Search
Close this search box.

ما دختران مان را دفن می کنیم

ریشه مبارزه با پوشش دختران با آن آیین دفن کردن فرزند دختر در عصر جاهلیت یکی است. تعارف نکنیم. همه حرفها بهانه است. نه خدا خواسته نه قرآن نه اسلام نه پیامبر. اصلا گوش ما به کدام حرف قرآن و خدا و پیامبر باز است که به فرض به این یکی باشد. سر تا پامان ضدیت با دین سلام و صلح و آرامش است. کدام شادی را به ارمغان آورده ایم ما عبوسان؟ کدام آرامش را ایجاد کرده ایم ما استیزه جویان؟ نگاه کن و تماشا کن چگونه جامعه بزرگ ایران را در تنش و عصبیت و تندی غرق کرده ایم. نگاه کن به عمرهای کوتاهی که برای مردم ارمغان آورده ایم. این زندگی که ما ساخته ایم نه بهشت اسلامی که جهنم جاهلی است. کفر مردم را درآورده ایم. این دین است؟ دین کجاست؟ دین کیست؟ این محتسب صفتی ریشه اش در جهالتی است که از جهل خود نیز بی خبر است. دین بزرگ است اما از بس کوچک ایم به قامت ما گریه می کند. دینی که مردم را فراری دهد دین نیست راه اهریمن است. اسیر نام نباید بود. ای بسا زنگی که نامش کافور است.

عرب جاهلی دختر را زیر خاک می کرد. نمی کرد در پستو می کرد. نمی کرد در ذهن اش روی او خاک پاشیده بود. این تفکر صورتهای مختلف دارد. بیزاری از فرزند دختر نمونه دیگر آن است. دختر به دنیا نیامده دفن شده است.

حالا دختران تسلیم نیستند. نمی توان دفن شان کرد. نمی توان رویشان خاک پاشید. بر می خیزند و می گریزند. یا می ایستند و خاک به چشم ات می پاشند. یا نگاه ات می کنند عمیق و زهردار که شرمنده شوی. و تو نمی آموزی. نمی بینی. اسیر آن آیین کهن هستی. تسخیر شده شیطان. دختران ما را هرزه می خوانی. هرزه حکم اش در چشم تو معلوم است. تو دختران ما را کشته ای. دفن کرده ای. تو آنها را تحقیر می کنی. تو به آنها اهانت می کنی. تو آنها را آدم نمی بینی. شیطان تصور می کنی. و نمی دانی که پیش چشم ات بود آیینه کبود لاجرم دنیا کبودت می نمود.

ما از زیبایی می ترسیم. زیبایی خطرناک است. زیبایی وسوسه گر است. ما از وسوسه می ترسیم. خودمان دلمان برای زیبارویان غنج می رود. دلمان می خواهد با هر پری رویی بخوابیم. اما برای همان پری رو هم آبرویی قائل نیستیم. زن برای ما مردان ایرانی مظهر عشق است و ترس و نفرت. زن زنی که مهار ناشدنی می نماید. ما زن مهارشده را دوست داریم. وقتی مهارناشدنی شد اژدها جلوه می کند. می گوییم با خود زن و اژدها هر دو در خاک به.

زیبایی قدرت زن است. ما از قدرت زن می ترسیم چون قدرت ما را به خطر می اندازد. پس از زیبایی می ترسیم. می خواهیم به زور هم که شده زیبایی او را پنهان کنیم. ما زیبایی را دفن می کنیم. خودمان ملیشیا راه می اندازیم تا قدرت نمایی کنیم. اما از بروز قدرت زن در کوچه و خیابان وحشت می کنیم. ما زن را با میلی شهوانی سرکوب می کنیم.

مساله جمهوری دینی است؟ نه مساله جمهور است. مادرانی است که دست در دست مردان خانواده دختران را به قربانگاه می برند. مردانی است که به زور ابزار قهریه زیبایی را مقهور می خواهند. برای همین است که پلیس دختران ما را به خانواده تحویل می دهد. خانواده همان پلیس است. تعارف نکنیم. هر کسی که با پلیس موافق است خود پلیس دیگری است. از همان تفکر سیراب می شود. رفتار پلیس بازتاب گرایش خانواده های ما ست. حتی جایی که پلیس نیست برادران و پدران و مردان خانواده هستند تا دختران ما را سرکوب کنند.

ما هنوز و همچنان تا سالها با لباس مساله داریم. با لباس شهری. با شیوه تردد. با این ظهور خیابانی. این مساله مدرن ما ست. ما مدرن ایم؟ پوشش و لباس دختران و زنانی که می خواهند به انتخاب خود زندگی کنند برای ما مهمترین مساله اجتماعی است. در جامعه ای که انتخاب معنا ندارد.

در دوبی که بودم می گفتند و می دیدم که هیچ عربی در اتوموبیل خود زن در کنارش نداشت. آنها از زنان عار دارند. آنها زنان را دفن کرده اند. گیرم در خانه هایی که کف شان مرمر است و تمام وسایلش آمریکایی است. آنجا پلیس منع نمی کند. خانواده خود پلیس است. مشکل ما از آنجا ست که دوشقه شده ایم. جامعه نامتوازن است. پلیس را برخی قبول ندارند. ولی بسیاری از ما پلیس هم که نباشد خود برای دختران و زنان شان پلیس اند. مشکل ما با زن، قدیمی است. جمهوری دینی تنها این مشکل را روی دست و دامن ما استفراغ کرده است. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن