آخرین باری که بحرانی ۴۰ روزه را پشت سر گذاشتم، با اضطراب فراوان همراه بود. آن روز ها دوستی مرا دعوت کرد به مجله خاوران که شماره اولش را منتشر کرده بود با یک رهیافت ادبی درواقع. می شود گفت در واقع خاوران من را نجات داد. من که وارد خاوران شدم با حساسیت های اجتماعی که داشتم، و شبکه ای از روابط که با دوستان و اساتید داشتم، مجله رویکردش عوض شد. از شماره دوم، رویکرد اجتماعی پیدا کرد و مدتی از بهترین مجلات شهرستانی بود.
کار با خاوران واقعا به من نشان داد که از بیماری و بحران روحی فاصله پیدا کرده ام و فهمیدم که کار اجتماعی می تواند خیلی موثر باشد و یک طوری آدم را نجات دهد. من هیچ وقت آدم سیاسی نبودم اما انگیزه های اجتماعی ام بسیار قوی بود و در رشته تحصیلی ام هم که ادبیات بود همیشه گرایشم اجتماعی بود و در ادبیات محض غرق نشدم. این تجربه با اولین کار مطبوعاتی من یک جوری سرنوشت مرا مشخص کرد. بنابراین آمیزه ای از پیدا کردن راه حل برای بحران درونی و مسیری برای حرکت در جهت گرایشهای اجتماعی، در واقع، می شود گفت که انگیزه و دلیل ورود من در کارهای رسانه ای و ادامه دادن آن ها بود.