آقا، ۱۵ سال حکومت کرده، می خواهد مادام العمر هم حکومت کند. من با این مساله مخالفم
به لحاظ استراتژیک، حرف من این است که تمام اعمال ما باید معطوف به عدم همکاری با حاکم شخصی و مشروعیت زدایی از حاکمیت شخصی باشد. اینها را باید درباره اش حرف زد. قالب عملیاش این است که باید تشکل درست کرد، تشکل فراگیر، باید رهبری برایش انتخاب کنید، و بعد به اقدامات عملی دیگر دست بزنید مثل اعتصاب، راهپیمایی، اعتصاب غذا، عدم همکاری…هزاران راه هست.
یعنی نافرمانی مدنی؟
بله، من الان هشت سال است که از نافرمانی مدنی دفاع میکنم. اینها را گفتهام، نوشتهام. نافرمانی مدنی مجموعه اعمالی هست که ما می توانیم همه آنها را انجام دهیم، خیلی هم زیاد است، اما هزینه بردار است. منی که میخواهم این کار را بکنم باید هزینه بدهم. بدون هزینه نمیشود. برای خرید یک ساندویچ هم باید هزینه کرد، چه برسد به دستیابی به دموکراسی. حرف من از اول این بوده، الان هم هست، تا آخر هم همین است. نافرمانی مدنی.
در واقع شما با دکتر معین مسئله ندارید، با شیوه بر سرکار آمدن او بحث دارید.
بله، من مشکل شخصی که ندارم، ما تفاوت دیدگاه داریم. اول اینکه من فکر میکنم از راه تحریم انتخابات میتوان به هدف رسید. این از این. دوم اینکه به دوستان پیشنهاد کردهام که دست به اعتصاب غذا بزنند و شعارشان هم این باشد که زندانی های سیاسی و مطبوعاتی باید آزاد شوند، و دادستان تهران هم باید برکنار شود.این طوری ثابت می شود که اینها روی حرف هایشان هستند و حاضرند هزینه هم بدهند. اگر این کار را بکنند، بله، رای هم میآورند. به نظر من این طوری همه نگاه ها هم به ایشان معطوف می شود، ولی اگر نکنند معنیاش این است که روی حرف هایشان نیستند. حالا اینکه پیشنهاد حداکثری است، پیشنهاد حداقلی هم دارم. آقای معین بیاید اعلام کند که ظرف هفته آینده زندانی های سیاسی و مطبوعاتی را آزاد کنید. اگر آزاد بکنید من در انتخابات شرکت میکنم، اگر آزاد نکنید، من در انتخابات شرکت نمیکنم و آن را تحریم هم میکنم. این حداقل کاری است که آقای معین و دوستانشان می توانند انجام بدهند و از طریق آن نشان دهند که روی حرف هایشان هستند. الان آقای معین بدون هیچ پیش شرطی آمده در انتخابات شرکت کرده است، خب هیچ چیزی پیش نمیآید. ایشان حتی اگر بخواهد رای هم بیاورد، باید چنین کاری کند. آخر جامعه که به صرف چند حرف و بیانیه اعتمادش جلب نمیشود. این نیروهای محذوف جامعه ایران که در طول سال های گذشته رفته اند، با حرف و شعار که بر نمی گردند. اگر به شعار بود آقای خاتمی همه اینها را گفت. حالا باید یک چیز عملی پیش رو گذاشت.
بعضیها این استدلال را مطرح میکنند که اتفاقا جناح مقابل برای پیشبرد مقاصد خود به یک فضای رادیکال احتیاج دارد.
جناح محافظه کار اقتدارگرا که اصلا روی حیات ما هم حرف دارد. همین زنده بودن ما هم برای آنها غیر قابل تحمل است، حالا چون جناح مقابل این طوری فکر میکند، من بروم خودکشی کنم که او نگوید این رادیکالیسم است؟ آخر این که نمی شود، بازی سیاسی قواعدی دارد، قاعده اش این است که ما دست به خشونت نزنیم. من هم هیچ وقت طرفدار خشونت نبودم و نخواهم بود. حداکثر کاری که میکنیم این است که می گوییم اهداف ما این است، دموکراسی میخواهیم، حقوق بشر میخواهیم، آزادی میخواهیم و برای رسیدن به این اهداف هم روشهای مسالمت جویانه را دنبال میکنیم. حداقلش عدم همکاری است و حداکثرش نافرمانی مدنی. حالا اگر اینها رادیکالیسم است، من دیگر نمیدانم.
فکر کنید فردا روزی است که باید دوباره برگردید زندان. چه احساسی دارید؟
احساسی ندارم. ما از اول که به این راه می آمدیم می دانستیم بازی با مرگ است.حالا هم به صراحت می گویم ما با دیکتاتوری شخصی روبه رو هستیم. آقا، ۱۵ سال حکومت کرده، می خواهد مادام العمر هم حکومت کند. من با این مساله مخالفم و می گویم دموکراسی با این حرف سازگاری ندارد. من می گویم اگر انتخابات آزاد قرار است برگزار شود، این انتخابات باید در برابر آقای خامنهای باشد. ایشان باید، نه به عنوان رهبر، بلکه به عنوان رئیس جمهور بیاید در یک انتخابات آزاد شرکت کند، اگر مردم رای دادند، حکومت کند، اگر رای ندادند، کنار برود. من میدانم گفتن این حرف در کشور من یعنی بازی با مرگ. یعنی من باید مفصل هزینهاش را بدهم. ولی من آگاهانه این را انتخاب کردم، پایش هم ایستادهام. دیگر نمی دانم چه احساسی باید داشته باشم. شما هم حرف مرا سانسور نکنید، هزینهاش را خودم باید بدهم.
*از گفتگوی روز با اکبر گنجی