همان چرخه باطل همیشگی

عکس از وبلاگ کسوف
عکس های مقابله پلیس های زن با زنان تجمع کننده در میدان هفت تیر تهران چیزی فراتر از مقابله پلیس-معترض در خود دارد. آنها فقط وظیفه شان را انجام نمی دهند. نوعی مبارزه اجتماعی- طبقاتی هم در میان است. اصلا دلخوشی از بحثهای طبقاتی ندارم اما در این موارد چیزی از خاستگاه اجتماعی هست که نادیده نمی توان گرفت. این مقابله زن روستایی با شهری است. زن حاشیه نشین با زن متن. زنی متصل به قدرت پوپولیست در برابر زن ایستاده-بر-پای-خود. حتی لباسها متفاوت اند و اداها. زن باتوم بدست فقط قانون را اجرا نمی کند (کدام قانون؟) بلکه می خواهد تربیت کند متقاعد کند لازم شد خود را و نظرش را تحمیل کند.

این قصه ای است که از اول داشته ایم. باتوم بدستها می خواهند شما را ادب کنند و سرجاتان بنشانند و حدتان را معلوم و به شما یادآوری کنند. آنها شما را نمی بینند و برایتان حقی قائل نیستند. شاید برای همین است که مثل آب خوردن شما را به ناسزا می بندند. آنها باتوم را دارند و دستبند را اما هنوز کافی شان نیست. زبان شان هم باید کار کند تا نشان دهند که این برایشان مساله نظم اجتماعی نیست. مبارزه طبقاتی هم هست. آنها فقط تجمع شما را نفی نمی کنند. آنها خود شما را هم نفی می کنند. شما – و نه فقط تجمع شما- مخل جامعه هستید. 

 ما مشکل مان دموکراسی و قانون نیست. ما مشکل مان شکاف عمیق اجتماعی است بین دو گروهی که به هم نزدیک نمی شوند. نشده اند. این یکی هیچ چیز آن یکی را نمی پسندد و آن یکی زبان مفاهمه را گم کرده است. برای همین باتوم نقش زبان بی زبانی را بازی می کند. قدرت عریان. قدرتی که هیچ چیز را حل نمی کند. نکرده است. همان چرخه باطل همیشگی. 

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن