آقای خاتمی سخنان بزرگی را در سیستمی با تحمل اندک و کوچک مطرح کردند و جمع وسیعی از دانشجویان با اعتماد به این حرفها وارد صحنههای بیپشتوانهای شدند که سر و کاری جز با فشارهای جسمی و روانی زندان و سلولهای انفرادی نداشت.
هر چند نسل من و امثال من (که خرداد ۸۲ برای پنجمین بار در طول عمرم بودکه بازداشت میشدم و بازجویی پس میدادم و اینک هفتمین سالی است که زندان آقایان را تجربه میکنم، همانطور که دوست همپرونده دیگرم چهاردهمین سال زندانش را تجربه میکند)، و بزرگان و افراد نسل قبل از ما با دعوت و دعوتنامه آقای خاتمی (هر چند ایشان پیمانهایی با همه بست) پای به این ره ننهادهایم و بر اساس ایمان به عقاید و آرمانهایمان و عشق و علاقه به ملت و میهن خود، در حد توان اندکمان کوشیدهایم و طلبکار هیچکس هم نیستیم. اما در برابر هزینههایی که سه نسل مسن و میانسال و بویژه جوان در این راه پرداخته و میپردازند، آقای خاتمی خود چه هزینهای کردهاند؟
*از نامه رضا علیجانی که خود یکی از سه نامه تکان دهنده و در عین حال هوشمندانه و تامل برانگیز زندانیان ملی مذهبی است.
نیز:
نگاه کنید به: زندانیان ملی مذهبی: ما گروگان ایم