در آذربایجان انقلاب نمی شود

۱ شیوه اعتراضات مردم در مناطق ترک نشین ایران بخوبی نشان می دهد که ایران از زمان انقلاب ۵۷ هیچ نوع رشد سیاسی قابل ملاحظه ای نداشته است و هنوز همان الگوی انقلابی در یک اعتراض مدنی به کار می رود. آتش زدن بانک و سینما و کیوسک تلفن و تاسیسات دولتی و شهری برای نشان دادن اعتراض عمومی به معنای تسلط الگوی انقلاب به جای اعتراض است و معانی اجتماعی بسیار با خود حمل می کند.

۲ خطای مهلک ناظران خارجی و چه بسا داخلی هم از همین جا ناشی می شود. آنها به جای روشهای اعتراض روشهای انقلاب می بینند و به این گمان می افتند که امروز یا فرداست که آذربایجان انقلاب کند و استقلال بخواهد و بشود همانطور که آنها در خیال خود می پزند. تجزیه طلبان و خاک پرستان هم می توانند بر این موج سوار شوند و بگویند هان ببینید که مردم چه به تنگ آمده اند و چه آماده انقلاب و شورش اند! و البته سرکوبگران سنتی هم به اندازه کافی دلیل پیدا می کنند که بگویند همه چیز کار دشمن خارجی است.

۳ به نظر من مساله بسیار ساده تر است. در آذربایجان انقلاب نمی شود. مادر انقلابها مدتی است فوت کرده است. من نگران انقلاب و تجزیه نیستم. به نظرم بیشتر خنده دار می آید چنین حرفهایی تا اینکه چیزی از واقعیت را در خود داشته باشد. مساله جای دیگری است. جمهوری اسلامی از نظر استراتژیک باید به خطای مبارزه با تحزب پایان دهد. ترس جمهوری از این که اگر مردم متشکل شوند برای مقامات تهران اسباب دردسر می شوند تنها یک جنبه از ماجراست. استراتژی تک پایه ریختن نتیجه اش همین شورش های کور است که نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه بهانه خوبی هم به دست دشمنان ایران می دهد. هر نوع تحزب و تشکل مدنی یعنی رفتن به سوی آرامش در اعتراض. رها کردن مردم بدون تحزب قبول کنیم که رها کردن آنهاست به دست فرصت طلبان بدون چهره ای که آنها را نمی شناسیم و به هیچ قانونی هم پایبند نیستند. فرصت طلب هرگز خادم مردم ایران و وحدت ایران نیست.

۴ این روزها هر چه خواندم نصف بیشترش موعظه بود به مردم آذربایجان که وحدت را حفظ کنید و آرام باشید و بعد هم ستایش از سابقه ترکها در تاریخ ایران که این است و آن است و خلاصه نصیحت به اینکه این روشها دموکراتیک نیست و خلاصه همان بسته معمول پند و اندرزهایی که افراد با بیان آنها هم خود را از وظیفه سیاسی و روشنفکرانه شان سبکدوش می کنند و هم خیال می کنند مردم واقعا به همین حرفها نیاز دارند و مساله شان حل می شود. پند و ارندرزگویی هایی که نشان می دهد چقدر روشنفکران هم مثل آخوندها منبر می روند و در روش فرقی از ایشان ندارند. اما مساله ای که باید پاسخ داد این است که اگر مردم آذربایجان اعتراض دارند چرا آن را به زبان انقلاب بیان می کنند؟ هیچ راهی هست که دفعه بعد اگر مردمی در آذربایجان یا خراسان یا خوزستان خواستند اعتراض کنند به زبان تازه ای و روش تازه ای اعتراض کنند که اینقدر خسارت بار نباشد؟ 

۵ یک سوال دیگر هم باید جواب داده شود: چرا در ایران از کاه کوه ساخته می شود؟ چگونه می توان از انباشته شدن نارضایتی ها جلوگیری کرد؟ این سوالی است که هم مقامات و نزدیکان به سرای قدرت اگر اهل تدبیرند باید جواب دهند و هم سوالی است برای روشنفکران و روزنامه نگارانی که ایراندوست اند و ایران را با همه مردمش و اقوامش دوست دارند و نمی خواهند اقوام ایرانی بازیچه جدید دشمنان ایران شوند. چرخه خطا را جایی باید متوقف کرد. اگر نزدیک به سه دهه است بر نارضایتی ها افزوده ایم هیچ دلیلی ندارد که این راه بی فرجام را ادامه دهیم اگر هنوز اندکی هم که شده دلمان با ایران است.

مطالب دیگر

استاد فلک دولتمند خال

به لایق شیرعلی خیلی علاقه داشت. در شعر مولوی غرق بود. به نازکی های زندگی مردم خود سخت آگاه بود. گرفتارش بود. میان جنگ و

افسانه هر ملیت یک دولت

صداهای قومیت‌گرایانه در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده می‌شود؛ صداهایی که رسانه‌ها و سیاست‌های معینی آن را بازتاب می‌دهند و طنین اغراق‌آمیزی به آن