان چیزی است که برای من جذاب است. نشان دادن کثرت و نشاندن آن در وحدت بدون اینکه آن کثرت ها رنگ خود را از دست بدهند. آن کثرت ها هر کدام سهمی در یک وحدت گذاشته اند. یعنی این کاری است که ما به نیابت از جانب آنان انجام داده ایم. سهم ها و نشانه ها را عوض کنید چل تکه دیگری به دست می آورید. از نظر من تعداد چل تکه ها پایان ناپذیر است. من صمیمانه از دوستانی که به این کار علاقه مندند یا با دیدن این فیلم وسوسه تجربه کردن پیدا می کنند دعوت می کنم ورسیون خود را به دست دهند. چل تکه خود را بسازند. این می تواند تجربه ای یگانه و غنی باشد.
این کار را باید با این چشم «دید». این کار به هیچ عنوان کلاسیک نیست. دنبال چیزی کلاسیک در آن نباید بود. آنچه در آن کلاسیک است خود زندگی است با همه تنوع اش. برای ما جذابیت اصلی تنوع صورتهای زندگی ایرانی در یک روز در اینسو و آنسوی جهان و در خود ایران است. این ویدئوها اکنون تاریخ شده اند. تاریخ ما را ثبت کرده اند. چل تکه ایرانی روایتی از این تاریخ است. تاریخی که در ترافیک گرفتار است.
ممکن است کسانی هم باشند که اصولا این اهتمام را بی اهمیت بدانند. کار به نظرشان جلوه ای نکند. هزار عیب و ایراد در آن بجویند. هیچ باکی نیست. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل. ما اطمینان داریم که آینده از آن رسانه های مشارکتی و مخاطب محور است. تلاش می کنیم این راه تازه را پیدا کنیم. حتی اگر راهی که ما می رویم به جایی نرسد دیگران راههایی خواهند رفت که به نتیجه خواهد رسید.